رفت و برگشت جزایر سه‌گانه! تنب، واژه‌ای تنگستانی به معنای «تپه» است؛ تپه‌ای روی دریا. جمعیت تنب بزرگ و تنب کوچک کمتر از هزار نفر برآورد می‌شود. ساکنان این جزایر به مشاغل دیرینه و سنتی صید ماهی و مروارید و تولید برخی صنایع دستی بومی مشغولند. بنا به نظر کارشناسان این جزایر به‌دلیل ق

ایران بیش از ۲۰۰سال بود که بر اساس اسناد مکتوب تاریخی نسبت به خاک بحرین ادعای مالکیت داشت. بحرین از سال۱۷۸۳ تحت حکومت آل‌خلیفه قرار گرفته‌ بود؛ درحالی‌که حکومت قاجار و پهلوی آن را بخشی از ایران می‌دانستند. بحرین از سال۱۸۲۰ میلادی تحت سرپرستی کشور بریتانیا قرار گرفت و در سال۱۹۷۱ اعلام استقلال کرد. ایران بنا به برخی پیش‌بینی‌های دیپلماتیک اولین کشوری بود که استقلال بحرین را به رسمیت شناخت.

این جزایر به لحاظ تاریخی سرگذشتی پرفراز و نشیب دارند. از دوره باستان تا قرن پانزدهم بومی‌های محلی با اصالت ایرانی در این جزایر تردد و و اقامت داشته‌اند تا اینکه نیروی دریایی پرتغال آن را تصرف می‌کند. در سال۱۶۰۲میلادی صفویان توانستند پرتغالی‌ها را شکست دهند و حاکمیت ایران را بر خلیج‌فارس و جزایرش برقرار سازند. این حاکمیت تا ۱۷۲۰میلادی ادامه داشت.

پس از صفویان در مرزهای ایران به ویژه در خلیج‌فارس آشفتگی بسیاری به وجود آمد، اما با ظهور کریم‌خان زند شرایط بار دیگر تثبیت شد. با این حال در پی ظهور ابرقدرت‌هایی چون شوروی و انگلیس و بعضا فرانسه در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی که با ضعف و ناتوانی حکومت‌های حاکم بر ایران همراه شد، ایران هرگز نتوانست از نظر حقوقی حق خود را بر مرز‌هایش به اثبات برساند.

در سال۱۸۱۱ میلادی جزایر قشم و هرمز در پی صدور فرمانی از سوی فتحعلی‌شاه قاجار به سیدسلطان ابن‌احمد واگذار شد.

در سال۱۸۸۷ میلادی برای اولین‌بار انگلستان بر این جزایر ادعای حاکمیت کرد. در سال۱۹۰۳ میلادی در پی نگرانی از نفوذ شوروی در منطقه که به دنبال عقد قراردادی میان این کشور با ایران تشدید شده بود، بریتانیا سه جزیره را بدون آگاهی دولت ایران به شیوخ قاسمی شارجه بخشید و در ژوئن همین سال فرماندار هندی انگلیس به شیوخ قاسمی دستور داد که پرچم خود را در این سه جزیره برپا کنند.

پس از اشغال انگلیسی-شارجه‌ای این جزایر، مالکیت و حاکمیت انگلیس بر این جزایر مجددا مطرح شد و این ادعا در ۱۹۲۳، ۱۹۲۶ و ۱۹۲۷ میلادی هم تکرار شد. با این حال از نظر ایران این جزایر همچنان بخشی از خاک کشور بود و به‌عنوان مثال  در سال۱۹۲۷ طی بازدید دوره‌ای از این سه جزیره، یک قایق عربی را در آب‌های ابوموسی توقیف کردند.

در ۱۹۲۸ میلادی آشکار شد که هیچ پرچمی که معرف هویت باشد در این سه جزیره برافراشته نیست. در همین سال بود که دولت ایران به جامعه ملل شکایت برد و خواستار بازگرداندن این سه جزیره شد و در پایان همین سال سه جزیره را تملک کرد.

این اقدام با اعتراض بریتانیا مواجه شد؛ اما ایران اعلام کرد که این اقدام طبق مقررات بین‌المللی صورت گرفته است. در سال۱۹۲۹ ایران مجددا تهدید کرد که موضوع مالکیت این جزایر را به جامعه ملل می‌برد؛ ولی بریتانیا این موضوع را نپذیرفت. یک‌سال بعد وزارت جنگ ایران اعلام کرد که پرچم بریتانیا در سه جزیره برافراشته شده است.

