چرا استقلال بانک‌مرکزی مهم است؟

او هشدار می‌دهد اگر بانک‌های مرکزی تسلیم انتقادات و توصیه‌های سیاسی شوند، این امر می‌تواند منجر به تصمیم‌گیری‌های سیاستی نادرستی شود که برای وضعیت مالی مردم آسیب‌‌‌‌‌زا و برای فعالیت‌های کارآفرینی و اشتغال‌زایی محدودکننده است.  ثبات قیمت‌ها در سال‌های اخیر به‌شدت به‌خطر افتاده است. بحران همه‌‌‌‌‌گیری کووید تجارت و زنجیره‌های تامین بین‌المللی را به‌طور منفی متاثر کرد و موجب جهش قیمتی انواع کالاها شد. همزمان با این تحول، اقدامات و تدابیر بزرگ‌مقیاس دولت‌ها برای تحریک رشد اقتصادی و تزریق گسترده نقدینگی موجب رشد چشمگیر تقاضا برای کالا و خدمات و به‌تبع آن افزایش بیشتر قیمت‌ها شد. از آن زمان، تشدید تنش‌های ژئوپلیتیک نیز باعث ازهم ‌‌‌‌‌گسیختگی فزاینده نظام بین‌الملل شده و جریان برون‌مرزی کالا و خدمات را با محدودیت‌های بیشتری مواجه کرده‌است، درنتیجه، فشارهای تورمی در اکثر نقاط جهان کماکان بالا مانده‌است و به‌نظر نمی‌رسد که این فشارها در آینده نزدیک تخلیه شود.

تجربیات تاریخی نشان می‌دهد که بانک‌های مرکزی که توانایی اعمال سیاست‌های پولی مستقل از دخالت‌های دولت را داشته باشند، می‌توانند با قدرت جهش‌‌‌‌‌های تورمی را مدیریت کنند. با توجه به تجربه موفق اقتصادهای نوظهور در دهه‌های اخیر، می‌توان استدلال کرد که استقلال بانک‌مرکزی بهترین «ساختار حکمرانی» سیاست‌های پولی است که تاکنون طراحی شده‌است.  ریشه استقلال بانک‌مرکزی در اقتصادهای نوظهور به دهه‌۷۰ میلادی برمی گردد. قیمت بسیار بالای حامل‌های انرژی باعث شد کشورهای تولیدکننده نفت مانند عربستان‌سعودی و کویت با مازاد قابل‌‌‌‌‌توجه منابع روبه‌رو شوند. این منابع به کمک بانک‌های تجاری غربی به‌صورت وام‌های عظیم در اختیار اقتصادهای نوظهور قرارگرفت، اما «خماری» بعد از این جشن بسیار سخت بود، به‌طوری که پس از آن دوره، سیاست پولی در جهان منقبض شد و تا پایان آن دهه، اقتصاد جهانی به سمت رکود حرکت کرد.

دهه ازدست رفته

دهه۸۰ میلادی شاهد تلاش مکرر اقتصادهای نوظهور برای تجدید ساختار بدهی‌ها بود. بسیاری از کشورها، از جمله اغلب کشورهای آمریکای‌لاتین، از نظام‌های تامین مالی خارجی محروم شدند و با بازارهای سرمایه داخلی کم‌‌‌‌‌عمق مواجه بودند و بنابراین مجبور شدند برای تامین مالی ناترازی‌‌‌‌‌های دولتی به بانک‌های مرکزی متوسل شوند. این شرایط منجر به ایجاد فضایی «دردناک» شد که در آن همزمان با نرخ تورم بالا، اقتصاد با رکود مواجه بود. به همین علت، دهه‌مذکور به «دهه ازدست رفته» معروف شد. در دهه‌۹۰ میلادی، اقتصادهای نوظهور همچون مکزیک، پرو و لهستان، طی یک سلسله اصلاحات دشوار و بلندمدت، سیاست اقتصادی خود را به‌طور چشمگیری بازتنظیم کردند. محور کلیدی این اصلاحات، اعطای استقلال به بانک‌های مرکزی بود که به بسیاری از آنها امکان داد نظام هدف‌گذاری نرخ تورم را پیاده‌سازی کنند. هدف‌گذاری تورم به‌معنای تنظیم سیاست پولی به‌نحوی است که نرخ تورم سالانه مشخصی تحقق پیدا کند.

طی مسیری آرام اما مطمئن، این کشورها توانستند یک تحول اقتصادی و مالی چشمگیر را تجربه کنند، تا آنجا که در مواجهه با جهش تورمی اخیر در جهان، بسیاری از اقتصادهای نوظهور در اتخاذ سیاست پولی مناسب پیشتاز بودند. بانک‌های مرکزی در کشورهایی مانند برزیل، مجارستان و شیلی ابتدا سیاست پولی انقباضی را در پیش گرفتند و سپس (بعد از فروکش نرخ تورم) بسیار زودتر از فدرال‌رزرو آمریکا و بانک‌مرکزی اروپا اقدام به تعدیل سیاست پولی خود کردند. در مقابل، اقتصادهای نوظهوری که بانک‌های مرکزی خود را مجبور به پیروی از مداخلات دولتی کرده‌اند، روزگار بدی را سپری می‌کنند.

در همین دوره، کشورهایی مانند آرژانتین و ونزوئلا که مرتبا به بانک‌های مرکزی خود برای چاپ پول به‌منظور تامین مالی هزینه‌های بسیار زیاد بودجه‌‌‌‌‌ای در دو دهه‌اخیر دستور می‌دادند، با ابرتورم و رکود اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.  فراتر از اقتصادهای نوظهور، گزارش‌های نگران‌‌‌‌‌کننده‌‌‌‌‌ای از آسیب دیدن استقلال بانک‌مرکزی آمریکا در سالی که به‌شدت تحت‌تاثیر رقابت‌های انتخاباتی قرار دارد، به گوش می‌رسد. دلار آمریکا و بازارهای مالی این کشور پایه و اساس نظام مالی جهان را تشکیل می‌دهند؛ و هرگونه خدشه ناگهانی به اعتماد به آنها، تبعات اقتصادی و مالی دردناکی در سرتاسر جهان خواهد داشت. امروز یادآوری همه این تجربه‌‌‌‌‌ها حیاتی است. با توجه به اینکه بانک‌های مرکزی در کوتاه‌مدت با دوگانه تضمین ثبات قیمت‌ها و حمایت از فعالیت‌های اقتصادی مواجه هستند، ریسک اعمال نفوذ دولت‌ها افزایش یافته‌است. دهه‌‌‌‌‌ها طول می‌کشد تا باور به استقلال بانک‌مرکزی شکل بگیرد، اما مانند هر رابطه مبتنی بر اعتماد، این باور می‌تواند یک‌شبه تخریب شود.