توبایس لاکی چگونه یک کسب و کار جانبی را به پلتفرمی جهانی تبدیل کرد؟
درسهای راهبری از بنیانگذار شاپیفای
اما خیلی از تصورشان سختتر بود. او میگوید: «سعی کردم نرمافزار مناسب برای این کسب و کار را پیدا کنم. وقتی نتوانستم چیزی پیدا کنم، شوکه شدم. نه اینکه نرمافزار تجارت الکترونیکی وجود نداشته باشد. وجود داشت، اما در بهترین حالت، اپلیکیشنهای ویرایش دیتابیس بودند که استفاده از آنها برای کاربرها خیلی سخت بود. کاملا مشخص بود که تا آن زمان، چنین نرمافزاری برای خردهفروشی ساخته نشده بود.»
به عنوان یک برنامهنویس، راهحل طبیعی این مشکل، این بود که نرمافزار خودش را از صفر طراحی کند. او با استفاده از زبان برنامهنویسی روبی، توانست فروشگاهش را با موفقیت راه بیندازد. یک روز در کافیشاپ نشسته بود که ایمیلی دریافت کرد. یک نفر از آنها یک اسنوبرد خریده بود. او میگوید: «وارد شدم. قهوهام را گرفتم و نشستم. داشتم ایمیلهایم را چک میکردم که یک ایمیل جدید برایم آمد. نوشته بود: سفارش جدید. لحظه دیوانهکنندهای بود.» او میگوید این یکی از مهمترین لحظههای زندگیاش بود چون باعث شد به یک چیز پی ببرد: اینکه ناگهان از یک برنامهنویس، به یک کارآفرین تبدیل شده بود.
او میگوید: «دقیقا یادم هست که کجا نشسته بودم و داشتم چه چیزی میخوردم.» اسنودویل داشت با موفقیت پیش میرفت که ناگهان اتفاق غیرمنتظرهای افتاد: مردم علاقهای به خریدن لوازم اسنوبردسواری نداشتند. مشتریهای او، فروشگاههایی بودند که بیشتر دوست داشتند خودشان فروش آنلاین انجام دهند و زیرساختهای فروش آنلاین را برای خودشان بخرند. لاکی بازخوردهایشان را شنید و تصمیم گرفت اسنودویل را به شرکتی تبدیل کند که نهایتا نامش را شاپیفای گذاشت. او خیلی دوست داشت به صاحبان کسب و کارهای کوچک کمک کند که تجربه خودش در کافیشاپ را آنها هم تجربه کنند. او میگوید: «مردم امروز به دنبال استقلال هستند و این یک تقاضای جهانی است.»
امروز، بیش از یکمیلیون فروشگاه آنلاین از پلتفرم شاپیفای استفاده میکنند. لاکی دوست دارد از سیستمهایی استفاده کند که کارهای تکراری، اتوماتیک شوند و تجربه مشتری بهبود یابد. او میگوید: «همیشه به دنبال راههایی برای افزایش بازدهی هستم. اگر مجبور باشم کاری را یک بار انجام دهم، اشکالی ندارد. اگر مجبور باشم دو بار انجامش دهم، کمی روی اعصابم میرود. اما اگر مجبور باشم سه بار انجامش دهم، سعی میکنم آن را اتوماتیک کنم.» زندگی لاکی طی این سالها، درسهای بسیاری در زمینه بازدهی، بهینهسازی و رهبری سازمانی به ما میدهد. با هم بعضی از آموختههای او را مرور میکنیم:
استراتژی استخدام: لاکی وقتی کارمندی را برای تیمش استخدام میکند، در مصاحبه از او سوالات سنتی نمیپرسد. او به جایش ترجیح میدهد داستان زندگی کارجو را از زبان خودش بشنود تا طرز تفکر او را بهتر درک کند. او به دنبال شنیدن تجربیات کارجو در زمانهایی است که مجبور بوده تصمیمات مهم بگیرد. او با پرسیدن سوالات اکتشافی از کارجو، سعی میکند وارد عمق آن شرایط شود. او میگوید: «به نظرم یکی از عوامل پیشبینیکننده عملکرد افراد در شاپیفای این است که آیا فرصت را چیزی میبینند که باید برایش رقابت کنند یا فکر میکنند فرصت در همه جا و نامحدود است.»
مقیاسپذیری شاپیفای و تبدیل آن به یک کسب و کار جهانی: محور اصلی تفکر پلتفرمی، کنار هم گذاشتن چیزهای کوچک برای اقدامات بزرگ است. به باور لاکی، راز مقیاسپذیری گسترده، این است که پلتفرم باشید. اگر یک چرخه مطلوب بسازید که به واسطه آن، همه برنده باشند، بزرگترین برنده، خودتان خواهید بود و این کلید موفقیت است.
