فقدان سنت سیاستنامهنویسی
از اواسط دهه چهل، اقتصاد که تصور علمیتری از آن پیدا شده بود، از دانشکده حقوق که دانشکده مادر بود، جدا شد؛ اما علم سیاست همچنان در زیر چتر حقوق ماند که درباره پیامدهای آن نمیتوان اینجا بحث کرد. رشته حقوق تا زمانی که انقلاب فرهنگی صورت گرفت، گروه قابل قبولی در سطح ایران بود و اعتباری داشت. من خودم از همین رشته برای ادامه تحصیل به دانشکده حقوق پاریس رفتم و در واقع فارغالتحصیلهای همان گروه در مقایسه با دانشجویان دانشگاه پاریس که دانشکده حقوق آن چند صد ساله است، از سطح علمی قابل قبولی برخوردار بودند. اما در رشته علوم سیاسی که البته دیگر نباید آن را جمع بست، چون مصوبهای از استادان علم سیاست در بخش فرهنگی سازمان ملل، یونسکو وجود دارد که توصیه میکند علوم سیاست به صیغه جمع به کار برده نشود؛ چون مجموعه دانشهایی که این علم را به وجود آورده بودند به علم واحدی تبدیل شدهاند، باری، در علم سیاست هرگز استادانی قابل مقایسه با رشته حقوق وجود نداشته است.
از کنار مجموعه میراث ۱۱۰ساله رشته علوم سیاسی میتوان به راحتی گذشت، حتی اگر این همه برای این رشته خرج نشده بود، امروزه همین کتابها یا شبیه آنها را میداشتیم. مشکل این است که ما تلقی درستی از این رشته از دانش پیدا نکردهایم و در دهههای اخیر نیز وضع بدتر، اگر نگویم اسفناکتر، شده است. حقوق جدید در ایران با پیروزی مشروطیت تدوین شد؛ اما نوعی از حقوق در ایران سابقه ای طولانی داشت. منظورم این است که سنت بحث حقوقی که فقهی بود، از اهمیت ویژهای برخوردار بود و همین سنت توانست، در شرایطی که باید به تفصیل توضیح داد، خود را با الزامات حقوق جدید تطبیق دهد. همانطور که در چندین رساله گفتهام، سنت سیاستنامهنویسی با یورش مغولان کموبیش از میان رفت و در آغاز دوران جدید، ایران فاقد سنتی در بحثهای سیاسی بود.