هزینه «جنگ ظفار» از جیب مردم

شاه گفت می‌دانم؛ ولی چاره نداریم. سعی کنید درباره استفاده از آنها چیز یاد بگیرید» (اطلاعات، ۱۹/ ۱/ ۱۳۵۸: ۸)‌. ایران تا دوره ریاست‌جمهوری نیکسون و دگرگونی‌‌های عصر او نمی‌توانست هر سلاحی را که خود نیازمند بود تعیین کند و به دست آورد.  جورج بال، معاون سابق وزارت امور خارجه آمریکا، می‌گوید: «از سال ۱۹۵۳م/ ۱۳۳۲هـ ­ش، که شاه به قدرت بازگشت، تا سال۱۹۷۲/  ۱۳۵۱، او را به‌طور کامل تحت نظارت داشتیم. این ما بودیم که می‌‌گفتیم شما به فلان سلاح احتیاج ندارید یا دارید.» در نتیجه این تحولات، که دولت شاهنشاهی از آن استقبال زیادی کرد، هزینه‌های نظامی ایران سیر صعودی پیمود. در سال ۱۳۴۹ﻫ.ش، ۸۸ میلیون دلار؛ سال ۱۳۵۰، ۱.۰۶۵؛ ۱۳۵۱، ۱.۳۷۵؛ ۱۳۵۲، ۱.۵۲۵؛ ۱۳۵۳، ۶۸/ ۳ و در سال ۱۳۵۴ به رقم خیره‌کننده۶.۳۲۵ میلیارد دلار رسید و درصد افزایش سالانه مخارج نظامی از ۱۷درصد در سال ۱۳۴۹ﻫ.ش به  ۴۱ درصد افزایش یافت.

توانمندی اقتصادی ایران در نتیجه فروش نفت، که حتی عنوان رهبر جهان چهارم یا کشورهای ثروتمند صادرکننده نفت را برای آن به ارمغان آورد موجب شد که هزینه‌های نظامی در سال‌های ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۷ بیش از ۶۰۰ برابر افزایش یابد و واردات از آمریکا نیز ۱۰ برابر شود در سال ۱۹۷۳م، بیش از ۱۵هزار میلیون دلار اسلحه در جهان به فروش رسید که آمریکا با تجارت ۵هزار میلیونی در رتبه اول قرار داشت.  به نوشته روزنامه اینترنشنال هرالد تریبون، ایران بزرگ‌ترین مشتری در میان خریداران تسلیحات ایالات متحده بود. براساس گزارش محرمانه وزارت دفاع آمریکا، در سال‌های ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷ ایران از ایالات متحده ۶/ ۱۵ میلیارد دلار اسلحه خریده یا به آن سفارش داده بود. پس از ایران، عربستان با ۲/ ۹ و اسرائیل با ۷/ ۵ میلیارد دلار قرار داشتند و در سال ۱۹۷۶م/ ۱۳۵۵ﻫ.ش، هزینه‌های نظامی ایران با احتساب جمعیت و سوابق جنگی، از چین، برزیل، اسرائیل و انگلستان به عنوان قدرتمندان جهانی بسیار بیشتر بود.

 با همه این اوصاف و در واقعیت‌‌های جهانی، سازمان نظامی قدرتمند ایران به شکل محسوسی با سیاست‌های دفاعی که شاه از آن سخن می‌‌گفت ناموزون می‌‌نمود. این ارتش مجهز برای درگیری‌‌های مرزی و مقابله با تجاوزات احتمالی همسایگان - که تنها خطر عمده واقعی درآن زمان، دولت عراق بود - بسیار عظیم و موثر بود. سرکوب شدید چریک‌‌های ظفار و درهم کوبیدن تجاوزات مرزی حکومت بغداد نمونه‌هایی از این توانمندی به شمار می‌‌رفت؛ اما این تشکیلات برای مقابله با حملات دول ابرقدرت، به‌ویژه اتحاد شوروی، بسیار ناچیز و ناکارآمد بود. عملکرد تدریجی ایران، در ابعاد مداخلات مستقیم و غیرمستقیم خارجی، امری فراتر از علایق و استراتژی‌‌های امنیتی و سیاست تدافعی بود. پیرو این استراتژی، که دولت شاهنشاهی آن را جزئی از سیاست مستقل ملی و ضروری برای حفظ منافع ایران می‌‌دانست، میزان دخالت و نقش‌آفرینی در آن سوی مرزهای جغرافیایی افزایش قابل ملاحظه‌‌ای یافت.