اعتمادسازی: لاکی معتقد است که اعتماد، پیچیدهتر از چیزی است که مردم فکر میکنند. او میگوید اعتماد، یک مفهوم «سیاه و سفید» نیست بلکه یک طیف است. مثلا وقتی اولین بار، یک جا استخدام و با یک نفر همکاری میشوید، «باتری اعتماد» ۵۰درصد شارژ میشود. هر بار که با او کار میکنید، باتری بین شما، بر اساس اینکه چقدر به حرفهایتان عمل کردهاید، شارژ میشود یا شارژ از دست میدهد.
توانایی حل مشکل: لاکی میگوید بزرگترین مزیتی که به عنوان یک کارآفرین داشته این بوده که کارش را با برنامهنویسی شروع کرده است. او میگوید: « (وقتی برنامهنویس هستی)، در چارچوب سیستمها فکر میکنی.»بیشتر آدمها به طور پیشفرض، در مورد علت و معلول فکر میکنند اما دنیا این شکلی کار نمیکند. دنیا در قالب سیستمها کار میکند. چرخهای است، نه خطی. او هنگام حل مشکل، از ذهن سیستممحورش کمک میگیرد.
با کم شروع کردن: طی پاندمی، لاکی متوجه شد فروشگاههایی که تمرکزشان روی دکوراسیون و هنرهای دیواری است، خیلی رونق دارند. چرا؟ چون در دورانی که همه درگیر جلسات و کنفرانسهای ویدئویی هستند، مردم دوست دارند وقتی در ویدئو حضور مییابند بکگراندشان زیبا باشد. لاکی پیشنهاد میکند وقتی یک شرکت راهاندازی میکنید یا محصولی تولید میکنید، از خودتان بپرسید: «این محصول چطور با تحولات این دوره، همخوانی دارد؟»
درسهای پاندمی: لاکی از اینکه به اشتباهاتش اقرار کند نمیترسد. قبل از پاندمی کرونا، او معتقد بود که برای افزایش بهرهوری، افراد باید کنار هم حضور داشته باشند. اما بعدا نظرش تغییر کرد. او میگوید: «اگر بتوانی تیم کوچکی را دور هم جمع کنی که همهشان بستر مناسب را دارا باشند و نرمافزارهایی هم برای حمایت از آنها وجود داشته باشد، میتوانی یک تیم پایبند و متعهد داشته باشی که کنار هم به خوبی کار کنند.»
نکات مهم برگرفته از مصاحبههای لاکی
استفاده از سیستم کدگذاری رنگی برای برنامه زمانی: لاکی از تکنیک کدگذاری رنگی برای مدیریت تقویمش استفاده میکند. او هر چیزی که به محصول مرتبط باشد را برچسب قرمز میزند. و امور مربوط به سرمایهگذاران و هیاتمدیره را با برچسب سبز نشان میدهد. و الی آخر. هدف او، برقراری بالانس در زمان هفته است. او میگوید: «این بالانس زمانی ایجاد میشود که بتوانم زمانم را طوری مدیریت کنم که دست کم ۳۰درصد زمانم را به محصول اختصاص دهم و سپس تا جایی که ممکن است، به جذب نیرو، پروژههای بلندمدت و جلسات دونفره بپردازم.» استفاده از تقویم رنگی، یک راه عالی برای اشراف به کارهاست و با استفاده از آن دقیقا میبینید که بیشتر زمانتان را صرف چه کارهایی کردهاید.
بهبود در تصمیمگیری با یافتن اشتباهات: از کجا بدانیم تصمیمی که میگیریم درست است؟ «ابتدا خرابش کن، ایرادات را پیدا کن و به عناصری که باعث ایجادش شدهاند، دقت کن.» لاکی میگوید: «وقتی در مورد یک ایده یا تصمیم بحث میکنید، دوست دارم بدانم چه چیزهایی را در نظر گرفتهاید. من بیشتر به ورودیهای یک ایده علاقه دارم تا خود تصمیم.» او این کار را به این شکل انجام میدهد: ابتدا به نتیجه احتمالی یک تصمیم نگاه کنید و از خودتان بپرسید: چه مفروضاتی داشتهام؟ از چه ورودیها و اطلاعاتی برای رسیدن به این نتیجه استفاده کردم؟ آیا اصول اساسی کارم، مبنای کارم متزلزل نبوده؟ لاکی میگوید: یک تصمیم میتواند طبق مفروضات مختلف افرادی که در اتاق هستند، بهترین تصمیم باشد. اما اگر آن مفروضات، ایراد داشته باشند، تصمیم نیز دچار ایراد میشود. او هر وقت تصمیمی میگیرد، یک فایل کوچک باز میکند، شامل یک پاراگراف که در آن توضیح داده که از چه اطلاعاتی برای آن تصمیم استفاده شده و هر۶ ماه یک بار، آن اطلاعات را مرور میکند.
