دوران گرسنگی و انقلاب اکتبر
مردانی «ساک به دست» که تا چندی پیش کالاهای خود را درون ساکهای کوچک ریخته و بهصورت غیرقانونی میفروختند، تبدیل به فروشندگانی قانونی و «گرانفروش» شدند. باهوشترین همین مردان، در عرض مدتی کوتاه صاحب رفاه و ثروت در کشوری شدند که بخشهای بسیار گستردهای از آن آکنده از فقر بود. یوزف روت، نویسنده و روزنامهنگاری که بعدها به شهرت رسید در سال ۱۹۲۶ در مورد این گرانفروشها نوشت: «به همین خاطر عبارت مردان گرانفروش در داخل و خارج از مرزهای روسیه بسیار تلخ است.»
جمعیت این کشور پهناور بهدلیل قحطی، سوءتغذیه، جنگ و بیماری از ۱۷۱ میلیون نفر پیش از جنگ به ۱۳۲ میلیون نفر کاهش یافته بود. جمعیت موجود نیز به گفته لنین در سال ۱۹۱۹ تنها از «کارگرانی گرسنه و کشاورزانی ژندهپوش و کاملا فقیر و بدبخت» تشکیل میشد. صنعت کشور در نهایت پریشانی و رکود بود. صنایع تولیدی در مقایسه با سال ۱۹۱۳، تنها با ۱۳ درصد از ظرفیت خود در سال ۱۹۲۰ کار میکردند. تقاضا برای سنگآهن ۶/ ۱ درصد نسبت به پیش از جنگ کاهش یافته بود و این بخش از صنعت عملا بهطور کامل در رکود بهسر میبرد. وضعیت در شاخههای آهن، فولاد و پنبه نیز بهتر از این نبود. درآمد سرانه ۶۰ درصد کاهش یافته و این میزان کاهش از نظر «پل کندی» مورخ اقتصادی انگلیسی در حکم فاجعه بود.
در مسکو افزایش قیمت مواد غذایی در سال مالی ۲۰-۱۹۱۹ رکورد زد و تورم به ۱۳۱۲ درصد رسید. تنها نیمی از جمعیت قبل از جنگ از این وضعیت جان سالم به در بردند و زنده ماندند. این در حالی بود که جمعیت پتروگراد به یکسوم کاهش یافت. ایساک دویچر، بیوگرافینویس تروتسکی در نوشتههای خود آورده که مردم در آن دوره با «یکصد گرم نان و چند سیبزمینی یخزده در روز» شکم خود را سیر میکردند. با وجود این وضعیت فاجعهبار اما حاکمان شوروی تا مدتها بر همان خطمشی قبلی خود بودند. در نوامبر ۱۹۲۰ کارخانهها و مراکز کوچک اقتصادی که تا آن زمان به وسیله بخشخصوصی اداره میشدند نیز مانند صنایع بزرگ سلب مالکیت شدند و در اختیار دولت قرار گرفتند. البته این قانون تنها شامل کارگاههایی میشد که بیشتر از ۱۰ کارگر یا تولید قابل قبولی داشتند. به این ترتیب دو سوم از کارگاههای موجود در سال ۱۹۲۰ همچنان در اختیار بخشخصوصی باقی ماند.
تحویل تولیدات کشاورزی به دولت، با این هدف انجام میگرفت که کشاورزان تنها به کاشت و برداشت ضروریترین محصولات اقدام کنند؛ اما کشاورزان ترجیح میدادند محصولات خود را به مشروبات الکلی غیرقانونی بدل کنند تا اینکه بخواهند به ماموران نفرتانگیز دولتی تحویل دهند. زمستان سال ۲۱-۱۹۲۰ قحطی به اوج خود رسید و در ادامه تبدیل به فاجعه شد. پیش از آن یعنی در تابستان ۱۹۲۰ ناآرامیها و نارضایتیهای عمومی جنبه علنی به خود گرفته بود؛ اما واکنش رژیم به این اعتراضها به گلوله بستن تظاهراتکنندگان و سرکوب وحشیانه دهقانان شورشی بود. ژنرال میخائیل توخاتچفسکی حتی دستور داد که در منطقه تامبوف، دهقانان معترض را در اتاقهای گاز خفه کنند؛ اما چرخشی که لنین به اصرار تروتسکی در خطمشی خود اعمال کرد، نه بهخاطر اطلاع از مزایای اقتصاد بازار آزاد بلکه بهدلیل ترس از کاهش قدرت رژیم در مناطق روستایی بود.
سیاستهای نوین اقتصادی نیز بهصورتی کاملا محدود و با نوعی شک، بدبینی و دخالت بیش از حد دولت انجام میگرفت. به هر حال تجارت آزاد در آن دوران امکانپذیر شد؛ برنامه مالیات غیرنقدی تا اندازهای برای کشاورزان امیدبخش بود و آنها انگیزههایی برای تولید بیشتر پیدا کردند؛ اما هنگامی که در سال ۱۹۲۴ مالیات نقدی جایگزین مالیات غیرنقدی شد، کشاورزان نیز چندان نگرانی نداشتند. این مالیات به این دلیل قابل وصول بود که بانک مرکزی پس از گشایش مجدد، یک برنامه اصلاحات پولی موفق را اجرا میکرد، البته این برنامه بیشتر به حوزه ارزهای خارجی مربوط میشد. تجارت خارجی و صنایع سنگین و همین بانکها که به گفته لنین «فرماندهان عالی اقتصاد» بودند، تحت نظارت کامل دولت قرار داشت. نتیجه این برنامه، برآمدن یک اقتصاد ترکیبی بود که اساس آن بر اقتصاد کاملا دولتی مدنظر کمونیستها قرار داشت.
ارسال نظر