مجتبی پویا دروغ چرا؟... از یک سال قبل که در هآن جوئوی چین مقیم شده‌ام، برای گشت و گذار در اطراف دریاچه غربی که به عبارتی شهر شهرت از آن دارد و از محل زندگی‌ام تا نزدیک‌ترین کرانه‌اش پیاده نیم ساعت راه نیست، بیشتر از چند بار نرفته‌ام. حدود90 درصد آن موارد هم به اقتضای کاری اداری مثل گرفتن ویزا از مرکز پلیس شهروندان خارجی در نزدیکی آن بوده نه نیت قربت؛ چه برسد به قایق سواری روی آن! ولی چند سال پیش که از پکن عازم ماموریت کاری به همین شهر شدیم، مقامات رسمی شهر در استقبال گرمشان بنده و همکارانم را میهمان کردند به گشت روی دریاچه و بازدید از «پل شکسته» که واقعا شکسته نیست، بلکه نامی است یادگار از افسانه‌ای عاشقانه و برجی معروف. در اطراف دریاچه گرمای آن استقبال را این بار از قیمت بلیت‌های همین موارد که عرض شد، تازه در می‌یابم.
هآن جوئو از دو شهر «شانگهای» که شهره عام و خاص است و «یی وو» که شهره بازرگانان و طوطی‌هایشان، فاصله زیادی ندارد؛ ساعتی قطارسواری از هر دو. شهرت هآن جوئو و همزاد دیگرش سو جوئو در همین نزدیکی ولی مرکز استانی دیگر، در مثلی چینی خلاصه شده: «آسمان به بهشتش، زمین به سوو هآنش» که منظور از سو و هآن، سو جوئو و هآن جوئو باشد؛ مثلی از جنس «اصفهان نصف جهان» خودمان.
البته که دانشگاه جه جیآن (استانی که هآن جوئو مرکزش است)- تاسیس به تاریخ 1275 هجری خورشیدی- جزو دانشگاه‌های برتر چین است و توانسته دانشجویان خارجی از بسیاری کشورهای جهان از جمله ایران را به خود جذب کند، نیز از مفاخر ساکنان شهر است. از هآن جوئو تا پکن رودی است؛ رود که نه ترعه(کانال)؛ نه طبیعی که ساخت دست است. 1776 کیلومتر طول دارد. ساختش از هزار سال پیش از اسلام شروع و چند سال پس از اسلام به پایان رسید. این ترعه را رشیدالدین فضل‌الله همدانی (698-625 ه ش) خالق جامع التواریخ ستوده است. وقتی دریاچه غربی‌اش دست ساز است، چرا ترعه‌اش نباشد!
اگر هنوز مانده کسی که هآن جوئو را با این توصیفات به جا نیاورد، شاید این تیر آخر افاقه کند: هآن جوئو شهر پایگاه معروف اینترنتی و ساختمان‌های مرکزی علی بابا و مایون صاحب ثروتمند آن است که به بیل گیتس چین معروف است و به کارمندهایش گفته باید یکی، دو ساعت پشت رایانه‌هایشان سر پا کار کنند تا دچار تحلیل جسمی نشوند. هآن جوئو حدودا در خط عرضی آبادان و خرمشهر و در جنوب رودخانه یانگ تسه واقع است که چین را به دو قسمت منطقه شمال و جنوب اقلیمی تقسیم می‌کند. از این رو مطابق قانون ساختمان‌های منطقه جنوب اقلیمی فاقد گرمایش مرکزی است. با اینکه دمای سردترین شب‌های زمستانش به ندرت به منفی ۶ می‌رسد که در برابر شهرهای سردسیر ایران دمایی از اوایل بهار محسوب می‌شود، نزدیکی شهر به دریای شرقی چین و جنگل‌های خیزران و دیگر درخت‌های گرمسیری آن رطوبت بالایی به شهر می‌دهد که باعث می‌شود آدم سرما را بسیار بیشتر از مردم شمال منطقه اقلیمی حس کند. در گرانی که نسبت به پیش از بحران مالی جهانی گریبان چین را نیز گرفته، نرم‌افزار ویچت در تلفن‌های هوشمند رنگارنگی که دست بیشتر مردم اعم از تحصیلکرده و بیسواد در این کشور است، در وقت و هزینه تماس‌های ضروری و غیرضروری آنها صرفه‌جویی بسیاری را سبب می‌شود. بسیار پیش می‌آید که مردم حساب ویچت از یکدیگر دارند، بی‌آنکه شماره تلفنشان را رد و بدل کرده باشند.
