به جای ایده‌ها، روی استعدادها سرمایه‌گذاری کنیم

 مکنزی: از «آنتراپرنور فرست» برایمان بگو. کار شرکت شما چیست؟

کلیفورد: شرکت ما نوع جدیدی از سازمان است که تلاش می‌کند عرضه کارآفرینان برتر را در مقیاس جهانی افزایش دهد. در بسیاری از نقاط جهان، افراد باهوش و استعدادی هستند که می‌توانند و حتی باید کارآفرین شوند اما مسیر منتهی به کارآفرینی در بخش اعظمی از جهان، سرراست نیست. موانع بسیاری وجود دارد از جمله موانع فرهنگی، عملی و مالی.

در «ای‌اف:EF»، کار ما برداشتن تمام این موانع است. چطور؟ با یافتن افراد بااستعداد، «قبل» از اینکه شرکتی تاسیس کنند. ما یک سرمایه‌گذار خطرپذیر سنتی نیستیم که  استارت‌آپ‌هایی که ایده و تیم دارند، بیایند و ایده ارائه دهند. ما کارمان را با «افراد» شروع می‌کنیم؛ مرحله‌ای که نامش را «سرمایه‌گذاری در استعدادها» گذاشته‌ایم. ما یک برنامه ساختارمند برای افراد داریم که بیایند و دور هم جمع شوند، یک شریک یا هم‌بنیانگذار برای خود پیدا کنند، یک ایده را تست و اعتبارسنجی کنند، از ما پول بگیرند و سپس به دنیای بیرون پا بگذارند و شرکت‌های بزرگ تاسیس کنند.

 از زمان تاسیس شرکت شما در سال ۲۰۱۱، دورنما و بستر استارت‌آپ‌ها و سرمایه‌گذاری به‌طرز قابل توجهی تکامل یافته. در یک بازار شلوغ، چطور خودتان را از دیگران متمایز می‌کنید؟

این فوق‌العاده است که کارآفرینان، حالا آپشن‌های بسیاری دارند. اما زیرساخت‌های کارآفرینی، مثل شتاب‌دهنده‌ها و سرمایه، همگی این پیشفرض را دارند که یک  استارت‌آپ، وقتی سراغشان می‌آید که (از قبل) تاسیس شده. آن‌ها معتقدند که عرضه کارآفرینان و شرکت‌ها، ثابت است. ما چنین اعتقادی نداریم. هدف ما این نیست که شرکت‌هایی را که از قبل وجود داشته‌اند تامین مالی کنیم. کار ما، رفتن از صفر به یک است. دوست دارم بگویم که ماموریت ما این است که کاری کنیم یک شرکت، پا به عرصه وجود بگذارد که اگر کمک ما نبود، شاید اصلا وجود نمی‌داشت. افرادی که شرکت ما را مناسب می‌بینند، بسیار بااستعداد و جاه‌طلب هستند و می‌دانند که می‌خواهند از طریق کارآفرینی، تاثیرگذار باشند اما کماکان نیاز به یک نفر از میان شبکه ارتباطی‌شان دارند. یک هم‌بنیانگذار مناسب. آن‌ها یک ایده دارند اما نمی‌دانند آیا ایده‌شان، مناسب یا اصلا خوب است یا نه.

همه این‌ها باید پاسخ داده شوند. می‌توانیم بگوییم که کار ما، آغازگری و تسریع کارآفرینی در نقطه شروع است، نه سوخت‌دهی به شرکتی که قبلا شروع به کار کرده.

آدم‌ها ما را انتخاب می‌کنند تا به گروهی از همتایان خود که آنها هم می‌خواهند این مسیر را طی کنند، بپیوندند. طی یک دهه اخیر، ما روشی اختراع کرده‌ایم که کمک می‌کند افرادی که با هم غریبه‌اند، بیایند و با هم شرکت تاسیس کنند. این ارزش محوری ماست.

 از سفر طولانی‌تان تا تاسیس «ای‌اف» بگویید. چه درس‌هایی گرفتید؟

وقتی من و آلیس شرکت را راه‌اندازی کردیم، یکی از اصول راهبردی‌مان این بود که سرمایه‌گذاری در استعدادها نه تنها کار مهمی‌ است بلکه اساس و شالوده این اکوسیستم است.

آن زمان نمی‌دانستیم که این ایده تا چه حد، خلاف جریان رایج بود. حتی نمی‌دانستیم که یکی از شعارهای سیلیکون ولی این است که «هیچ وقت با یک غریبه، شرکت تاسیس نکن». بنابراین، خلق «ای اف»، مسیری تکاملی بوده. به مرور توانستیم ثابت کنیم که بعضی چیزها نه تنها امکان‌پذیرند بلکه راه بهتری برای تاسیس شرکت‌ها هستند.