در سال۱۹۳۴ با قرار و مدارهای محرمانه، شیخ رأس‌الخیمه پرچم خود را در حضور ایرانیان پایین کشید؛ اقدامی که با اعتراض بریتانیا مواجه شد. با این حال مدتی بعد جزایر قشم و هنگام نیز از انگلستان پس گرفته شد. در مقابل این شرایط بریتانیا مانع از گشایش دفا‌تر دولتی ایران در این سه جزیره شد.

شرایط به همین شکل ماند تا اینکه در سال۱۹۴۹ شایع شد که ایران پرونده جزایر سه‌گانه را به سازمان ملل متحد خواهد برد. در ۱۹مه همین سال دولت ایران حقوق خود را در بخش فلات قاره اعلام کرد اما فعالیت خاص دیگری انجام نشد تا اینکه حدود ۴سال بعد یعنی در سال۱۹۵۳ همزمان با دوره نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق یک رزم‌ناو ایرانی گروهی را در ابوموسی پیاده کرد و گزارش رسید که ایران سرگرم تدارک نیرو  برای در اختیار گرفتن کامل سه جزیره است؛ شایعه‌ای که باعث شد نیروی هوایی بریتانیا تا چند هفته پرواز شناسایی انجام دهد. در سال۱۹۶۱ میلادی که با دوره نخست‌وزیری دکتر علی امینی همزمان بود هم یک فروند هلی‌کوپتر در تنب بزرگ فرود آمد که دو نفر آمریکایی جزو مسافرانش بودند.

یک سال بعد دولت اسدالله علم موفق شد که جزیره سیری را پس بگیرد. حدود ۴ماه بعد سفارت انگلستان اعتراض شیخ رأس‌الخیمه را به اطلاع ایران رساند؛ اعتراضی که سپتامبر همان سال با پاسخ محکم ایران همراه شد که حاکمیت خود را مجددا یادآور می‌شد.

در سال۱۹۶۸ میلادی دنیس رایت، سفیر انگلیس در تهران به دربار رفت و گفت: «در خصوص بحرین مذاکرات هم اکنون شروع شده با این هدف که نظرات دولت ایران تامین شود... و جزایر قطعا به ایران داده خواهد شد.» این چنین بود که تا سال۱۹۷۱ میلادی ایران سیاست دوستانه خود را با امیرنشین‌ها ادامه داد. در سال۱۹۶۸ میلادی بود که حکومت بریتانیا اعلام کرد نیروهای خود را از شرق سوئز خارج خواهد کرد و پس از این امنیت خلیج فارس بر عهده دولت‌های منطقه قرار خواهد گرفت. در هشتم ماه مه۱۹۷۱میلادی یک سخنگوی دولت ایران گفت: «به کشتی‌های جنگی دستور داده شده که هر هواپیمای خارجی را بر فراز جزایر بزنند.» بریتانیا اعتراض کرد که هیچ پرواز تهدیدآمیزی صورت نگرفته است. در همین سال اشغال این سه جزیره نظر جهانیان و اعتراض اعراب را به خود جلب کرد و حاکم شارجه به تملک مشترک ابوموسی رضایت داد.

در ۲۹نوامبر۱۹۷۱ میلادی یعنی هفت ماه بعد، تفاهم میان انگلیس و شارجه از یکسو و ایران از سویی دیگر این‌گونه بود که نه ایران و نه شارجه از ادعای خود بر ابوموسی صرف‌نظر نخواهند کرد و هیچ‌یک ادعای دیگری را نمی‌پذیرد، و تفاهمی به این شرح صورت می‌گیرد:

۱- نیروهای ایرانی وارد ابوموسی خواهند شد و نواحی مورد توافق روی نقشه را تصرف خواهند کرد.

۲- ایران بر نواحی تحت کنترل خود پرچمش را خواهد برافراشت.

۳- شارجه بر باقی جزیره صلاحیت کامل خواهد داشت و پرچمش را خواهد افراشت.

۴- ایران و شارجه حدود آب‌های سرزمینی جزیره را در ۱۲مایلی، مطابق قانون آب‌های سرزمینی ایران می‌پذیرند.

