همه‌چیز فرو می‌ریزد

حقوق ‌بشر ابزاری برای تقویب مناسبات تسلیحاتی آمریکا با شاه بود. شاه بدون اینکه هشداری بابت نبود آزادی و حقوق‌بشر از کارتر دریافت کند، برای تاییدنظر کارتر، ژست حقوق‌ بشر و فضای باز سیاسی به خود گرفت! درحالی‌که شعار حقوق ‌بشر مصرفی داخلی در آمریکا داشت و شاه به این تصور، شروع به اصلاحاتی کرد. «گری سیک» می‌نویسد:

«این دولت [کارتر] همچنین مصمم بود از نفوذ آمریکا در جهت گسترش حقوق بشر در ایران - و سایر نقاط جهان - استفاده کند.

با این‌حال، اقدامات به موقع [پیشگیرانه] شاه برای انجام اصلاحات در ایران [مانند آوردن آموزگار به جای هویدا!] کارتر را به این باور رساند که نیاز به مبارزه‌ای ستیزه‌جویانه علیه شاه وجود ندارد و حتی ممکن است چنین عملی نتیجه عکس داشته باشد. به‌طور کلی توجه عمده واشنگتن [کارتر] بر این بود که روابط نزدیک خود را با ایران تداوم بخشد و موقعیت این کشور را به‌عنوان متحد قوی و قابل اعتماد در منطقه حیاتی خلیج فارس حفظ کند.1»

در واقع کارتر فکر می‌کرد تاکید بر سیاست حقوق ‌بشر در ایران، موجبات تقویت روحیه مخالفت علیه دستگاه و فراگیری مبارزه در مردم می‌شود.

کارتر هم می‌دانست که شعار حقوق‌بشر به‌ویژه در ایران شعاری پوشالی است و برای او تقویت روابط و البته تقویت‌سازو برگ نظامی شاه (ژاندارم منطقه)، به‌عنوان مهم‌ترین متحد آمریکا، بهترین سیاست بود. نخستین دیدار مقامات رسمی دولت کارتر با شاه در ماه مه۱۹۷۷ (میانه اردیبهشت۱۳۵۶) انجام گرفت.

«سایروس ونس» وزیر خارجه آمریکا، وارد تهران شد. وزارت خارجه آمریکا در نتیجه این دیدار اعلام کرد: «هیچ دلیلی برای تحت‌فشار قرار دادن شاه برای اعطای حقوق ‌بشر و آزادی‌های مدنی وجود ندارد.

ونس در دیدار با شاه تصریح کرد که دولت آمریکا به تمامی قراردادهای تسلیحاتی طرفین [دکترین تسلیحاتی نیکسون] پای‌بند است و همچنین آماده است تا هواپیماهای ویژه سیستم کنترل و اخطار هوابرد (آواکس) را در اختیار  ایران بگذارد.2»

در واقع سفر ونس در اردیبهشت۱۳۵۶ به ایران، به نگرانی‌های شاه مبنی بر اینکه کارتر به دنبال اعطای حقوق ‌بشر و دادن آزادی‌های مدنی توسط شاه در ایران است، پایان داد. تمام مذاکرات این سفر پیرامون تقویت دکترین تسلیحاتی نیکسون بود. حتی سایروس ونس در جریان همین مذاکرات، از آمادگی آمریکا، برای فروش ۱۶۰فروند هواپیما اف۱۶ به ایران (علاوه بر هواپیمای آواکس) خبر داد. شاه ضمن اعلام موافقت خود برای خرید این هواپیماها، با خونسردی تقاضای خرید ۱۶۰فروند هواپیمای دیگر از این نوع را نیز مطرح کرد.۳

 اسناد سخن می‌گویند؛ حقوق‌بشر پوشالی کارتر

خرید و فروش هواپیمای آواکس برای شاه یک سورپرایز بزرگ محسوب می‌شد. شاه در مخیله خود هم نمی‌پنداشت به چنین دستاوری در زمان حکومت جمهوری‌خواهان برسد، چه رسد در زمان دولت دموکرات‌ها دست پیدا کند! فروش این نوع خاص از اسلحه، مورد مخالفت جدی کارشناسان نظامی، امنیتی و کنگره قرار گرفت. اما کارتر همچون نیکسون این موضوع را بدون طی کردن فرآیند بوروکراسی حل کرد!

