رضا نیازمند:
من در تمام مدت خدمت اداری مرخصی نرفته بودم. به منشی گفتم میروم اروپا و نگفتم کجا. در حقیقت هم میخواستم با همسرم و بچهها یک ماه با خیال آسوده بگردم. رفتم ژنو، هتل دو رن. دو، سه روز به خیابانگردی گذشت و یک روز خسته از ناهار برگشته بودیم و بچهها روی مبل و زمین و من و همسرم روی تخت دراز کشیده بودیم که خستگی چندین ساعت راه رفتن درآید. تلفن زنگ زد همسرم برداشت و گفت از تهران است. گرفت و منشی جمشید آموزگار بود. گفت با آقای آموزگار صحبت کنید. پرسیدم من را چگونه پیدا کردید؟ گفت از تاریخ رفتن شما…