۵- موافقت‌نامه‌ای درباره کمک مالی ایران به شارجه به امضا خواهد رسید.

به این‌ترتیب در تاریخ ۹آذر۱۳۵۰ برابر با ۳۰نوامبر۱۹۷۱ میلادی، نیروهای ایرانی در سه جزیره پیاده شدند و مورد استقبال نماینده شیخ شارجه قرار گرفتند و پرچم ایران بر فراز بلند‌ترین قله ابوموسی به اهتزاز در آمد.

 گواهی کتیبه‌ها

گزارش‌های تاریخی یونانیان و رومی‌ها و سفرنامه‌های پیش از اسلام حکایت از فارس بودن ساکنان تمام سواحل و جزایر خلیج فارس دارد. اسناد و سنگ‌نوشته هخامنشی (جزیره خارک) که در جزیره خارک کشف شد یک نمونه از این موارد است. کتیبه خط میخی خارک با اندازه ۲۰ در ۳۰سانتی‌متر روی سنگ مرجانی بومی جزیره نوشته شده است و تاج حک شده بر آن نشانگر حاکمیت و حضور موثر امپراتوری پارس بر جزایر است. این کتیبه یگانه و بی‌نظیر در سال۱۳۸۶ هنگام هموارسازی و ساخت جاده‌ای در جزیره خارک به‌طور تصادفی پیدا شد.

در کنار کتیبه، آثاری از محل گردآوری آب شیرین و بازمانده‌های پلکان دسترسی به آن دیده می‌شود که امروزه خشک شده است. همچنین، کتیبه در سایه یک درخت بزرگ «لیل» یا انجیر معابد قرار دارد. کتیبه از ۶سطر تشکیل شده که دربردارنده ۶واژه به خط و زبان فارسی باستان متداول در عصر هخامنشی است. در پیرامون صخره نشان‌های دیگر به خط میخی که گاه بسیار محو و ناخوانا هستند، دیده می‌شود. این سنگ‌نوشته خط میخی منحصر به فرد در اثر رها شدن بدون حفاظت، توسط عوامل مرموز تخریب شد؛ ولی با استفاده از تصاویر گرفته‌شده، از آن چند خط بازخوانی شده که مربوط به حفر قنات و چاه آب است. به‌طور مشخص ابن‌حوقل، ابن‌فقیه و استخری عبارت‌های مشابهی دارند: «این دریا که از سند و کرمان تا فارس ادامه دارد و به جناوه(گناوه)، مهروبان، سیراف و عبادان (آبادان) ختم می‌شود، در میان همه سرزمین‌ها با نام فارس خوانده می‌شود؛ زیرا مملکت فارس (ایران) از همه کشورها آبادتر و پیشرفته‌تر بوده و پادشاهان آن همه کرانه‌های دور و نزدیک این دریا را تحت کنترل خود دارند. به روزگار گذشته پادشاهان فارس بزرگ‌تر و قوی‌تر بوده‌اند و هم در این روزگار، مردمان پارس برهمه سواحل و کرانه‌های این دریا مستولی‌اند (حاکمیت دارند).»

این جزایر همواره از گذشته‌های بسیار دور بخشی از قلمرو ایران بوده‌اند و در قرن‌های ۱۸ و ۱۹ میلادی جزو حوزه صلاحیت و حکمرانی بندر لنگه به حساب می‌آمدند که خود یک بخش اداری از استان فارس بوده است.حاکمیت ایران بر این جزایر در کتاب‌ها، اسناد تاریخی، نقشه‌های جغرافیایی و به‌ویژه در اسناد رسمی، گزارش‌های اداری و پانویس‌های وزارت خارجه و دفتر امور هندوستان در انگلستان در خلال قرن‌های ۱۷ و ۱۸ و بخش اعظم قرن ۱۹ و در اسناد و نقشه‌های روسیه و آمریکا نیز منعکس شده است.

 معامله بحرین با جزایر سه‌گانه

امیر اسدالله علم، وزیر دربار پرنفوذ  شاه در یادداشت‌های روزانه‌اش، صحبت‌های پشت پرده با سفیر انگلیس و آمریکا و همچنین گفت‌وگوها با شیوخ جزایر خلیج فارس درباره این معامله یا مصالحه را به این صورت آورده است.

