مشاور عزیز،

 پنج سال پیش در یک شرکت استخدام شدم. وقتی شروع به کار کردم، متاهل و باردار بودم و گرچه تمام‌وقت کار می‌کردم و رئیسم از من راضی بود، اما زیاد با بقیه همکاران، رابطه خوبی نداشتم. آنها در مراحل دیگری از زندگی‌‌شان بودند و فازشان با من فرق داشت. هیچ چیز مشترکی نداشتیم. بعد از به دنیا آمدن فرزندم و بازگشتم به محل کار، رئیسم مرا ارتقا داد و یک جایگاه شغلی جدید برایم ایجاد کرد تا یک تیم شش نفره را مدیریت کنم.

در تمام مدتی که در این شرکت کار کرده‌‌ام، رویکردم این بوده که «من برای کار کردن اینجا هستم، نه برای دوست پیدا کردن.» رابطه‌‌ام با همکارها در چارچوب کاری است. برای من که مدیریت افراد را بر عهده دارم، این یک ضرورت است و حواسم هست که مرتکب رفتارهای غیرحرفه‌‌ای نشوم. مثلا می‌دانم نباید میان کارمندها تبعیض قائل شوم یا به افراد خاصی، گرایش بیشتری نشان دهم یا درباره فعالیت‌‌هایم خارج از محل کار، زیادی صادق باشم.

اما چند سال است که می‌دانم آدم دوست‌‌داشتنی‌‌ای نیستم و احساس می‌کنم از جمع‌‌های دوستانه طرد شده‌‌ام. هیچ‌وقت هیچ کدام از همکارها من را به ناهار یا دورهمی یا عروسی‌‌هایی که بقیه کارمندان حضور دارند، دعوت نمی‌کنند. بعضی‌‌ها به مسافرت می‌‌روند و برای همه به جز من، سوغاتی می‌‌آورند. این شرایط را دوست ندارم اما آنقدرها بغرنج نیست که به خاطرش شب‌ها خوابم نبرد. با رئیسم و مدیران سایر واحدها رابطه کاری خوبی دارم و برایشان احترام قائلم. سعی می‌کنم به خودم بقبولانم که آنها از بقیه کارمندها مهم‌ترند.

اما حالا برایم سوال شده که آیا باید برای دوست پیدا کردن در محیط کار، بیشتر تلاش می‌کردم؟ من پنج سال با این آدم‌‌ها کار کرده‌‌ام و گاهی حس می‌کنم نداشتن رابطه دوستی با آنها برای این مدت طولانی، مانع از همکاری و مشارکتم با آنها شده. آیا برای تغییر این رویه، خیلی دیر است؟ من شغل و محل کارم را دوست دارم اما گاهی احساس تنهایی می‌کنم و با خودم می‌‌گویم آیا ارزشش را دارد که به جای دیگری بروم و از صفر شروع کنم؟ شروع یک کار جدید و چالشی، کمک می‌کند سطح حرفه‌‌ام را نیز ارتقا دهم. در ضمن، من اوایل دهه ۳۰ زندگی‌‌ام هستم. آیا باید دوست پیدا کنم یا طبق روال قبل، از دیگران دوری کنم؟

پاسخ: دوست عزیز، برایم سوال است که چرا این رویه را انتخاب کردی چون آن‌‌طور که پیداست، باعث شده محیط کار برایت ناخوشایند شود. گاهی آدم وارد یک شرکت می‌شود و می‌‌بیند که نمی‌تواند با هیچ‌‌کدام از کارمندها ارتباط برقرار کند. اما از قرار معلوم، تو آگاهانه و عمدا تصمیم گرفتی که از هرگونه رابطه دوستی با همکارها اجتناب کنی و حالا داری تاثیراتش را حس می‌‌کنی.

دوستی در محیط کار، چیزی نیست که اجتناب از آن، ضروری باشد! البته به عنوان یک مدیر، ماهیت شغلت طوری است که نمی‌توانی با «کارمندهایت»  دوست صمیمی باشی. البته می‌توانی (و باید) با آنها رابطه گرم و دوستانه برقرار کنی. می‌توانی مدیرشان باشی و در عین حال، اتفاقات آخر هفته‌‌ات را برایشان تعریف کنی. حتی اشکالی ندارد اگر کمی در جریان زندگی یکدیگر قرار بگیرید. اما می‌توانی با بقیه افراد، از جمله همکارها یا سایر کارمندانی که به تو گزارش نمی‌دهند، رابطه نزدیک و صمیمانه‌‌تر داشته باشی.

