آیا باید کمکاری همکارم را به رئیسم گزارش دهم؟
مشاور عزیز،
همکارم «گری» پنج ماه پیش کارش را در شرکت ما شروع کرد. ما با فاصله کمی از هم مینشینیم و روی تکتک حرکات هم اشراف داریم. هفته اول کارش، هر روز دیر به شرکت میآمد. منظورم پنج یا ده دقیقه نیست. بهطور متوسط حدود ۴۰ دقیقه. اجازه دهید امروزش را برایتان شرح دهم: امروز ۴۵ دقیقه دیر رسید. ناهارش یک ساعت و ۴۵ دقیقه طول کشید درحالیکه همه یک ساعت برای ناهار وقت میگذارند، دستکم یک ساعت، سرش گرم گوشیاش بود و سپس، پس از پایان ساعت کاری در شرکت ماند و وانمود کرد بهکار کردن تا بتواند بعد از من شرکت را ترک کند.
میدانم که این ربطی به من ندارد. اما مشکل اینجاست که رئیس ما، «کیت»، دورکاری میکند و کلا، پنج دقیقه بهطور حضوری با گری دیدار داشته است. حالا هم سرش گرم یک پروژه مهم است و وقت مدیریت ما را ندارد که این خودش یک مشکل دیگر است. البته هر وقت کیت به شرکت میآید، گری تبدیل میشود به یک کارمند نمونه. قبل از ورود گری، یک حساب خاصی روی کیت باز میکردم و فکر میکنم اگر سر او گرم پروژه نبود، شرایط بهتر مدیریت میشد.
حالا سوالم اینجاست که آیا باید چیزهایی که هر روز مشاهده میکنم را به رئیسم بگویم یا به من ربطی ندارد؟ مطمئنم که او تا حدی در جریان است چون دارد نتیجه کارهای گری را میبیند که اصلا چنگی به دل نمیزند اما به نظرم از جزئیات بیخبر است و نمیداند دلیل ضعف عملکرد و کیفیت پایین کارهایش چیست.
شاید بد نباشد بدانید که در هفته اول استخدام گری، کیت از ما درباره او نظر خواست و من و بقیه همکارها بعضی از مشکلات گری را مطرح کردیم. اما از وقتی گری به محیط عادت کرده این مشکلات، بدتر هم شده است.
این رویه به هر حال روی همه ما تاثیر دارد چون او کارش را به موقع و به درستی تمام نمیکند و بقیه ما، از جمله کیت، مجبوریم دست بهکار شویم و کمکش کنیم و امکانش نیست که نه بگوییم.
پاسخ: امان از دست گری. متداولترین توصیهای که در مورد همکار وظیفهنشناس میشنویم این است: «اگر روی کار تو تاثیر نمیگذارد، پس ربطی به تو ندارد و نباید چیزی بگویی.» من هم با این موافقم البته به شرطی که همکارت از یک حدی فراتر نرود، مثلا هر روز ۱۵ دقیقه دیر برسد یا وقتش را به تماشای ویدئو در یوتیوب بگذراند. اما وقتی موضوع فراتر از اینهاست و دارد روی کار بقیه تیم تاثیر میگذارد حتی اگر روی کار شخص تو تاثیر نگذارد و حدس میزنی که رئیست خبر ندارد، ایرادی ندارد که یک بار، با رئیست صحبت کنی، البته محتاطانه.
هدف از این گفتوگو این نیست که همکارت را به دردسر بیندازی (البته اگر هدف تو این است، بهتر است دست نگه داری و تجدیدنظر کنی). هدف این است که زنگ خطری بزنی تا مدیرت بداند یک چیزی دارد در کارهای تیم اختلال ایجاد میکند؛ چیزی که او احتمالا بخواهد بداند و اگر بداند، شاید ترتیب اثر بدهد تا مشکل رفع شود.
در مورد تو، مشکل این است که عملکرد گری مستقیما روی تیم تاثیر میگذارد. مجبوری پیشقدم شوی و کارهایش را تمام کنی. به این ترتیب تو کاملا حق داری که موضوع را به میان بکشی و میتوانی حرفت را به راحتی با مدیرت مطرح کنی. حجم کارهایت زیاد شده چون گری تماموقت کار نمیکند و تو دوست داری این مشکل حل شود و تاثیراتش روی تو، کمتر.
در بسیاری از مواقع، وقتی یکی از همکارها دردسرساز میشود، پیشنهاد میکنم که اول با خودش صحبت کنی. گاهی، با همین صحبت کردن، مشکل حل میشود یا اگر نشود، این انصاف در حق اوست که قبل از صحبت با مدیر، خودش در جریان قرار بگیرد و این فرصت به او داده شود. اما در مورد شما، شک دارم که از طریق صحبت با گری، کاری از پیش ببری. او ظاهرا از آن آدمهایی است که اهمیت نمیدهد. اما اگر میخواهی امتحان کنی، میتوانی بگویی: «نمیدانم در جریانی یا نه. اما کیت از همه ما میخواهد که از ساعت ۹ تا ۵ در شرکت باشیم، هر روز، و معمولا ناهارمان یک ساعت طول میکشد. این را مطرح کردم چون از من خواستند که وقتی تو وقت نداری، کارت را تمام کنم و با خودم فکر کردم شاید اگر طبق ساعات کاری پیش برویم، این مشکل حل شود.»
یادت باشد که اگر با او صحبت کنی و چیزی تغییر نکند، و سپس به کیت بگویی، گری خواهد فهمید. البته این مهم نیست اما به هر حال اگر تصمیم گرفتی موضوع را به مدیرت بگویی، این را هم در ذهنت لحاظ کن.
اما اگر خواستی با کیت صحبت کنی، یکی از راهها این است که ابتدا درباره تاثیر رفتار گری روی حجم کارهایت صحبت کنی و سپس طی صحبتها به ساعات کار او نیز اشاره جزئی کنی.
یا میتوانی مستقیما بگویی: «نمیدانم آیا باید توجه شما را به این موضوع جلب کنم یا نه اما چون مجبورم کارهای گری را انجام دهم، میخواستم بگویم که بخشی از مشکل، نشات گرفته از ساعات کاری اوست.» و سپس جزئیات را شرح بده.
همچنین میتوانی بگویی: «میدانم که ممکن است چیزهایی باشد که ندانم یا باید بدانم و نمیخواهم مته به خشخاش بگذارم. اما گفتم مبادا از این موضوع بیخبر باشید و شاید بخواهید بدانید.» این جملات از این نظر مفید است که شاید گری، مثلا یک بیماری دارد که از آن خبر نداری و مدیریت در جریان است و به او سخت نمیگیرد. و طوری رفتار کن که فکر نکند کمپین مخالفت با گری راه انداختهای و این تازه آغاز ماجراست. حتما هم بگو که میدانی کیت احتمالا بیشتر در جریان جزئیات زندگی گری است و تصمیم نهایی با اوست.
کیت ممکن است اقدامی کند. ممکن است مخالفت کند و روی چیز دیگری تمرکز کند. هر احتمالی هست. و در نهایت، تصمیم با اوست. به محض اینکه توجهش را به موضوع جلب کردی، مساله را به خودش واگذار کن تا رسیدگی کند (یا نکند).
اما اگر گری، کماکان برایت کار اضافی تراشید، دیگر باید کیت را متقاعد کنی که کاری کند. این کاملا به تو مربوط است و اگر حرفش را به میان بکشی، پایت را از گلیمت درازتر نکردهای.