«...دوشنبه ۴۷.۱۱.۲۸ عصری دنیس رایت سفیر انگلیس به دیدنم آمد... یک مطلب خیلی محرمانه به من گفت که کار جزایر تنب تمام است و قطعا متعلق به ایران خواهد شد؛ زیرا به شیخ رأس‌الخیمه گفته‌ایم اگر با ایران کنار نیایی، چون جزایر بالای خط میانه واقع می‌شود ایران آن را قانونا و اگر قانونی نشد با زور، خواهد گرفت و شیخ حاضر به معامله است.

گفتم ابوموسی چطور؟ گفت این جزیره زیر خط میانه است. گفتم زور ما آ‌ن‌قدر هست که پا زیر خط بگذاریم و آن حکایت لر را برای او گفتم قدری خندیدیم و باز جدی شدیم. گفت اگر به زور متوسل شوید روابط شما با اعراب هم به هم می‌خورد.

گفتم به جهنم! ما از اعراب چه گرفته‌ایم؟ مگر آنکه حالا مخارج دفاع خلیج فارس را بدهند به شرطی که عمل دفاع در دست ما باشد. گفت می‌گویند آخر خلیج عربی است چگونه ریش و قیچی را دست شما بدهند. گفتم قرارداد دفاعی پنجاه ساله می‌بندیم، چنان که شما با آنها داشتید...»/جلد اول ص ۱۳۲ و ۱۳۳

«...چهارشنبه ۴۷.۱۲.۲۸ ...بعدازظهر با سفیر انگلیس ملاقات داشتم. درخصوص بحرین و جزایر خلیج‌فارس بود. خلاصه اینکه ما می‌گوییم اگر مساله بحرین حل شود، باید جزایر ابوموسی و تنب که مال ماست به ما برگردد...

سفیر می‌گفت این دو مطلب باهم بستگی ندارند. به عقیده او جزایر تنب را می‌توانیم به آسانی بگیریم، ولی ابوموسی حرف دیگری است؛ زیرا خیلی به ساحل عربستان نزدیک است.

گفتم نزدیکی به ساحل که تولید حق برای آنها و سلب حق از ما نمی‌کند و به هرحال شاهنشاه دست برنمی‌دارند. گفت: در کادر طرفداری از فدراسیون، پس از حل مساله بحرین، ممکن است به‌عنوان دفاع خلیج‌فارس آنجا را در دست بگیرید و ما هم در این راه کمک می‌کنیم...»/جلد اول ص ۱۵۰

«...یکشنبه ۴۸.۱.۳ ...سفیر انگلیس دیدنم آمد. بازهم راجع به جزایر صحبت کردم. گفتم، محال است ما مساله بحرین را بدون آنکه سرنوشت تنب و ابوموسی تعیین شود، حل کنیم. گفت پس همه کارها به هم می‌خورد. گفتم به جهنم! حالا چه عیب داردقبلا با شیخ شارجه مثل تماسی که با شیخ رأس‌الخیمه گرفتید، تماس بگیرید، شاید خودش حاضر به معامله بشود، ما هم کمک می‌کنیم. گفتم، مطلب را به عرض خواهم رساند؛ ولی اجازه ندارم اظهارنظری کنم.

 امروز درخصوص اینکه اگر مساله قبلا حل شود، می‌توانیم موضوع جزایر را در پیش بیاوریم، بیشتر از پریروز اظهار امیدواری و پیشنهاد کمک می‌کرد. به این معنی که وقتی ایران فدراسیون را پس از حل قضیه بحرین پشتیبانی کند، این نقاط را حتی به‌عنوان دفاع از فدراسیون می‌تواند در دست بگیرد و عکس‌العمل بدی هم پیش عرب‌ها نداشته باشد.

گفتم حقیقت این است که من دیگر به حرف‌ها و پیش‌بینی‌ها‌ی شما نمی‌توانم اعتماد  کنم. ۶سال پیش که خودم نخست‌وزیر بودم و همه جا دردست شما بود، من جزیره سرّی(سیری) را تصرف کردم... شما آمدید و یقه‌درانی کردید و به من گفتید، چون تا ۲۰سال دیگر تعهد با شیوخ دارید، از خاک آنجا مثل خاک انگلیس دفاع می‌کنید وگرنه تعهدات شما از اعتبار ساقط می‌شود. هنوز ۵سال نگذشت، اعلان کردید که می‌خواهید بروید. وانگهی شما و به‌طور کلی غرب، جز حفظ خطّه نفت چه منافعی اینجا دارید؟ حفظ این منطقه از ما برمی‌آید.

