هندسه نظم درخلیجفارس

در این فضا، هژمونی عربی در نظمسازی خلیجفارس که از دهه ۱۹۵۰ با رهبری جمال عبدالناصر و سپس صدام حسین بر پایه پانعربیسم و عقلانیت سوسیالیستی شکل گرفت، دچار فرسایش ساختاری شده است. تلاش نظاممند کشورهای عربی برای تحریف نام خلیجفارس، نه صرفا یک نبرد نمادین، بلکه بخشی از راهبرد ژئوپلیتیک برای بازتعریف مرزهای تمدنی و به حاشیه راندن نقش تاریخی ایران است. این تحریف با سرمایهگذاری گسترده در دانشگاهها، نهادهای پژوهشی، دیپلماسی عمومی و ائتلافسازی با قدرتهای غربی از جمله ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا، به یک جنگ شناختی تبدیل شده است.
با این حال، خلیجفارس نه فقط یک نام، بلکه یک موقعیت راهبردی است که در ساختارهای تمدنی و کتیبههای تاریخی ریشه دارد. از کتیبههای داریوش بزرگ در کانال سوئز تا نقشههای جغرافیدانان معروفی همچون ابوریحان بیرونی، خلیجفارس همواره بخش لاینفکی از هویت تاریخی ایران بوده است. دریای فارس، در دوران ساسانیان، نهتنها مرز جنوبی ایران بلکه کانون مبادلات اقتصادی، فرهنگی و ژئواستراتژیک محسوب میشد که در رساله شهرستانهای ایرانشهر ترسیم شده است. بنابراین، تضعیف نمادین این نام، در عمل تضعیف یک سازه تمدنی است.
از سوی دیگر، تحولات دوران مدرن، بهویژه در قرن بیستم، با ورود قدرتهای استعماری و ظهور بازیگرانی همچون کمپانی هند شرقی، ناوگانهای بریتانیایی و پایگاههای نظامی آمریکا در جزایر استراتژیک، ساختار ژئوپلیتیک خلیجفارس را دگرگون کرد. در این ساختار جدید، نفت، گاز، امنیت خطوط کشتیرانی و تنگه هرمز به عناصر اصلی رقابت قدرت تبدیل شدند. هر جزیره، همچون ابوموسی، تنببزرگ و کوچک و سواحل مکران، بخشی از معماری دفاعی و اقتدار دریایی ایران را شکل میدهند.
اما آنچه امروز در سطح تحلیل راهبردی اهمیت دارد، بازی در سطح گفتمانی و رقابت سازهای است. از منظر نظریه سازهانگاری در روابط بینالملل، هویتها، گفتمانها و ساختهای ذهنی نقش تعیینکنندهای در شکلگیری واقعیتهای بینالمللی دارند. بنابراین، تحریف نام خلیجفارس یا تغییر در درک جهانی از نقش ایران، به معنای تغییر در ساختارهای هویتی نظام بینالملل و مشروعیتزدایی از ایران در نظم منطقهای است.
در مقابل این پروژه، جمهوری اسلامی ایران نیازمند یک راهبرد کلان مبتنی بر دیپلماسی هوشمند، قدرت نرم فرهنگی، سرمایهگذاری در اقتصاد دریامحور و بازتعریف نظم منطقهای از پایین به بالا (bottom-up regionalism) است. توجه به ظرفیتهای ژئواکونومیک جزایر، توسعه بنادر جنوب، گسترش تجارت منطقهای و تقویت حضور فعال در نهادهای بینالمللی باید بهصورت توامان با تحکیم گفتمان تاریخی خلیجفارس دنبال شود.
اکنون، در تقاطع تغییرات ژئوپلیتیک جهان و زوال نظم ساختگی عربی، میتوان از «پنجره فرصت» برای بازآفرینی نظم جدید خلیجفارس بهره گرفت. نباید این میدان را صرفا به بازی نامها تقلیل داد؛ بلکه باید آن را در قالب یک طراحی کلان با مولفههای ژئواستراتژیک، تاریخی و هویتی تحلیل و مدیریت کرد. ستونهای این نظم باید بر بنیاد تاریخ، عقلانیت ژئوپلیتیک و کنشگری فعال منطقهای ایران استوار شود. خلیجفارس قلب تپنده قدرت ملی ماست. هرگونه عقبنشینی از این ساحت، بهمعنای فروپاشی سنگر راهبردی ایران در برابر هندسه نوین قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای خواهد بود. دوران جدید، دوران بازتعریف نقشهاست و در این بازتعریف، باید نه فقط با توان نظامی، بلکه با منطق راهبردی و دیپلماتیک وارد شد. به نام و ننگ و به هر شیوه ممکن باید از خلیجفارس دفاع کرد.
* استادیار علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد