نگاهی به زندگی و فعالیت صنعتی اکبر لاجوردیان
ماجرای اعتصاب کارگران نساجی همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی
لاجوردیان یکی از مهمترین اعضای خانواده نیلفروشلاجوردی و مدیرعامل «گروه صنعتی بهشهر» و از بنیانگذاران شرکتهای «مخمل کاشان»، «راوند کاشان» و «پلیاکریل» بود. او که سالها است در آمریکا زندگی میکند، خاطراتش را از خروج غیرقانونی از ایران به همراه همسفری ناشناس که در میانه راه متوجه هویتش شد، آغاز کرده و با گریزی به زندگی خانوادگی و شرح فعالیتهای خاندان نیلفروشلاجوردی به برخوردهای بعد از انقلاب پرداخته است. روایتی که آنطور که در مقدمه آن هم آمده، نهتنها پرده از زندگی پرابهام کارآفرینان ایران برمیدارد که خواندنش به معمای توسعهنیافتگی ایران تا حدودی پاسخ میدهد.
در دل توفان
جد بزرگ خانواده لاجوردیان یا لاجوردی یعنی محمد لاجوردی (نیلفروش) فعالیت خود در حوزه اقتصاد و تجارت و صنعت را از سالهای پایانی سلطنت ناصرالدین شاه آغاز کرد؛ فعالیتی که تا سال ۱۳۱۴ شمسی ادامه داشت و منتهی به راهاندازی «تجارتخانه سیدمحمد لاجوردیان و پسران» شد. تجارتخانهای که با تلاش محمود و اکبر لاجوردیان؛ برادرزادههایش در دهه چهل به راهاندازی یکی از بزرگترین هلدینگهای صنعتی و تجاری ایران با عنوان شرکت توسعه سهامی بهشهر و شرکتهای دیگر منجر شد. این خاندان در آستانه انقلاب اسلامی به یکی از خانوادههای تاثیرگذار در عرصه صنعت و کالاهای ایرانی تبدیل شده بود.
آنطور که اکبر لاجوردیان در خاطراتش اشاره کرده، ابتدا خانواده را از ایران خارج کرده و سپس خودش ایران را ترک کرد. مشکلات شرکت سهامی بهشهر ۶ ماه قبلتر با اعتصاب کارگران شروع شده بود. لاجوردیان در خاطراتش بهیاد میآورد که دلایل اعتصاب ابتدا جنبههای اقتصادی داشت: «برای رفع این مشکل، با وساطت وزارت کار جلسهای در خانه کارگر، جنب کافه شهرداری (تئاتر شهر فعلی) تشکیل شد. از طرف هیاتمدیره صنایع نساجی در آن جلسه حضور یافتم. از طرف کارگران هم هیاتمدیره سندیکای کارگران صنایع نساجی شرکت کرده بودند.»
جلسه از ساعت چهار بعدازظهر شروع شد: «برای دادن اضافه حقوق وارد مذاکره شدیم. ابتدا کارگران تقاضای ۵۰ درصد اضافه حقوق داشتند که بهنظر صاحبان صنایع غیرقابل قبول بود زیرا در آن موقع حدود ۴۰ درصد قیمت تمامشده پارچه، بهای مزد کارگر بود. در صنایع مختلف نساجی اگر ۵۰ درصد به قیمت اجرت اضافه میشد، باید ۲۰ درصد به قیمت پارچه اضافه شود. در آن زمان همه قیمتهای پارچه تحتکنترل دولت بود و هیچ کارخانهای نمیتوانست بدون تایید اداره بررسی قیمتها، بهای کالای خود را بالا ببرد. ما مشکل خود را با نماینده وزارت کار در میان گذاشتیم و توضیح دادیم چرا نمیتوانیم پیشنهاد ۵۰ درصد افزایش حقوق را قبول کنیم. براثر گفتوگوهای دو طرف بالاخره سندیکای کارگران تقاضای خود را به ۴۰ درصد تعدیل کرد. زمان جلسه طولانی شده بود. تا ساعت ۱۰ شب اضافه حقوق برای سندیکای صنایع نساجی قابلقبول نبود.»