خودش خجالت کشید؛ ولی چیزی نگفت. من فکر می‌کنم ته دل خودشان از ما می‌ترسند. به این دلیل نمی‌توانند و نمی‌خواهند خلیج فارس یکسره در تحت سیطره ما باشد. به هرحال ببینیم چه می‌شود. سرشب، شرفیاب شدم و ضمن کارهای جاری این مطلب را هم عرض کردم.

شاهنشاه به‌شدت متغیر شدند. عیب کار این است که من مطلب را صریح و بی‌پرده و بدون فکر اینکه شاه خوششان یا بدشان خواهد آمد، عرض می‌کنم و دیگران چنین کاری نمی‌کنند. چندی پیش یکی از مسوولان امر راجع به حل مسائلی که با عراق داریم آمد و وعده‌هایی داد. همان وقت نوشتم که از هوش شاه درعجبم که چطور چنین مهملاتی را قبول می‌فرمایند. امروز معلوم شده که عراقی‌ها هیچ حاضر به چنین معاملاتی نیستند.

یعنی حتی رژیم متزلزلی هم جرات ندارد چنین معاملاتی بکنند و آن وقت مطلب را گوینده طوری آب و تاب می‌دهد که قبول می‌فرمایند. از هوش شاه عجیب است. گاهی واقعا دو روی سکه است، یک وقت فوق‌العاده شکاک، یک وقت فوق‌العاده ساده...»/جلد اول ص ۱۵۶

«...سه‌شنبه ۴۸.۵.۲۱...از سفیر انگلیس خواسته بودم عصری به دیدنم بیاید. امر شاهنشاه را ابلاغ کردم. گفتم راجع به جزایر تنب و ابوموسی از اقدام شما و دولت شما شاهنشاه راضی هستند و امیدواریم که این جزایر را بگیریم. ولی در خصوص بحرین و مراجعه به آرای عمومی، شما راه غلطی را پیشنهاد می‌کنید که قابل قبول نیست.

سفیر انگلیس گفت: این نظر را به شیخ بحرین قبولانده‌ایم، جانمان به لبمان رسیده است و اصولا این نظر را از اول قبول نداشت که باید به آرای مردم مراجعه کرد.

 من جواب دادم گور پدر شیخ بحرین! شاهنشاه با نهایت بصیرت و مآل‌اندیشی فکر فرمودند باید مساله بحرین حل و وضع ما هم در خلیج‌فارس تثبیث شود.

راه‌حل مراجعه به آرای عمومی هم به نظرشان رسید و با نهایت جرات و شهامت اعلام فرمودند که مورد تحسین و اعجاب جهانیان و حتی ملت ایران که حساسیت خاص نسبت به بحرین دارد، واقع شد. حالا شما می‌خواهید این راه‌حل را به کثافت بکشانید، غیر ممکن است.

من که مشاور شاه و وزیر دربار شاه و مدافع منافع این سلسله سلطنت ایران هستم، محال است خود را به چنین راه‌حلی راضی کنم.»/جلد اول ص ۲۳۹ و ۲۴۰

«...پنج‌شنبه ۴۸.۵.۲۳ ...بعد ازظهر در رکاب شاهنشاه بودم...تمام وقت فرمایشات شاهنشاه بر سر مساله بحرین بود. می‌فرمودند آخر این انگلیسی‌ها چرا نمی‌فهمند که اگر بر فرض ما و بحرین از لحاظ استقلال در یک ردیف می‌بودیم، بازهم ایران با بحرین قابل مقایسه نبود.

عرض کردم چطور است حالا که این راه را شیخ از ترس اینکه مبادا عناصر مخالف جان بگیرند و اظهار وجود بکنند، قبول نمی‌کند، قراری با او ببندیم و استقلال او را بشناسیم، به شرط اینکه برای ۵۰سال پایگاه‌های هوایی و دریایی به ما بدهد.

فرمودند جواب مردم را چه بدهیم؟ عرض کردم خود این خدمت بزرگی است.

