آموزش «باکیفیت» برای همه

در اوایل قرن نوزدهم، بزرگسالانی که سطوح مختلفی از آموزش عمومی را که معادل مدرسه این روزهاست دریافت کرده بودند، کمتر از ۲۰درصد بود. شاید بتوان گفت در آن زمان، آموزش، کالایی لوکس و دور از دسترس همگان بود. این در حالی است که این نسبت هماکنون وارونه شده است؛ این روزها حدودا فقط یکپنجم کل افراد بزرگسال، فاقد آموزش عمومی رسمی هستند.
علاوه بر بهبود وضعیت بزرگسالان، شرایط برای کودکان در سن مدرسه هم بهتر شده است. روندهای جهانی نشان میدهد بیشتر کودکان در سن تحصیل در دنیا، در کلاسهای درس حضور دارند. همچنین شکاف جنسیتی نرخهای ثبتنام نیز در حال پر شدن است. با اینکه این نتایج در کشورهای مختلف، متفاوت است و همچنان کودکانی خارج از مدرسه و سطوحی از نابرابری وجود دارند، اما بهطور کلی روندهای جهانی نشان از بهبود دسترسی به آموزش دارند و آموزش برای همه، شاید بهکندی در حال تحقق است؛ تحققی که چالشهای تازهای را همراه خود دارد.
این روزها بیشتر کودکان در مدرسه هستند، نرخهای ثبتنام که تعداد دانشآموزان در حال تحصیل در یک پایه یا مقطع تحصیلی را به کل دانشآموزانی که باید از نظر سنی در آن پایه یا مقطع تحصیلی در حال آموزش باشند نشان میدهد، تقریبا در همه کشورها بهبود یافته است. اما آیا «کیفیت آموزش» هم مانند «کمیت آموزش» گزینهای در دسترس همه است؟ در واقع شاید بتوان گفت یکی از چالشهای کنونی آموزش، «آموزش باکیفیت برای همه» است.
با اینکه کودکان در مدرسه حضور دارند، اما یادگیریشان پایین است. برخی آزمونها میتوانند کیفیت آموزش را اندازهگیری کنند و با وجود این همه مدرسه، آموزگار و دانشآموز در سطح دنیا، نتایج این آزمونها نشان از یک راه احتمالا طولانی برای رسیدن به آموزش باکیفیت برای همه دارد.
فکر میکنید چنددرصد از دانشآموزانی که دوره دبستان را به اتمام رساندند، میتوانند یک متن را بخوانند و درک کنند؟ کمی کمتر از نیمی از آنها. در سطح جهان، فقط 48درصد از کودکان فارغالتحصیل دبستان، میتوانند یک متن را بخوانند و آن را درک کنند. وضعیت درک مطلب این بچهها در کشورهایی با سطح درآمد مختلف، متفاوت است.
پنج یا ششسال تحصیل و به پایان رساندن مقطع دبستان، در کشورهای مختلف به یک معناست؟ بهنظر میرسد اینطور نیست. کیفیت آموزشی که دو کودک در یک سن و پایه تحصیلی در دو کشور با سطح درآمد متفاوت دریافت میکنند، برابر نیست. وضعیت در کشورهای کمدرآمد در مقایسه با کشورهای پر درآمد، تقریبا 10برابر بدتر است؛ اما علت چیست؟
آیا دانشآموزان در این کشورها به منابع آموزشی مانند کتابهای کمکدرسی دسترسی ندارند و کیفیت آموزشی لازم را دریافت نمیکنند؟ یا چون احتمالا به دلیل فقر، تغذیه مناسبی ندارند، یادگیریشان پایین است؟ مایکل کریمر، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد که در سال ۲۰۱۹ بهطور مشترک با استر دوفلو و آبیجیت بنرجی، جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد، برای پاسخ به این سوال، آزمایشی را در کنیا که یکی از کشورهای با درآمد متوسط به پایین است، انجام داد.
گروهی از دانشآموزان، کتابهای کمکدرسی دریافت کردند و گروهی دیگر، تغدیه رایگان، سپس عملکرد آموزشی آنها بهعنوان معیاری برای یادگیری بررسی شد. کتابها فقط به دانشآموزانی که از قبل درسخوان بودند کمک کرده بود. تغذیه هم تفاوتی در یادگیری ایجاد نکرده بود. در واقع نه کتابهای بیشتر و نه تغذیه رایگان نتوانست یادگیری را بهبود دهد و جواب سوالی که کریمر و همکارانش را از کلاسهای دانشگاه در آمریکا به مدارس کشوری در آفریقا برده بود، منفی بود؛ اما جواب دیگری پیدا شد: مشکلات ابتدایی آموزشی به دلیل فقدان منابع نیست، بلکه بزرگترین مشکل، عدمسازگاری شیوه آموزش با نیازهای دانشآموزان است. بهعنوان مثال در کنیا، منابع درسی به زبان انگلیسی هستند، اما انگلیسی، نه زبان اول یا دوم، بلکه زبان سوم دانشآموزان است.
بهطور کلی در بسیاری از کشورهای در حال توسعهای که نظام آموزشی متمرکز دارند، برنامه درسی طوری طراحی شده است که برای دانشآموزان باهوش یا بااستعدادتر، مناسبتر است و عمدتا نیازهای آموزشی آنها را پوشش میدهد، در حالی که این دانشآموزان، لزوما اکثریت دانشآموزان را تشکیل نمیدهند.
از سوی دیگر، نظام آموزشی متمرکز، یعنی شروع تصمیمگیری و سیاستگذاری آموزشی از سطوح بالای دولت. در چنین سازوکاری، ممکن است نیازهای محلی-منطقهای دانشآموزان یا دیگر نیازهای ویژه آنها، نادیده گرفته شود و از آنجا که نمیتوانند با برنامه درسی پیش بروند، صرفا نرخهای دسترسی به آموزش یا ثبتنام در مدرسه را بالا میبرند، بدون اینکه کیفیت آموزشی بالایی دریافت کرده باشند.
* دانشآموخته کارشناسی ارشد اقتصاد