ما کارمان را با سرمایه کم شروع کردیم. تا به امروز، «ای اف» حدود نیم میلیارد دلار سرمایه جذب کرده. حالا ۱۲۰ کارمند داریم، در شش کشور فعالیت داریم و سالانه حدود ۱۲۰ شرکت با کمک ما راه‌اندازی می‌شوند. یکی از جنبه‌های فوق‌العاده‌‌اش این است که سفری که من و آلیس شروع کردیم، منعکس‌کننده همان روندی ا‌ست که کارآفرینان تحت حمایت‌مان طی می‌کنند.

 شما و آلیس به‌تازگی یک کتاب نوشته‌اید به‌نام «چگونه یک بنیانگذار باشیم؟». برای یک بنیانگذار فوق‌العاده بودن، چه چیزهایی لازم است؟

وقتی از من می‌پرسند یک بنیانگذار خوب، چه شکلی است، می‌گویم بیایید از زاویه مقابل نگاه کنیم و ببینیم «چه شکلی نیست؟»

یک باور افسانه‌ای وجود دارد که بنیانگذارها از نظر ژنتیکی با دیگران متفاوتند و برایشان بدیهی ا‌ست که باید کارآفرین شوند، پس اصلا به گزینه‌های دیگر فکر نمی‌کنند. اما این درست نیست. بسیاری از ویژگی‌های یک بنیانگذار خوب، همان ویژگی‌هایی است که یک مدیر خوب در یک سازمان بزرگ دارد.  ویژگی‌هایی که ما دنبالش هستیم از این قرارند: «آیا این فرد می‌تواند یک رهبر سازمانی موثر باشد؟ آیا مصمم و برگشت‌پذیر است؟ آیا یک حلال مشکلات فوق‌العاده است؟»  یکی از ویژگی‌های بنیانگذاران، میل و اشتیاق به خلق یک چیز از دل هیچ است. بنیانگذارها از فازهای مختلفی عبور می‌کنند. تخصص ما در «ای اف»، فاز صفر تا یک است. ما به دنبال افراد بسیار باهوش با تمایل ذاتی برای عمل و اقدام هستیم. کسی که مصمم باشد و در محقق کردن امور، ید طولا داشته باشد. اما می‌پرسیم «آیا او می‌تواند در فلان شرایط، مثلا در شرایط ابهام‌آمیز و بدون منابع، باعث وقوع چیزی شود؟» بعضی‌ها بسیار موفقند اما باید برای انجام کارشان، به منابع و شفافیت دسترسی داشته باشند. یک کارآفرین اما، باید بتواند بدون هر دو مورد، به موفقیت برسد.

 طی دهه اخیر، در بسیاری از شرکت‌ها سرمایه‌گذاری کرده‌اید. چه چیزی لازم است تا یک استارت‌آپ، رشد کند یا اصطلاحا «مقیاس‌پذیر» شود؟

یکی از نکات جالب این است که بعضی نقش‌ها درون یک استارت‌آپ، همزمان با رشد شرکت، رشد و گسترش می‌یابند و بعضی‌ها نه. کارآفرینان آینده باید این را درک کنند.

مثلا بنیانگذار- مدیرعامل می‌تواند همزمان با رشد شرکت، در جایگاهش بماند چون کار او، تبیین چشم‌انداز و استراتژی و استخدام نیروهای برتر است. اما اگر تیم اجرایی به مرور زمان، ارتقا نیابند، امکان ندارد شرکت رشد کند و مقیاس‌پذیر شود. وقتی با خواهر و برادرهایت در زیرزمین خانه، تیم تشکیل داده‌ای، مواجهه با این حقیقت سخت است. اما وقتی شرکت شما فقط از پنج یا ده نفر تشکیل شده، تیم مدیریت خیلی فرق دارد با زمانی که  ۱۰۰ یا هزار نیرو دارید.

بنیانگذارها باید این تغییر را مثبت قلمداد و ترسیم کنند. هر مرحله، بسته به مقیاسش، نیازمند یکسری مهارت‌های خاص خودش است. مدیریت یک تیم مهندسی هزار نفره، بسیار متفاوت است با مدیریت ارشد تکنولوژی یک شرکت که اصلا با کارمندها سروکار ندارد و مدیریت آدم‌ها جزو وظایفش نیست.

ما به مرور زمان یاد گرفتیم که «خودآگاهی» بسیار حیاتی ا‌ست. بنیانگذارها باید بدانند که کدام قسمت سفر یا شغل خود را دوست دارند. بعضی‌ها دوست دارند در کل مسیر، همراه شرکت باشند. اما از سوی دیگر، هیچ ایرادی ندارد اگر یک بنیانگذار بگوید «ما ۱۰۰ تا کارمند داریم. رهبرانی هم داریم که آماده‌اند شرکت را از ۱۰۰ نفر به ۱۰۰۰ نفر برسانند. اما من آدم مناسبی برای این کار نیستم».

