نگاهی به برخی بیماریهای همهگیر
منابع تاریخی بلااستثنا در ابتدا از ابتلای عدهای از قوم بنیاسرائیل به این بیماری سخن گفتهاند که عدهای با کوچ از منطقه طاعونزده جان خود را نجات داده و بر جا ماندگان از دنیا رفتهاند. با شیوع بیماری در سال بعد آن عده که جابهجا نشده بودند با ذکر این مطلب که «این یاران ما از ما دوراندیشتر بودند. اگر ما هم همان کارى را میکردیم که اینها کردند، اکنون همه زنده مانده بودیم و این همه مرگ و میر در میان ما نمیافتاد» (ابن اثیر،۱۳۷۱: ۲/ ۲۸۷-۲۸۶) آنها نیز کوچ کرده ولی همه افراد در منطقه جدید از دنیا رفتهاند. آنچه در این رابطه قابلتامل است شاید در میان این افراد، فرد ناقلی بوده که بیماری با جابهجایی به آن مکان هم انتقال پیدا کرده اما درسال قبل تمام افرادی که کوچ کرده همه سالم مانده و خطری متوجه آنها نشده است. برخی منابع تاریخی با اشاره به شیوع طاعون در کوفه به ذکر طاعون عمواس(طاعونی که در زمان خلافت خلیفه دوم عمر در سال ۱۸ هجری رخ داد) نیز پرداختهاند.
در این باره عمرو عاص از طارق بن شهاب میخواهد در شهر کوفه بماند چراکه شهر کوفه در آن موقعیت از نظر آب و هوایی برای مردم مناسبتر است، تا خداوند خطر را دفع کند و با بیان اینکه من به ناچار خبر وحشتآور را به شما میگویم که همواره بر حذر باشید و در آخر نیز تاکید میکند که گمان نکنید هر که از این شهر دور شود از مرگ رها شود و هر که بماند دچار گردد و بعد به بیان طاعون عمواس میپردازد (طبری، ۱۳۷۵: ۵/ ۱۸۶۸-۱۸۷۲).
در پی طاعون عمواس با دو نوع عملکرد از بزرگان یک قوم مواجه میشویم که قابل ملاحظه است. هر چند درخصوص تاریخ وقوع طاعون اختلاف وجود دارد، اما همه به یک شیوه اتفاقات آن را بیان کردهاند؛ عمر با شنیدن خبر شیوع طاعون از فرمانده سپاه درخواست بازگشت یا کوچ را میکند اما دیدگاه ابوعبیده و جانشین او این بلیه را رحمتی از طرف خداوند دانسته و حاضر به هیچ اقدامی نیستند و در همان جا مبتلا شده و از دنیا میروند هر چند عمرو عاص سپاه را به منطقه کوهستانی کوچ داده و جان آنها را نجات میدهد. در همین زمان عمر نیز که قصد شام را کرده از طریق ابوعبیده از این بیماری آگاه میشود و سیاستی متفاوت از ابوعبیده را در پیش میگیرد هر چند انصار و مهاجران درخواست حرکت به آن سمت را دارند ولی او با مشورت با بزرگان قریش از این کار سر باز زده و عبدالرحمن بن عوف نیز با بیان حدیثی از پیامبر(ص) با این مضمون که «اگر شنیدید که مرض وبا در یک سرزمین نازل شده هرگز آن زمین را قصد میکنید و اگر این مرض در شهرى یا محلى که شما در آن اقامت دارید واقع شد شما آن شهر را ترک میکنید» بر صحت تصمیم او تاکید میکند و آنان باز گشتند (ابناثیر، ۱۳۷۱: ۸/ ۴۰۸-۴۰۳). این اقدام ناشی از دوراندیشی آنها است. گزارشهای بعدی از مناطق شیوع بیماریهای واگیر بیانگر این مطلب است که مردم عادی و فرماندهان از وارد شدن یا نزدیک شدن به مناطق طاعونزده حتیالامکان جلوگیری میکردند.
علاوه بر طاعون عمواس، طاعون مصر در سال ۷۴۹ هجری نیز بسیار گسترده بوده است، طاعونی که از مصر شروع شده و علاوه بر عکا تا چین و هندوستان را نیز دربر گرفته تعداد زیادی از مردم و حیوانات اهلی و وحشی نیز به این بیماری مبتلا شدهاند اما بعد از این با شیوع دوباره بیماری در سال ۸۴۱ هجری در مصر سلطان از علما و اطبا برای درمان بیماری کمک خواست. ایشان اینچنین بیان کردند که «چون زنان در میان مردم بسیار[دیده] میشوند، غضب الهى متوجه این ولایت است.» و به این سبب سلطان حکم کرد که مطلقا زنان- خواه پیر و خواه جوان- از خانه بیرون نیایند و حال آنکه سابقا زنان جوان هر هفت (هفت قلم) آرایش کرده در کوچههاى مصر متردد بودند و کار منع بیرون آمدن نسوان به آنجا رسید که اگر از خویش و قوم ایشان کسى فوت میشد یاراى پرسش نداشت (تتوی، ۱۳۸۲: ۸/ ۵۲۱۱). هر چند این نوع تفکر محل نقد است. اما نوعی اقدام به قرنطینه، برای یک قشر خاص به منظور دفع این بیماری بوده است. گذشته از اقدامات برای جلوگیری از گسترش یا تسلیم شدن به قضا و قدر الهی پیامد این بیماریها بروز گرانی و کمبود امکانات در میان مردم بوده است یعنی آنهایی که از این بلا نجات پیدا کردهاند با بلای دیگر مواجه شدهاند.