سه تفاوت سیاست خارجی دوره اول و دوم ترامپ چیست؟
پایان استثناگرایی آمریکایی
«دانیل درزنر» استاد سیاست بینالملل در دانشکده حقوق و دیپلماسی «فلچر» دانشگاه «تافتس» ۱۲ نوامبر در نشریه فارن افرز نوشت: هر ناظر دوره اول ترامپ، باید با ترجیحات و روند سیاست خارجی او آشنا باشد. با این حال، احتمالا سه تفاوت مهم بین سیاست خارجی دوره اول و دوم ترامپ وجود دارد. اول، ترامپ با تیم امنیت ملی همگنتری نسبت به سال ۲۰۱۷ روی کار خواهد آمد. دوم، وضعیت جهان در سال ۲۰۲۵ نسبت به سال ۲۰۱۷ بسیار متفاوت است و سوم، بازیگران خارجی خوانش بسیار بهتری از دونالد ترامپ خواهند داشت.
ترامپ این بار با اعتماد به نفس بیشتری در سیاست جهانی حرکت خواهد کرد. اینکه آیا او شانس بهتری خواهد داشت که دنیا را به سمت برند «اول آمریکا»ی خود متمایل کند، سوال دیگری است. اما آنچه مسلم است این است که دوران استثناگرایی آمریکا به پایان رسیده است. در دوران ترامپ، سیاست خارجی ایالات متحده ترویج آرمانهای دیرینه آمریکایی را متوقف خواهد کرد. این امر، همراه با افزایش قابل انتظار رویههای معیوب سیاست خارجی، ایالات متحده را مانند یک قدرت بزرگ پیش پا افتاده به نظر میرساند.
قوانین بازی
جهانبینی سیاست خارجی ترامپ از زمانی که وی وارد زندگی سیاسی شد، مشخص بوده است. او معتقد است که نظم بینالمللی لیبرال ایجادشده توسط ایالات متحده، در طول زمان، در مقابل ایالات متحده قرار گرفته است. برای تغییر این عدمتعادل، ترامپ میخواهد جریانهای اقتصادی داخلی مانند واردات و مهاجران را محدود کند (اگرچه او سرمایهگذاری مستقیم خارجی را دوست دارد). او از متحدان میخواهد که بار بیشتری را برای دفاع از خود به دوش بکشند و معتقد است که میتواند با مستبدانی مانند ولادیمیر پوتین از روسیه یا کیم جونگ اون از کرهشمالی معامله کند که تنشها را در نقاط بحرانی جهانی کاهش میدهد و به ایالات متحده اجازه میدهد تا به داخل متمرکز شود.
ابزار مورد علاقه ترامپ برای رسیدن به آنچه در سیاست جهانی میخواهد به همان اندازه روشن است. رئیسجمهور سابق و آینده به استفاده از اجبار، مانند تحریمهای اقتصادی، برای فشار بر دیگر بازیگران معتقد است. او همچنین از «نظریه مرد دیوانه» پیروی میکند که در آن تهدید به افزایش گسترده تعرفهها یا «آتش و خشم» علیه سایر کشورها خواهد کرد، با این اعتقاد راسخ که چنین تهدیدهایی آنها را به ارائه امتیازات بزرگتر از آنچه در غیر این صورت انجام میدادند، مجبور خواهد کرد. ترامپ همچنین دیدگاه تعاملمحور به سیاست خارجی دارد و تمایل خود را در اولین دوره ریاست جمهوری خود برای مرتبط ساختن موضوعات متفاوت با تضمین امتیازات اقتصادی نشان داد. برای مثال، در مورد چین، ترامپ تمایلی مکرر برای تسلیم شدن به مسائل دیگر از خود نشان داد - سرکوب در هنگکنگ، سرکوب در سین کیانگ، دستگیری یکی از مدیران ارشد شرکت فناوری چینی هوآوی - در ازای یک توافق تجاری دوجانبه بهتر.
سوابق سیاست خارجی ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری او کاملا متفاوت بود. اگر کسی به قراردادهای مورد مذاکره مجدد برای موافقتنامه تجارت آزاد کرهجنوبی یا توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (که به توافقنامه ایالات متحده-مکزیک-کانادا یا USMCA تغییر نام داده شده است) نگاه کند، تلاشهای او برای اجبار، نتایج ناچیزی به بار آورد. همین موضوع در مورد دیدار او با کیم جونگ اون نیز صادق است. اما میتوان استدلال کرد که این ممکن است به دلیل ماهیت نسبتا آشفته کاخ سفید ترامپ باشد. زمانهای زیادی وجود داشت که ترامپ به نظر میرسید در حال جنگ با دولت خود است که اغلب منجر به توصیف مشاوران اصلیتر سیاست خارجی او (مانند جیم متیس وزیر دفاع و اچ آر. مک مستر) مشاور امنیت ملی، به عنوان «بزرگسالان اتاق» میشد.