کسب سریع دانش با استفاده از تکنیک «پرواز روی دیوار» (fly on the wall): قبل از اینکه پادکستها رایج شوند، گوش کردن به گفتوگوی دو کارشناس آسان نبود. اما لاکی راهی پیدا کرده بود. او از تکنیک «پرواز روی دیوار» استفاده میکرد. یعنی اتفاقی را مشاهده کنید بدون اینکه دیگران متوجه حضورتان شوند. روش کارش به این شکل است: یک روز تصمیم گرفت یک الگوریتم را یاد بگیرد. وارد یک چتروم شد که افرادی داشتند درباره این موضوع صحبت میکردند. اما از حرفهایشان اصلا سر در نمیآورد چون موضوع خیلی تخصصی بود. او میگوید: «اما به مرور برایم آسان شد و دانشش را به دست آوردم.» از آنجا که او تجربه کسب و کار هم نداشت، دقیقا همین فرآیند را در جلسات سرمایهگذاران نیز تکرار میکرد.
آنها درباره موضوعات تخصصیای مثل «نرخ تبدیل» از او سوال میکردند. لاکی، این عبارات را مینوشت و معنایشان را سرچ میکرد و جوابش را پیدا میکرد. به عبارت دیگر، او با جزئیات شروع میکند و سپس، قطعات پازل را کنار هم میگذارد (این دقیقا نقطه مقابل رویکرد ایلان ماسک است).
تعریف متفاوت شکست و تشویق به آزمون و خطا: در شاپیفای، واژه «شکست» اصلا وجود ندارد. چون لاکی اعتقاد دارد که منشأ هر تصمیم خوبی، ابتدا یک تصمیم بد بوده است. برای او خیلی مهم بود در شرکتش فرهنگی ایجاد کند که در آن، کسی از تجربه و آزمون و خطا نترسد. پس برای شکست، یک تعریف دیگر انتخاب کردند: «کشف موفقیتآمیز چیزی که نتیجه نداده.» این رویکرد، تنها زمانی جواب میدهد که همه افراد، در رابطه با دریافت و ارائه بازخورد در مورد کارشان، اتفاقنظر داشته باشند. او میگوید: «بازخورد، یک موهبت است. قرار نیست اظهارنظر و بازخورد، به شما آسیب بزند. بلکه قرار است کارها را پیش ببرد و برای شما، ابهامزدایی کند.»
ایجاد سیستمهایی برای زمان عدماطمینان: لاکی یک توصیه فوقالعاده دارد: «سعی کنید سیستمی که شما را به اینجا رسانده، درک کنید. کارآفرینی، یعنی توانایی مکث کردن، نگاهی به گذشته و کل تصویر را دیدن. وقتی یک شرکت نوپا هستید، با ۱۰ نفر کارمند و یک محصول و یک بازار، میتوانید کل سیستم را به شکل یک نمودار، روی تختهسیاه بکشید و این خیلی جذاب است. وقتی مدلتان را پیدا کردید، سعی کنید از کل موقعیت سر دربیاورید و ببینید چطور به جایی که الان هستید رسیدید. این ترفندش است.»
سیستمها مثل نقشه عمل میکنند که در ناملایمات میتوانند راهنمایتان باشند.
اعتماد همیشه با ۵۰ درصد شروع میشود: لاکی میگوید درست نیست فکر کنیم که اعتماد، یک مفهوم سیاه و سفید است، یعنی یا به یک نفر اعتماد داریم یا نداریم. او معتقد است قضیه پیچیدهتر از اینهاست. وقتی با کسی رابطهای را شروع میکنید، باتری اعتماد، با ۵۰درصد شروع به کار میکند و هر تعاملی با طرف مقابل، میتواند شارژ باتری را کمتر یا بیشتر کند. او میگوید: «درست مثل موبایلتان. هر وقت شارژتان کم است، دائم به فکر باتری هستید. در مورد آدمها هم همین است. ذهن شما تمام مدت، درگیر کسانی است که به آنها اعتماد کمی دارید. اما نگران کسانی که به آنها اعتماد دارید، نیستید.» سعی کنید کسی باشید که باتری اعتمادش، همواره بالای ۸۰درصد شارژ دارد.