در اسناد سالیوان هم این گزارش آمده است؛ زیرا سالیوان همان ماه تصدی سفارت آمریکا را بر عهده گرفت.

او پیش از عزیمت به ایران، رهنمون‌های کارتر را دستور عمل خود قرار می‌دهد و می‌گوید: «کارتر درباره بحث فروش تسلیحات به ایران، ضمن تاکید بر عزم خود مبنی بر پایبندی به قراردادهای منعقده بین طرفین [دکترین نیکسون]، از تصمیم خود برای فروش هواپیمای آواکس به این کشور خبر داد.

او همچنین تصریح کرد که هیچ مخالفتی با فروش نیروگاه‌های هسته‌ای به ایران ندارد؛ مشروط بر آنکه ایران نکات ایمنی را در این خصوص رعایت کند. علاوه بر این، کارتر در این دیدار، بر ارزش و اهمیت فعالیت‌های جاسوسی علیه شوروی تاکید کرد [طرح سازمان سیا در زمان نیکسون به نام آی‌بکس و پایگاه امنیتی در کبکان و بهشهر] و وجود ایرانی آرام و با ثبات را برای تامین منافع راهبردی آمریکا در خلیج‌فارس ضروری دانست [= ژاندارم منطقه]» 4

شاه، ایران و خرید و فروش تسلیحاتی به مهم‌ترین سیاست داخلی و خارجی کارتر محسوب شده بود. تا جایی ‌که فرمان مشهور سیزده کارتر، تایید و تاکیدی بر دکترین تسلیحاتی نیکسون بود. مجلس سنا و کنگره ابتدا با این فرمان مخالفت کردند؛ اما این مخالفت پایدار نماند و کارتر توانست با جدال با آنان و دور زدن بوروکراسی به واسطه راهکارهایی که در فرمان ریاست‌جمهوری وجود داشت، ضمن تایید فروش هواپیماهای آواکس به ایران، دستور فروش تسلیحات دیگری بالغ بر 1.1میلیارد دلار به ایران را صادر کرد!  شاه برای واهی بودن شعار حقوق بشر کارتر و جلب‌ نظر و اطمینان بیشتر کارتر، در روزهای پایانی آبان۱۳۵۶ به آمریکا سفر کرد.

 با وجود مخالفت افکار عمومی آمریکا علیه شاه، شاهی که به‌عنوان عامل نقض حقوق ‌بشر و سرکوب آزادی‌های مدنی، در جهان و آمریکا شهرت داشت و سیل عظیم دانشجویان معترض پیرامون کاخ سفید، اما کارتر همچنان به حمایت از شاه پرداخت!  گری سیک که از نزدیک شاهد دیدار شاه و کارتر در کاخ سفید بود، گزارش می‌دهد: «شاه تا قبل از ورود به واشنگتن همچنان از سوی کارتر احساس خطر می‌کرد؛ اما پس از ملاقات با وی در پانزدهم و شانزدهم نوامبر ۱۹۷۷ [۲۴ و ۲۴ ابان ۵۶] کاملا اطمینان حاصل کرد که دولت کارتر، هیچ تغییری در سیاست‌های ایالات متحده در قبال ایران ایجاد نخواهد کرد.»۵

شاه از این پشتیبانی و پشتگرمی احساس قدرت بیشتری پیدا کرد و در نخستین اقدام در اول آذر۱۳۵۶ ساواک به شکل هولناکی گردهمایی جبهه ملی ایران را در کاروان‌سرای سنگی جاده کرج سرکوب کرد. این سرکوب نقطه عطف‌ شکل‌گیری انقلاب محسوب می‌شود.