به نوشته لاجوردیان این جلسه ساعتها طول کشید و به هیچ نقطه روشنی نرسیده بودند. در نیمههای این جلسه بود که جعفر شریفامامی (نخستوزیر وقت) تماس گرفت و به او گفت: «مگر نمیدانید که در گروگان کارگران هستید؟ تا توافق نکنید اجازه خروج از خانه کارگر را به شما نخواهند داد.» او بعد از گفتوگو با شریفامامی و طرح مشکلات این جواب را گرفت که «شما فعلا چارهای جز موافقت با کارگران ندارید. بعد اداره بررسی قیمتها این اضافه بها را در نظر خواهد گرفت.» بعد از این بود که در ساعت ۱۲ شب با خواست کارگران موافقت شد. اما تلاش آنها در روزهای بعدی برای تماس با شریفامامی با انتشار خبر استعفای او بیحاصل ماند. جلسه آنها روز ۸ محرم با حضور ارتشبد غلامرضا ازهاری، نخستوزیر و وزیر کار و وزیر بازرگانی برگزار شد. در این جلسه ازهاری تقاضاهای نساجی را که شنید متاثر شد و درحالی که گریه میکرد گفت: «شما به فکر بالا بردن قیمت محصولات نساجی هستید. من به فکر فردا و پس فردا تاسوعا و عاشورا هستم.» در این دو روز با موافقت دولت قرار بود راهپیماییهای بزرگی در تهران برگزار شود. قرار بود این راهپیمایی از شرق به غرب تهران باشد و بالاتر از میدان ونک نروند. این حال آشفته ازهاری باعث شد تا جلسه نیمهکاره بماند و فردای آن روز بسیاری از حاضران آن جلسه، ایران را ترک کردند.
اعتراضها و اعتصابها و راهپیماییها ادامه یافت. لاجوردیان که نوشته فردی مذهبی است، معتقد بود: «وقتی شعارها و پیامهای رهبران انقلاب زیر عنوان اسلام بالا گرفت، ما چندان نگرانی از اوضاع نداشتیم. من با خود میگفتم این یک انقلاب اسلامی است. انقلاب چپی نیست که ما را بترساند و با معلوماتی که از اسلام داشتم، میدانستم که اسلام به مال مردم احترام میگذارد. خیلی نگران انقلاب نبودم و چون در تمام کارهایی که در عمرم کرده بودم، همیشه خدا و وجدان و راه راست را در نظر گرفته بودم و از اوضاعی که پیش آمده بود وحشتی نداشتم. این تصورات و تلقیهای من و همه خانوادهام بود.»
بعد از توفان
لاجوردیان بعد از انقلاب بهعنوان عضو هیات رئیسه اتاق بازرگانی باقی ماند و سعی کرد کسبوکار خودش را حفظ کند. لاجوردیان در زمان انقلاب مدیرعامل شرکت سهامی بهشهر بود که از سوی خانوادهاش پایهگذاری شده بود؛ یکی از کارخانههایی که در بحبوحه انقلاب با اعتصاب کارگران مواجه شد. بعد از انقلاب هم روند تولید کارخانه با مشکلاتی روبهرو بود و آنطور که لاجوردیان روایت کرده: «وقتی انقلاب اسلامی پیش آمد، طبیعتا روح انقلابی، در همه جا نمایان شد. همه نهادهای بنیادین کشور در هم فروریخت.»
در روزهای بعد از انقلاب ترور احمد لاجوردی برادرزاده او موضوع دیگری بود که به او و همسرش هشدار میداد که باید شرکت و زندگی را بگذارند و از ایران خارج شوند: «با این حال، من بیش از یک سال پس از انقلاب، در ایران ماندم و با آنکه همه کارخانهها و موسسات ما ضبط شده بود، برای اثبات بیگناهی خود و خانوادهام که همه اهل صنعت و تجارت بودند، تلاش بسیار کردم. با کوششی سخت، همراه چند تن از صاحبان صنایع، با نخستوزیر بازرگان و رئیسجمهور بنیصدر برای بازگرداندن کارخانههای خود ملاقات کردیم.
حتی به آقایان گفتم در این دوران انتقال قدرت، کارخانههای گروه ما از نظر مدیریت دچار کمبود و آشفتگیهایی شدهاند. اجازه بدهید این کارخانهها به بنیاد لاجوردی که آن هم درحال حاضر در تملک دولت است، منتقل شود و من با توجه به سابقه و اطلاعاتی که در این زمینهها دارم، اداره کارخانهها را به عهده بگیرم، تا گرفتار افت تولید و حتی از کار افتادن کارخانهها نشویم. من در مقابل این پیشنهاد خود، انتظار هیچگونه مزد و پاداشی ندارم، فقط نگران این هستم که این کارخانهها - که مانند فرزندان ما هستند و برای آنها زحمت زیاد کشیدیم - عاطل و باطل بمانند. با این پیشنهاد هم مخالفت شد.»
ارسال نظر