نگاه دیگران/ بخش چهلویکم
بازی بزرگان سناریوهایی برای همزیستی چین و آمریکا در دهه ۲۰۳۰
از طرف دیگر، ممکن است بازگشت به نظمی کثرتگرا وجود داشته باشد که حفظ جامعه دولتها را از طریق تنظیم خشونت و همچنین تعهد مجدد کشورهای بزرگ به حاکمیت دولت، تمامیت ارضی و عدم دخالت در امور داخلی یک کشور، در اولویت قرار دهد. این فرمولبندی مبتنی بر دولت، بهدلیل آشناییاش و عملکرد محافظتی که این درک سنتی از حاکمیت میتواند داشته باشد، برای بسیاری از دولتها جذاب است. بااینحال، این فرمولبندی بهطور کامل منعکسکننده جهانی نیست که رابطه چین و ایالات متحده در آن تنیده شده باشد؛ جهانی که در آن وابستگی متقابل، توزیع عاملیت سیاسی به بازیگران نه دولتها، روند هنجاری در حمایت از امنیت انسانی بهجای امنیت صرفا دولتی، و ناکافی بودن راهحلهای تعیینشده ملی در برخورد با مسائل سرنوشت مشترک وجود دارد.
گزینه سوم، یک جامعه بینالمللی با درجه نسبتا بالایی از اجماع در مورد اصول اساسی و فرآیندهای مذاکره بین بازیگران دولتی، غیردولتی و فراملی درگیر در مدیریت مسائل پیچیده و فوری نظم جهانی است. این یک جایگزین مطلوب به نظر میرسد، اما باتوجهبه شرایط فعلی ممکن است بیش از حد بلندپروازانه باشد، مگر درصورتیکه مسائل سرنوشت مشترک -بهویژه تغییرات اقلیمی- آنقدر قریب بهاتفاق تشخیص داده شوند که چنین جاهطلبیای را ایجاب کنند. وقتی صحبت از رابطه چین و ایالات متحده به میان میآید، موانع ایجاد چنین اجماعی در مورد اصول اساسی و پذیرش نقش برجسته اختصاصدادهشده به بازیگران غیردولتی توسط چینِ دولتمحور، دشوار خواهد بود.
بهرغم چالشهای ذکرشده، نسخههای دوم و سوم جایگزین نظم جهانی که در بالا ذکر شد، نسبت به نسخه اول ارجحیت دارند. آنها بهتر میتوانند به آنچه برای رسیدن به نظمی پایدارتر همراه با رابطهای پایدارتر بین ایالات متحده و چین در چارچوب آن لازم است، بپردازند. در سطح دوجانبه، اجزای سازنده آن نظم شامل موارد زیر خواهد بود:
* کانالهای ارتباطی منظم برای شناسایی حوزههای منافع مشترک که احتمال پیشرفت در آنها بیشتر است، همراه با تمایل به جداکردن پیشرفت در آن مسائل از سایر مسائلی که باعث ایجاد سطوح بالایی از اختلاف میشوند. بهعنوانمثال، چین باید بهعنوان بخشی از هرگونه تلاش برای تعیین سقف در راستای وخامت روابط، انتقاد مداوم از سابقه حقوق بشر خود را تحمل کند؛ اما ایالات متحده باید وزن بیشتری به تفکیکناپذیری حقوق و بهویژه حقوق اقتصادی بدهد. ایالات متحده باید بپذیرد که مساله تایوان نیازمند تعهدی جدید و آشکار است که به تفاهمات سیاسی دیرینه، از جمله تعهدش به سیاست چین واحد، پایبند خواهد بود؛ درحالیکه چین باید زبان و رفتار مربوط به حلوفصل مسالمتآمیز را از نو اولویتبندی کند.
* تمایل به ایجاد تعهدات قابلدستیابی که بتوان آنها را در حین پیشرفت و در زمان تکمیل، راستیآزمایی کرد. بهعنوانمثال، با شروع بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸، چین و ایالات متحده متعهد شدند که مداخلات مکمل در سیاستهای کلان اقتصادی را برای مهار برخی از بدترین جنبههای آن طراحی کنند. اجرای توافقنامههایی از این نوع، مبنای متقابلی را برای رابطه نشان میدهد و به ایجاد اعتماد بین دو کشور کمک میکند. از نظر جهانی، این توافقنامهها احتمال متقاعدشدن سایر بازیگران سیاسی را نسبت به نتایج مثبت افزایش میدهد؛ نتایج مثبتی که از افزایش وزن آنها به مسائلی که پکن و واشنگتن بهعنوان برخی از مهمترین چالشهای حکومت جهانی تلقی میکنند، حاصل میشود.
* ایالات متحده مسائل مربوط به بقای سیارهای و همچنین مسائلی را که احتمال درگیری فاجعهبار را کاهش میدهند، در اولویت قرار میدهد. در این راستا، واشنگتن باید نشان دهد که میپذیرد چین نقش بزرگتری در سیاست جهانی ایفا کرده است و خواهد کرد و تمرکز بیش از حد بر برخی سیاستها منطقی نیست؛ سیاستهایی که برای تضمین تداوم برتری مادی ایالات متحده طراحی شدهاند، در دورانی که رهبری یا اقتدار مشروع بر حل مسائل بقا که مستقیما با همه ما روبهرو هستند، استوار است.