نتیجه این بود که تعداد زیاد پرسنل و عدمثبات در سیاست خارجی، توانایی ترامپ برای دستیابی به اهدافش را تضعیف کرد. این موضوع نباید برای دور دوم ترامپ مطرح شود. در طول ۸سال گذشته، او به اندازه کافی شاگرد جمعآوری کرده است تا تیم سیاست خارجی و امنیت ملی خود را با مقامات همفکر بچیند. کمتر احتمال دارد که با مقاومت منصوبان سیاسی خود مواجه شود. سایر بررسیها روی سیاست ترامپ نیز بسیار ضعیفتر خواهد بود. قوه مقننه و قضائیه اکنون نسبت به سال ۲۰۱۷ دوستدار جنبش بزرگی را دوباره به آمریکا بازمیگردانیم هستند.
ترامپ بارها اشاره کرده است که قصد دارد ارتش و بوروکراسی را از متخصصانی که با سیاستهای او مخالف هستند پاکسازی کند، و احتمالا از جدول F - اقدامی برای طبقهبندی مجدد پستهای خدمات دولتی به عنوان جایگاههای سیاسی - برای اخراج آنها استفاده خواهد کرد. در چند سال آینده، ایالات متحده با یکصدا درباره سیاست خارجی صحبت خواهد کرد و آن صدای ترامپ خواهد بود. اگرچه توانایی ترامپ برای فرماندهی دستگاه سیاست خارجی افزایش خواهد یافت، اما توانایی او برای بهبود جایگاه ایالات متحده در جهان موضوع دیگری است. برجستهترین درگیریهای ایالات متحده در اوکراین و غزه است. در طول مبارزات انتخاباتی ۲۰۲۴، ترامپ از بایدن به دلیل خروج هرج و مرجوار ایالات متحده از افغانستان در سال ۲۰۲۱ انتقاد و تاکید کرد که «تحقیر در افغانستان باعث سقوط اعتبار و احترام آمریکا در سراسر جهان شد». نتیجه مشابه در اوکراین مشکلات سیاسی مشابهی را برای ترامپ ایجاد خواهد کرد.
در غزه، ترامپ از بنیامین نتانیاهو خواسته است که «کار را تمام کند». با این حال، فقدان چشمانداز استراتژیک نتانیاهو برای انجام این ماموریت نشان میدهد که اسرائیل جنگ جاری را که بسیاری از شرکای بالقوه ایالات متحده در جهان را از خود دور کرده است، تحت پیگیری قرار خواهد داد. واقعیت این است که خروج ایالات متحده از این درگیریها برای ترامپ دشوارتر از آنچه در مبارزات انتخاباتی ادعا کرده بود، خواهد بود.
علاوه بر این، قواعد جهانی بازی از سال ۲۰۱۷ تغییر کرده است، زمانی که ابتکارات، ائتلافها و نهادهای موجود ایالات متحده هنوز هم بسیار مفید بودند. در این میان، دیگر قدرتهای بزرگ در ایجاد و تقویت ساختارهای خود مستقل از ایالات متحده فعالتر شدهاند. این از بریکس پلاس تا اوپکپلاس و سازمان همکاری شانگهای را شامل میشود. به شکل غیررسمیتر، میتوان «ائتلاف تحریمشدهها» را دید که در آن چین، کرهشمالی و ایران از کمک به روسیه برای برهم زدن نظم جهانی خوشحال هستند. ترامپ ممکن است بخواهد به برخی از این گروهها بپیوندد نه اینکه جایگزینهای قانعکنندهای برای آنها ایجاد کند. تلاشهای اعلامشده او برای تقسیم این گروهها احتمالا شکست خواهد خورد. آنها بیشتر به دونالد ترامپ بیاعتماد خواهند شد.
با این حال، مهمترین تفاوت بین ترامپ ۱ و ۲ سادهترین آن است: دونالد ترامپ اکنون یک کالای شناختهشده در صحنه جهانی است. همانطور که الیزابت ساندرز، پروفسور دانشگاه کلمبیا اخیرا مشاهده کرد، «در انتخابات ۲۰۱۶، سیاست خارجی ترامپ تا حدی مرموز بود... با این حال، در سال ۲۰۲۴، پیشبینی اقدامات ترامپ بسیار آسانتر است. نامزدی که میخواست «دیوانه» باشد و دوست داشت کشورهای دیگر را به حدس زدن وادارد، به یک سیاستمدار با برنامهای کاملا قابل پیشبینی تبدیل شده است.»