 کارتر شاه را رهبری بلامنازع در جزیره ثبات دانست

شاه به‌طور دائم نیازمند تاییدیه آمریکا بر خود بود. نه تنها آمریکا می‌توانست ولعِ سیری‌ناپذیری خرید اسلحه را برای وی برطرف کند که خلأ مشروعیت مردمی او را در داخل، با پشتیبانی‌های بی‌دریغ خود حل کند. به همین‌خاطر برای تجدیدپیمان، تنها 6هفته بعد، در روز عید کریسمس، در ۱۰دی‌ماه۱۳۵۶ دوباره کارتر با شاه دیدار کرد. کارتر در این روز وارد تهران شد تا توافقات انجام‌گرفته با شاه را در واشنگتن پی‌گیری کند. در طول مسیرِ استقبال، آن دو به‌طور شفاهی در زمینه انعقاد موافقت‌نامه عدم تولید و تکثیر سلاح‌های هسته‌ای به توافق رسیدند. این موافقت‌نامه، پیش‌شرط فروش نیروگاه‌های تولید انرژی از سوی آمریکا به ایران محسوب می‌شد.

دو طرف همچنین درباره تقاضای کارتر برای تهیه فهرستی از نیازهای نظامی ایران در طی 5سال آینده با یکدیگر بحث و گفت‌وگو کردند. کارتر در نظر داشت به این وسیله، خرید تسلیحاتی شاه را تحت‌ نظم و ترتیب درآورد [سازمان‌یافته کند]۶

هنگام نشستن بر سر میز شام، کارتر در نطق حماسی خود، پیام ستیزه‌جویانه‌ای برای دشمنان شاه در ایران و جهان صادر کرد. او ضمن تایید و تاکید دکترین نیکسون مبنی بر ژاندارم منطقه بودن شاه، پادشاه را رهبری بلامنازع در خاورمیانه خواند: «ایران به خاطر رهبری فوق‌العاده شاه، در یکی از پرمخاطره‌ترین نقاط دنیا، به یک جزیره ثبات تبدیل شده. این خیلی مرهون شماست اعلیحضرت، مرهون رهبری شما و [حس] احترام و تحسین و عشقی که مردمتان به شما دارند.»  این سخنان کارتر نه تنها نشانه عدم شناخت او از روابط بین‌الملل و ساخت فرهنگ و سیاسی ایران بود، بلکه آتش دشمنی مردم و جهانیان را نسبت به شاه و خود کارتر افزون‌تر کرد؛ زیرا نه تنها این سخنان هیچ اعتباری برای شاه نیاورد، بلکه به جهانیان نشان داد که دوران کارتر ادامه همان سیاست‌های ۲۴ساله پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲، در آمریکاست.

همچنین بار دیگر به جهانیان اثبات کرد که آمریکا مهم‌ترین پشتیبان شاه برای دیکتاتوری و سرکوب آزادی‌های مدنی محسوب می‌شود. بنابراین این سخنان نه تنها موجب بلندپروازی و نیک‌نامی شاه نشد، بلکه افکار عمومی ایران و جهان را نسبت به کارتر و شاه بسیار بدبین کرد. پس از این رویداد، خودِ این روابط، زمینه‌های خیزش ملت ایران را فراهم کرد. شاید ۱۰دی‌ماه۱۳۵۶ را بتوان نقطه‌آغاز خیزش فراگیر ملت ایران نام نهاد.  داستان روابط شاه با آمریکا در این بزنگاه مفصل است. پس از این دیدار در کریسمس، روابط جدی و عمیق‌تر شد. به‌ویژه برای سرکوب خیزش ملت ایران، کارتر و حتی دیگر هم‌پیمنانش (انگلستان)، اسلحه‌های سرد و تجهیزات ضدشورش [مانند گاز اشک‌آور و...]، به دولت ایران فروختند. اما با اوج‌گیری انقلاب ایران پس از 17شهریور۱۳۵۷، آمریکا کوشش خود را این‌بار صرف تثبیت دوباره قدرت متزلزل شاه در ایران کرد. دیگر خرید و فروش اسلحه و نفت و چانه‌زنی برای قیمت‌گذاری در اوپک و... واجد اهمیت نبود، بلکه پایداری رژیم شاه و جلوگیری از سقوط آن، بیشترین اهمیت را داشت.