البته به نظر من، موضوع بیشتر درباره صمیمیت و گرمای رابطه است، نه دوستی. اگر دوست پیدا کردن در محیط کار در یک سر طیف باشد و در سوی دیگر آن، اجتناب از دوستی، میان این دو، یک حد وسطی وجود دارد. این حد وسط، خونگرمی و رفتار دوستانه است. لازم نیست پس از پایان روز کاری با همکارها وقت بگذرانی یا برای شام به خانه‌‌شان بروی، اما می‌توانی با آنها شوخی کنی، درباره گربه‌‌ات یا سریالی که می‌‌بینید صحبت کنی، یا به اتفاقی که در جلسه افتاد، بخندید. اگر نه، با آنها رابطه گرم و محبت‌آمیز برقرار کن. بسیاری از مردم واقعا نمی‌توانند این حد وسط را پیدا کنند. این چیزی است که مردم به آن، «دوستان محل کار»  می‌گویند. چنین رویکردی نسبت به کار، مزایای بسیاری دارد. از همه بدیهی‌‌تر این است که ساعاتی که در محل کار می‌‌گذرانی برایت خوشایندتر می‌شود. به این‌ترتیب، از روابطت با افرادی که کل روز با آنها سر و کار داری، لذت خواهی برد و کیفیت زندگی‌‌ات ارتقا خواهد یافت. به‌‌علاوه، زندگی‌‌ات راحت‌‌تر و کارت، بهتر خواهد شد. وقتی با همکارهایت رابطه خوبی داری، اگر به کمکشان نیاز داشته باشی، برایت سنگ تمام خواهند گذاشت (مثلا اگر خرابکاری‌‌ کرده باشی و باید به سرعت جمعش کنی، به کمکت خواهند آمد و کارهایی خواهند کرد که خارج از محدوده حداقل وظایفشان است). به‌‌علاوه، تو را بیشتر باور خواهند داشت حتی اگر شواهد کافی برای اثبات حرفت نداشته باشی.  با اتخاذ این رویکرد، خواهی دید که افراد به سرعت به تو پاسخ خواهند داد و اگر آغوش تو را باز ببینند، برای طرح سوالاتشان سراغ تو خواهند آمد. علاوه بر اینها، احتمالا اطلاعاتی خارج از کانال‌‌های رسمی به گوشت خواهد رسید، مثلا «شغلی که مدت‌ها دنبالش بودی، الان برایش به دنبال نیرو هستند»  یا «کیسی قبلا با مدیر جدید کار می‌کرده و به من گفته که او چه تیپ آدمی است»  یا «انگار قرار است فصل بعد، هزینه پارکینگ‌‌ها را اضافه کنند.» دانستن این چیزها بسیار مفید است. اگر با افراد، دیالوگ‌‌های غیررسمی نداشته باشی، هرگز در جریان این اطلاعات قرار نخواهی گرفت. مزایای رسمی هم دارد: وقتی کارمندها تو را بشناسند و دوستت داشته باشند، هر فرصتی مناسب تو پیش بیاید، سراغت خواهند آمد، مثلا برای رهبری یک پروژه یا معرفی تو برای یک شغل.

لازم نیست برای بهره‌‌گیری از این مزایا، حتما دوستی‌‌های عمیق برقرار کنی. کافی است رفتار گرم و دوستانه داشته باشی و به همکارانت در حد یکسری انسان، علاقه نشان دهی. این روابط اجتماعی را تسهیل می‌کند تا به آن مزایا دست یابی. اما آیا می‌توان پس از پنج سال اجتناب از همکاران، با آنها ارتباط برقرار کرد؟ این سوال پیچیده‌‌تر است. اگر واقعا تلاش کنی شاید بتوانی. باید از افراد درباره خودشان و کارشان سوال کنی، در ابتدای جلسات درباره اوضاع و احوالشان پرس‌وجو کنی، گاهی یک جوک مناسب با شرایط تعریف کنی و کمی گرما و صمیمیت را چاشنی تعاملات همیشگی کنی. اگر چنین کنی، احتمالا می‌توانی روابطت در محل کار را یکی پس از دیگری، تغییر دهی.

از سوی دیگر، اگر محل کارت را عوض کنی و به جای جدید بروی، این شانس را داری که «از نو شروع کنی» به‌ویژه که گفتی شغل جدید، مزایای دیگری هم دارد. قطعا تغییر مسیر، راحت‌‌تر است چون در محل کار فعلی‌‌ات، همکارها احتمالا به این نتیجه رسیده‌‌اند که تو دوست داری به حال خودت باشی. پنج سال زمان کمی نیست. و کاملا طبیعی است اگر تصمیم بگیری بعد از این همه مدت، کار جدیدی پیدا کنی. توصیه‌‌ام درباره «دوستانه»  بودن، و نه دوست بودن، در محل کار جدید هم کاربرد دارد. در هر حال، اگر تصمیم بگیری با افراد پیرامونت ارتباط برقرار کنی، کار برایت جذاب‌‌تر خواهد شد.