رهبرانی مانند شی، پوتین، کیم، اردوغان و حتی مکرون پیش از این شاهد بدعهدی ترامپ بودهاند. هم قدرتهای بزرگ و هم دولتهای کوچکتر میدانند که بهترین راه برای معامله با ترامپ این است که او را با آب و تاب همراه کنند، امتیازات پرزرق و برق به او بدهند و اطمینان حاصل کنند که منافع اصلی آنها حفظ خواهد شد. شیوه مذاکره ترامپ در دوره اول او حداقل دستاوردهای ملموس را به همراه داشت. در دوره دوم ریاست جمهوری او کمتر از آن بازده خواهد داشت.
دیگر استثنا نیست
آیا اینها به این معنی است که ترامپ ۲ بیشتر از همین خواهد بود؟ نه دقیقا. انتخاب مجدد ترامپ نشاندهنده دو روند در سیاست خارجی ایالات متحده است که به سختی میتوان آنها را تغییر داد. اولین مورد فساد اجتنابناپذیری است که سیاستهای ایالات متحده را به خطر میاندازد. مدیران سابق سیاست در دولتهای قبلی، از هنری کیسینجر تا هیلاری کلینتون، از خدمات عمومی خود از طریق معاملات کتاب، سخنرانیهای اصلی و مشاوره ژئوپلیتیک سود بردهاند. با این حال، مقامات سابق ترامپ این را به سطح کاملا جدیدی رساندهاند. مشاورانی مانند کوشنر داماد ترامپ و دستیار کاخ سفید و ریچارد گرنل، سفیر سابق و سرپرست اداره اطلاعات ملی، از روابطی که به عنوان سیاستگذار برای تضمین میلیاردها سرمایه خارجی (از جمله از طریق صندوقهای سرمایهگذاری دولت خارجی) و معاملات املاک و مستغلات تقریبا بلافاصله پس از ترک دفتر ایجاد کردند، استفاده کردند. تعجبآور نخواهد بود اگر ذینفعان خارجی با وعدههای ضمنی و صریح معاملات سودآور، به گروه مشاوران ترامپ نزدیک شوند. این را با نقش مورد انتظاری که میلیاردرهایی مانند ایلان ماسک در ترامپ ۲ ایفا خواهند کرد ترکیب کنید و میتوان افزایش چشمگیری در فساد سیاست خارجی ایالات متحده را پیشبینی کرد.
روند دیگری که ترامپ ۲ تسریع خواهد کرد، پایان استثناگرایی آمریکاست. از هری ترومن تا جو بایدن، روسای جمهور ایالات متحده، این ایده را پذیرفتهاند که ارزشها و آرمانهای آمریکایی نقش مهمی در سیاست خارجی ایالات متحده دارند. این ادعا در دورههای مختلف مورد اعتراض قرار گرفته است، اما مدتی است که ترویج دموکراسی و پیشبرد حقوق بشر به عنوان منافع ملی شناخته شده است. جوزف نای، دانشمند علوم سیاسی، استدلال کرده است که این آرمانهای آمریکایی جزء اصلی قدرت نرم ایالاتمتحده هستند.
اشتباهات سیاست ایالات متحده قدرت استثناگرایی آمریکایی را از بین برده است. ترامپ ۲ آن را دفن خواهد کرد. در واقع، خود ترامپ زمانی که سخن از ارزشهای آمریکایی به میان میآید، نسخهای از «پس چه ایسم» whataboutism (مغالطه) را پذیرفته است. او در اوایل دوره اول ریاست جمهوری خود خاطرنشان کرد: «ما قاتلان زیادی داریم. شما چه فکر میکنید - کشور ما اینقدر بیگناه است؟»
در آن زمان، مخاطبان خارجی میتوانستند توجیه کنند که اکثر آمریکاییها این را باور نمیکردند، با توجه به اینکه ترامپ رای مردم را به دست نیاورد، اما انتخابات ۲۰۲۴ این باور را از بین برد. ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی وعده بمباران مکزیک و اخراج مهاجران قانونی را داد، سیاستمداران مخالف را «دشمنان از درون» خواند و مدعی شد که مهاجران «خون کشور» را آلوده میکنند. با وجود همه اینها - یا شاید به خاطر آن - ترامپ اکثریت مردمی را به دست آورد. وقتی بقیه جهان به ترامپ نگاه میکنند، دیگر استثنایی نابجا از استثناگرایی آمریکا را نخواهند دید. آنها خواهند دید که آمریکا در قرن بیست و یکم چه چیزی را نشان میدهد.