یافتن هدف و معنا؛ مهمترین اقدام امروز شرکتها
اگر در نگاه اول، هدف شرکت به دست آوردن سودی معقول باشد، این لیست خیلی طولانی است. اما این کوتهبینی است، چون چیزی که برای کارکنان، مشتریان و شرکا اهمیت دارد، سازگار بودن کسبوکار با ارزشهای آنها است و این خیلی فراتر از ارائه مزایایی معمولی، مثل تامین غذای تازه برای کارکنان است. مساله بزرگتر از اینها است؛ اینکه در پس پیشرفت شرکتهای هدفمحور چه چیزی وجود دارد، این ادعا چه مزیتهایی به همراه دارد و چگونه میتوان آن را اجرا کرد.
آیا همه اینها لازم است؟ چرا باید این همه تلاش کرد؟ چه میشود وقتی کارکنان حقوق خود را بهموقع دریافت میکنند، مشتریان از محصولی باکیفیت استفاده میکنند و شرکا قراردادی عادلانه میبندند؟
تاریخ پاسخ میدهد. حتی اگر نسلهای جوانتر متهم به زیادهخواهی در مورد شغل یا مصرف خود هستند، ایده مشارکت داشتن در یک هدف بزرگتر، پیشرفتی است که میتوان در سراسر دنیا مشاهده کرد. مشتریان فعالانه خواهان راهحلهای پایدار و اجتماعی از طرف شرکتها هستند. برای رعایت کردن عدالت و بقا در رقابت مشتریان، شرکتها باید پاسخ مسوولانهای داشته باشند. هماهنگ کردن همه این تقاضاها مثل راه رفتن روی بند است و مهمتر از همه، به یک چیز از طرف مدیران نیاز دارد: توانایی ارتباط برقرار کردن. دلیل آن هم این است که یک بینش و چشمانداز، فقط از طریق تبادل و آزادی داشتن برای توسعه خودتان بهعنوان یک فرد، به موفقیت میرسد.
سه نکته برای سروکار داشتن با هدف
۱- چشم در چشم تبادل کنید
اولین قدم این است که این ارتباطات را تا جایی که ممکن است برای شرکا، کارکنان و مشتریان، سادهسازی کنید. چون همانقدر که ساده بهنظر میرسد، ارتباط برقرار کردن آزادانه، شفاف و به دور از انحراف، باعث ایجاد اعتماد میشود و این میتواند همان هدف باشد. بنابراین، به این دلیل که هر فرد فعالی احساس کند درگیر ماجرا شده و میتواند آن را شکل دهد، چارچوب هدف باید از همان ابتدا مشخص و واضح باشد. کدام ابزارها چه زمانی عمل میکنند و چگونه؟ قانون طلایی این است که ساختارهای ارتباطی ساده باشند و ابزارها و روشهای مختلف ارتباط برقرار کردن، تا جایی که ممکن است کم باشند. از یک طرف، هر کسی که درگیر است، باید بتواند به روشهای ارتباطی دسترسی داشته باشد و از طرف دیگر، اگر فرآیندها و قوانین ثابتی وجود نداشته باشد، اطلاعات از دست میرود.
۲- به جای تعریف و تمجید، دیالوگ برقرار کنید
معنا داشتن، اغلب با ارزشهای شرکتی اشتباه گرفته میشود. درحالیکه هنجارها «چگونگی» کار کردن را تعریف میکنند، معنا و هدف کار میگوید «برای چه چیزی» کارکنان سر کار میروند، برای چه چیزی شرکا وعده همکاری دادهاند، و برای چه چیزی مشتریان خرید انجام میدهند. به هر حال، این چشماندازها نمیتوانند به سادگی در یک حکم بالا به پایین توسط مدیریت تعیین شوند و با یک کمپین خیریه واحد به سرعت اجرایی شوند. تیم میخواهد و باید آن را شکل دهد و یک تاثیر مثبت بهجای بگذارد. فقط به این صورت است که معنا داشتن، به درستی در شرکت جا میافتد. هدف یک فرد هم میتواند به سادگی سازگار کردن کار و زندگی شخصی باشد. در هر صورت، افراد متعهد که خواهان تغییر هستند، یک شرکت را به جلو پیش میبرند. به همین دلیل است که شرکتها باید معنایی را القا کنند و همزمان، امکان برقراری دیالوگ در مورد آن را فراهم کنند. چون دقیقا مشتریان، شرکا و کارکنان متقاضی هستند که با اعتقاد راسخ از کسبوکار حمایت میکنند. آنها میخواهند در یک چشمانداز نقش داشته باشند و علاوه بر اینکه انگیزه بیشتری دارند، میخواهند نسبت به شرکت وفادار باقی بمانند.
۳- به وعدهای که میدهید عمل کنید
تمایل به معنا داشتن، میزان حرف و حدیثها را هم افزایش میدهد. هدف یک رویه است و در کمپینهای بزرگ تبلیغاتی و در آگهیهای شغلی شرکت قابل رویت است. اما باید احتیاط کرد: دنبال کردن هدفی بزرگتر از به حداکثر رساندن سود شرکت، ستودنی است. اما حرف زدن در مورد آن و عمل نکردن به آن، کار نامعقولی است و میتواند عواقب جدی داشته باشد. عدم ارسال بهموقع سفارشهای مشتری یا پرداخت دیرهنگام حقوق کارکنان، اگر توجیه خوبی داشته باشد، شاید قابل بخشش باشد. اما ناتوانی در عمل کردن به وعدههای بزرگ، ناامیدی احساسی را بهدنبال دارد و میتواند آسیب دائمی به وجهه شرکت شما وارد کند و مشتریان، شرکا و کارکنان را برنجاند.
معنا و هدفی که برای رسیدن به آن تلاش زیادی صورت گرفته، نمیتواند از مردم و صنایعی که خواهان این هدف و معنا بودهاند، متنوعتر باشند. به همین دلیل، شرکتها باید با شناخت همه افراد درگیر، ارتباطات یکسانی با آنها برقرار کنند.