به همین ترتیب بود که طی یک سال گذشته در شهر هآن جوئو، در جشن نوروز و زمان برگزاری مسابقات جام جهانی فوتبال و چند مناسبت دیگر ایرانی، گروهی از ایرانیان مقیم هآن جوئو و شانگهای را با فراخوان‌های ویچتی یافتیم و دور هم جمع شدیم و به تناسب پرچمی تکان دادیم، سرودی خواندیم، هواری کشیدیم، برای کسی از بینمان تولد گرفتیم، گلی گفتیم و شنیدیم.گروه یلدا هم در همین نرم افزار بین ایرانی‌ها تشکیل شده و احتمالا شماری از دوستان از دو یا سه شهر برای برگزاری مشترک این شب به هم خواهند پیوست. از یلداهای پیشین خبری ندارم ولی هر جا ایرانی باشد، مقداری آجیل و پسته پیدا می‌شود. فصل انار و هندوانه نیست ولی اگر کسی پیگیر باشد، نایاب هم نیست. گرچه کیفیت انارهای درشت ولی سفید و هندوانه اینجا چنگی به دل ایرانی نمی‌زند. دیگر تنقلات محلی از قبیل بادام زمینی و هندی به وفور یافت می‌شود. معمولا اگر تعدادی ایرانی در رستورانی جایی جمع شوند، ترانه‌ها و سرودهایی از گوشه و کنار کشور پخش می‌شود و دوستان هم آوا می‌شوند. گاه تنوع زبان‌ها و موسیقی‌های دوستان چینی و خارجی را نیز به حیرت و وجد می‌آورد؛ به‌طوری که مشتاق زیارت و کشف این کشور پس از چین می‌شوند.
همزمانی تقریبی یلدا با نوئل نیز فرصتی است برای نقل قصه انتظار انسان برای زایش نور و در میان چنین جمعیتی تبادل آن با اهالی دیگر کشورها. قصه همیشگی تبادل اطلاعات درباره تجربیات تحصیلی و کاری و زبان چینی بخش جدایی‌ناپذیر اختلاط در هر فرصت و بهانه‌ای است. یلدا شب قصه‌های دراز است که گاه در حافظه تاریخی ایرانیان از شبچره‌هایش خوشمزه تر و به یادماندنی‌تر بود؛ زیرا از درازی شبش فقط تاریکی بیشتر و روشنایی کمتر باقی مانده، اگر نه ساعت که بلند و کوتاه ندارد و از وقتی ساعت به جای خور و شیدش فرمان خواب و بیدارباش می‌دهد، در این شب هم همان قدر می‌شود خوابید (یا نخوابید) که در شب‌های دگر؛ مگر این که دولت در جهت پاس سنت‌های میهنی مثلا ساعتی از کار فردای یلدا کم کند. مثل دولت چین که برای مقابله با هجوم انواع جشن‌های غربی از قبیل ولنتاین و نوئل و ...، معادل‌های چینی اش را از سنن باستانی زنده کرده و تبلیغ می‌کند، حتی اگر زمانی با آموزه‌های سختگیرانه پیشین نظام کنونی چندان همخوانی نداشت. به هر حال، امروزه که می‌توان بخشی از قصه‌های شب یلدا را در مترو و اتوبوس خواند، اگر فرصت کردید، افسانه مار سفید و ارتباطش با پل شکسته در شهر هآن جوئو را در اینترنت پیدا کرده و بخوانید که قصه‌ای است شیرین و دلکش.