 شما هم مثل بسیاری از سرمایه‌گذاران مراحل اولیه، شاهد شکست بسیاری از شرکت‌ها بوده‌اید. چه درس‌هایی درباره علت شکست شرکت‌ها گرفتید؟

به نظرم بهتر است شکست‌ها را به دو گروه تقسیم کنیم. گاهی تیم بنیانگذارها خرابکاری می‌کنند. در اجرا شکست می‌خورند، به شکلی فاجعه‌آمیز، نیرو استخدام می‌کنند یا یک فرهنگ وحشتناک می‌سازند. اما بیشتر اوقات، این دلیل شکست آنها نیست. در رزومه کاری ما، تعداد شرکت‌هایی که به دلیل نحوه اجرا، شکست خورده‌اند بسیار محدود است. آن چه رایج‌تر است، «ریسک اساسی» است.

تمام هدف یک  استارت‌آپ، تلاش برای انجام کاری ا‌ست که هنوز انجام نشده. این یعنی وظیفه تیم بنیانگذارهاست که ریسک مفروضات موجود در ایده را تدریجا از بین ببرند.  استارت‌آپ‌های موفق آنهایی هستند که به این نتیجه می‌رسند که مفروضاتشان درست بوده.

می‌توانیم دورهای مختلف تامین مالی‌ای را که یک  استارت‌آپ طی می‌کند به مراحل ریسک‌زدایی مختلف تشبیه کنیم. مهم‌ترین ریسکی که باعث نابودی شرکت‌ها در مراحل اولیه می‌شود چیست؟ این است که «آیا این ایده، اصلا به‌دردبخور هست و ارزش مطلوب مشتری را به او ارائه می‌کند؟ آیا حاضر است بابت این چیز که از نظر شما ارزشمند است، پول بدهد؟»

در اکثر مواقع، علت شکست شرکت‌ها در مراحل اولیه این است که جواب این سوال، منفی ا‌ست.

به همین خاطر است که ما هم در شرکتمان و هم در کتاب، بیش از هر چیزی تاکید داریم که با مشتری‌های خود صحبت کنید. تا به حال هیچ شرکتی را ندیده‌ام که به خاطر صحبت و ارتباط زیاد با مشتریانش، شکست خورده باشد. اما شاهد بسیاری از شرکت‌ها بوده‌ام که شکست خوردند چون فکر می‌کردند می‌دانند مشتری چه می‌خواهد. در حالی که اشتباه می‌کردند.

 شما هم مثل بسیاری از سرمایه‌گذاران مراحل اولیه، آدم خوش‌بینی هستید. همزمان با نزدیک شدن به یک بحران اقتصادی بالقوه، چه «جوانه‌های سبزی» در اقتصاد می‌بینید که به آنها خوشبین هستید؟

وقتی «ای‌اف» را استارت زدم، به سرعت فهمیدم که اولا، خیلی راحت است که دنبال ایرادهای یک ایده  استارت‌آپی بگردی و دوما، این کار تقریبا هیچ فایده‌ای ندارد. اگر پیش‌بینی می‌کنی که یک  استارت‌آپ شکست خواهد خورد، احتمالش هست که حق با تو باشد اما حق داشتن، فایده‌ای ندارد.

«نت فریدمن»، یکی از دوستان و سرمایه‌گذاران ما در «ای اف» که سابقا مدیرعامل گیت‌هاب بوده یک جمله‌ای دارد که می‌گوید «بدبین‌ها باهوش به نظر می‌رسند اما خوش‌بین‌ها پول درمی‌آورند». بیشتر ایده‌ها شکست می‌خورند. اما ویژگی منحصر‌به فرد سرمایه خطرپذیر و  استارت‌آپ‌ها این است که برنده‌ها آنقدر بزرگند که هزاران بار، شکست‌های دیگران را جبران می‌کنند.

می‌خواهم بگویم هرچقدر هم که نسبت به اقتصاد امروز یا سرنوشت یک شرکت، بدبین باشی، سوالی که باید بپرسی این است که «آیا فکر می‌کنی تکنولوژی‌های نوظهور امروز، ده سال دیگر، بیشتر حائز اهمیت خواهند بود یا کمتر؟ و آیا این اهمیت، در اقتصاد واقعی، نمود پیدا خواهد کرد یا نه؟» بعید است که تکنولوژی‌هایی که امروز در حال ظهورند، به خصوص در حوزه هوش مصنوعی، ۱۰ سال دیگر اهمیت نداشته باشند و به اقتصاد واقعی، راه پیدا نکنند. بسیاری از چیزها شکست خواهند خورد اما باید باور کنیم که در حال حرکت به سوی یک دنیای پربارتر و پربازده‌تر هستیم.