ما که نتیجه رفراندوم را از حالا می‌دانیم، اقلا به این صورت نتیجه عملی بهتر و بزرگ‌تری به‌دست می‌آوریم. راه دیگر آن است که حقی برای اقلیت ایرانی آنجا بگیریم. این هم باز بهتر از نتیجه رفراندوم خواهد بود؛ چون با رفراندوم که همه چیز از دست می‌رود. فرمودند آخر اگر رفراندوم بکنند، معلوم نیست چه شود. عرض کردم تمام صحبت بر سر این است که معلوم باشد چه می‌شود!»/ جلد اول ص ۲۴۶

«...دوشنبه ۴۸.۷.۱۰ ...ناهار شیخ دبی شرفیاب بود. من هم افتخار حضور داشتم. بسیار شیخ روشن‌بین و خوبی است. من با همه شیوخ ملاقات کرده‌ام، تمام عقده ای هستند، ولی این شیخ خیلی متعادل بود. از شیخ ابوظبی (شیخ زاید) خیلی بد می‌گفت که در تشکیل فدراسیون همکاری ندارد. ارتش مشترک نمی‌خواهد، همه چیز می‌خواهد در دست خودش باشد.

 شاهنشاه فرمودند همه شما باید از جانب ما خاطرجمع باشید، زیرا دیدید با آنکه می‌توانیم به آسانی ظرف پنج دقیقه بعد از رفتن انگلیس‌ها، بحرین را بگیریم، چقدر گذشت نشان دادیم. فرمایشات شاهنشاه را تصدیق کرد. شاهنشاه نسبت به فجیره و شارجه سوال فرمودند. گفت مردمان بدبختی هستند و شیخ‌های آنجا پول‌ها را برای خود ذخیره می‌کنند. شاهنشاه میل داشتند مساله تنب و ابوموسی را بگوید، صحبتی نکرد!»/ جلد اول ص ۲۶۸

«...سه‌شنبه ۴۸.۹.۱۸ صبح خیلی زود کاردار سفارت انگلیس به دیدنم آمد (سفیر در مرخصی است). درخصوص فرمول رفراندوم بحرین و اینکه اوتانت دبیرکل سازمان ملل چطور اقدام خواهد کرد، گفت‌وگو خواهد کرد که باید به شرف عرض می‌رسید. همچنین از آمدن قریب‌الوقوع شیخ‌های رأس‌الخیمه و شارجه گزارشی داد. می‌گفت شیخ رأس‌الخیمه درخصوص قرار جزیره تنب سخت‌گیری خواهد کرد و همچنین بیشتر از او شیخ شارجه راجع به ابوموسی. با آنکه ما به آنها گفته‌ایم باید هر طور هست با ایران کنار بیایند، حال اگر شما به همان تصرف اکتفا و موضوع حاکمیت را فراموش کنید، شاید به مصلحت نزدیک‌تر باشد و زودتر بتوانید این جزایر را بگیرید.

من بعد شرفیاب شدم، جریان را عرض کردم. شاهنشاه متغیر شدند. بالاخره فرمودند اگر ما جزایر را بگیریم، بگذار آنها ادعای مالکیت خودشان را بکنند، یعنی هم ما ادعای خودمان را داشته باشیم، هم آنها! عرض کردم برای تصرف آنجا باید بهانه‌گیری کرد، مثل قتل چند نفر ایرانی یا آزار ایرانی‌ها و غیره... تصدیق و تایید فرمودند.»/جلد اول ص ۳۱۵

«...شنبه ۴۸.۹.۲۶...حاکم رأس‌الخیمه ‌میهمان وزیرخارجه است. موضوع صحبت همان واگذاری جزایر تنب به ایران است. البته در این سفر به جایی نخواهد رسید؛ چون خیلی می‌ترسد که اعراب به او بتازند که زمین‌های عربی را به ایرانیان می‌دهد! امان از این پررویی اعراب، میراث غصب‌شده امپراتوری انگلیس را مال خودشان می‌دانند!»/جلد اول ص ۳۲۴

«...دوشنبه ۴۸.۱۰.۸ بعدازظهر منزل ماندم، سفیر آمریکا به دیدنم آمد. راجع به مسافرت شیخ صفر حاکم رأس‌الخیمه پرسید.