 فاشیسم کارتری

کارتر با حمایت‌های مستمر خود از شاه، نه تنها آتش خیزش مردم را شعله‌ور ساخت، بلکه جهانیان و مردم ایران را نسبت به خود بیمناک و خشمگین کرد.

او می‌توانست سیاست حقوق‌بشر را پیش بگیرد، بدون پشتیبانی از شاهِ دیکتاتور، به ماجراجویی و مداخله‌جویی‌های 24ساله آمریکا پایان دهد.

درحالی‌که با حمایت‌ نخستین خود و اینکه «شاه رهبر محبوب و مردم عاشق رهبری شاه هستند»! بسترهای خیزش مردم ایران را علیه شاهِ وابسته به آمریکا، فراهم کرد. از سویی او با این پشتیبانی‌های پی در پی، زمینه‌های آمریکاستیزی را بیش از اندازه برای مردم فراهم کرد و همین امر موجب شد با ورود شاه برای معالجه به آمریکا، سفارت آمریکا در 13آبان۱۳۵۸ اشغال شود و با بحران ۴۴۴روزه گروگانگیری، به حکومت خود و دموکرات‌ها در آمریکا پایان دهد. کارتر نمی‌توانست اندیشه صلح‌طلبی، توسعه ملی و استقلال‎طلبی را در آمریکا، پیاده کند؛ زیرا نه او شخصیتی بود که توان پیشبرد منافع ملی را داشته باشد و روی سیاست صلح‌طلبی و حقوق بشر خود ایستادگی کند و نه جریان دولت سایه در آمریکا به او اجازه می‌دادند که ورای سیاست گذشته آمریکا، اتخاذ تصمیم کند. به همین خاطر مرعوب اراده دولت سایه بود. وجود کسی چون برژینسکی در دولت وی، نشانه استمرار سیاست مداخله‌جویانه آمریکا بود.

 گزارش‌های تاریخی از آوردن شاه به آمریکا در ۳۰مهر۱۳۵۸ و مخالفت‌های ابتدایی او برای ورود او به آمریکا، در نهایت تسلیم شدن وی به نظرات راکفالر و کیسنجر مبنی بر ورود شاه به ایران، اوج ناتوانی او در اداره سیاست داخلی و خارجی بود. در نهایت همین استیصال و ناتوانی او، مانع از ادامه حکومت وی و دموکرات‌ها در دور دوم و شکست آنها از جمهوری‌خواهان شد. در واقع او زمینه‌های پدید آمدن ریگانیسم را پس از خود بنیاد نهاد. پس از ریگان معاون او جورج بوش و سپس بوشِ پسر بنیادهای فاشیسم را در آمریکا تحکیم بخشیدند. اکنون همزمان با درگذشت کارتر، دونالد ترامپ؛ فاشیسمی به مراتب بدتر از ریگانیسم را به ارمغان آورده است.

1- گری سیک، همه‌ چیز فرو می‌ریزد، ترجمه علی بختیاری‌نژاد، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تابستان ۱۳۸۴ ، ص ۵۲ و ۵۳

2 - همان، ص ۵۳

3- همان کتاب

4- ویلیام سالیوان، ماموریت در ایران، خاطرات آخرین سفیر آمریکا در ایران، مترجم دکتر ابراهیم مشفقی‌فر، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تابستان ۱۳۹۳، ص 22 – 19

5- گری سیک، همان ص ۵۸

6 - همان، ص ۶۰

بخشی از یک مقاله به قلم: فرید دهدزی