گفتم ما هیچ راضی نیستیم؛ زیرا درخصوص مالکیت جزایر تنب به توافق نرسیدیم. او حرف خودش را چسبیده بود که زمین‌های عربی را نمی‌تواند به دیگران بدهد! درصورتی‌که این زمین‌ها غصبی و از آن ایران است و میراث امپراتوری بریتانیاست که به آنها رسیده است.

سابقه تاریخی این جزایر را به او گفتم و گفتم که موقعی که من نخست وزیر بودم سعی کردم بر حسب اشاره شاهنشاه که اینها را یکی یکی یا به زور یا با ایرانی کردن سکنه بگیرم. موفق شدم جزیره سیری را گرفتم، تنب را هم در شرف تصرف بودم که دولت من افتاد، ولی راجع به ایرانی کردن ابوموسی، انگلیسی‌ها با کمال حمق(حماقت) از ما جلوگیری می‌کردند.

آنجا را نمی‌شد به زور گرفت؛ چون در آن وقت انگلیسی‌ها هم قوا در آنجا داشتند و می‌گفتند تا ۲۰سال دیگر در آنجا هستیم، اگر شل بدهیم وضع ما در کلیه شیخ‌نشین‌ها متزلزل می‌شود.»/جلد اول ص ۳۳۸ و ۳۳۹

«...یکشنبه  ۴۸.۱۱.۱۹ صبح شرفیاب شدم. فرمودند مساله بحرین دارد حل می‌شود. با کمال آقایی و بزرگواری فرمودند، حالا که من و تو هستیم

 آیا فکر می‌کنی در آینده ما را خائن خواهند گفت یا چنان‌که معتقدم و اغلب سیاستمداران دنیا هم معتقدند، من که حاضر به حل مطلب بحرین شدم، خواهند گفت کار بزرگی انجام دادیم و این منطقه از دنیا را از شر کشمکش‌های پوچ و بالنتیجه نفوذ کمونیسم نجات دادیم؟

من عرض کردم که صرف ادعای ما بر این جزیره معلوم نبود و معلوم نیست که منتج به نتیجه می‌شد. بر فرض که آن را به تصرف می‌آوردیم، یک دردسر دائمی و کشمکش با جمعیت عرب آنجا، مضافا به یک خرج دائمی و همیشگی می‌بود؛ زیرا دیگر نفت آنجا هم ته می‌کشد.

فرمول حل مساله بحرین چنان که سابقا نوشته‌ام، این است که اوتانت چنانکه خودش می‌داند، به آرای عمومی مردم بحرین مراجعه می‌کند و نتیجه را به شورای امنیت سازمان ملل متحد می‌دهد و ما هم نتیجه را قبول می‌کنیم.»/جلد اول، ص ۳۷۶ و ۳۷۷

«...جمعه ۱۵ تا پنج‌شنبه ۴۸.۱۲.۲۸ ...مطلب خنده‌دار درباره بحرین خاطرم آمد. شاهنشاه امر دادند کمیسیونی مرکب از نخست‌وزیر و من با وزیر خارجه در مورد گفت‌وگویی که درباره بحرین از هم اکنون باید در جراید بشود و ذهن مردم آماده شود که رای سازمان ملل برای ما لازم‌الرعایه خواهد بود، تشکیل شود. در این کمیسیون به جای مطالب اساسی، دائما چانه زدن بر سر این مطلب است که موضوع را نخست‌وزیر به مجلس بدهد یا وزیر خارجه! خاک برسرشان. به آنها گفتم اگر معتقدید که کار درستی می‌کنید مرد و مردانه هردو از آن دفاع کنید. اگر معتقد نیستید و مردد هستید کنار بروید. نه آنکه از مسوولیت شانه خالی کنید.»

از این یادداشت‌ها چنین برمی‌آید که حکومت وقت ایران از ادعای مالکیت بحرین دست کشیده تا جزایر سه‌گانه را از آن خود کند و به لحاظ حقوق بین الملل نیز مقدمات آن را فراهم کرده است.

منابع:

- سیدعلی حق‌شناس، «حاکمیت تاریخی ایران بر جزایر تنب و ابوموسی».

- پیروز مجتهدزاده، «جغرافیای سیاسی و تاریخ جزایر تنب و ابوموسی».

- یادداشت‌های امیر اسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، جلد اول از بیست و چهارم بهمن ۴۷ تا بیست و نه اسفند ۴۸، انتشاران معین و مازیار ۱۳۸۰