تهران در نقش یک نیروی پرتوان اقتصادی و نظامی بر رهبری و حاکمیت در جهت‌‌دهی به سیاست داخلی و خارجی کشورهای دور و نزدیک و رفع مشکلات و بحران‌‌های آنها اصرار می‌کرد؛ امری که می‌‌بایست پیامد کوتاه‌مدت بهره‌‌مندی ایران از توسعه مالی و تسلیحاتی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ﻫ.ش /  ۶۰ و ۷۰م بوده باشد. ارتش و نظامی‌گری از مهم‌ترین عوامل تعیین‌کننده و جهت‌دهنده در سیاست خارجی ایران بین سال‌های ۱۹۷۹-۱۹۷۰م بود. در این محدوده زمانی، سابقه و کثرت مداخلات خارجی هیچ یک از کشورهای جهان توسعه‌نیافته به اندازه ایران نبود. بالغ بر سه هزار نفر از نیروهای مسلح ایران - که به تدریج تا ۱۰ هزار نفر افزایش یافت - از سال ۱۳۵۱ﻫ.ش/ ۱۹۷۲م با هدف سرکوب جبهه آزادی‌بخش ظفار در عمان، که کشورهای بلوک شرق به ویژه شوروی از آن پشتیبانی می‌کردند، سلسله نبردهای خونینی را آغاز کردند. این درگیری‌‌ها تا سال ۱۳۵۷ﻫ.ش کمابیش ادامه داشت. جنگ ظفار به علت شیوه‌های نبرد ضدچریکی در تاریخ معاصر ایران رویدادی مشخص است.  

ارتش ایران برای نخستین‌بار در عملیاتی برون‌مرزی شرکت کرد؛ در حالی که هیچ‌‌گونه تعدی ارضی صورت نگرفته بود. تاثیر نظامی‌گری در سیاست خارجی پهلوی دوم و گرایش به نقش‌آفرینی امنیتی را می‌توان به خوبی براساس این لشکرکشی دریافت؛ زیرا هیچ یک از کشورهای عربی یا قدرت‌های بین‌المللی مسوولیت شرکت مستقیم و گسترده در این نبردها و تامین هزینه‌های آن را به عهده نگرفته بودند. در آذر ۱۳۵۵ﻫ.ش، یک فروند هواپیمای فانتوم نیروی هوایی ایران در اثر اصابت آتش پدافند برفراز یمن جنوبی سرنگون شد و خلبان آن به نام علی اشرافیان به وسیله سربازان دولت عدن و چریک‌‌های دولت عمان دستگیر شد.

این رویداد، روابط تیره میان تهران و یمن جنوبی را به اوج بحران و جنگ تبلیغاتی رساند؛ چنان‌که روزنامه لوموند فرانسه از احتمال حمله‌ تلافی‌جویانه ایران خبر داد. کشورهای عرب نیز نگرانی‌‌های خود را از این رویداد اعلام کردند. در اواخر اردیبهشت ۱۳۵۸ﻫ.ش، یک هیات از چریک‌‌های ظفار به سرپرستی محمد احمد غسانی به ایران مسافرت کردند و ضمن آزادی خلبان اسیر، که چندین سال در اسارت بود، با سران ارشد انقلاب دیدار و گفت‌وگو کردند. مسوولان این حرکت در این مذاکرات، با محکوم کردن شدید عملیات سرکوب جبهه خلق ظفار، آن را در راستای مداخلات خارجی و برون‌مرزی دولت شاهنشاهی دانستند. مداخله حاکمیت پهلوی در بحران ظفار، هزینه بسیار سنگین انسانی و اقتصادی را برای ایران در پی داشت. رژیم پهلوی تمامی نیازمندی‌‌های نیروهای خود را در ظفار از مواد غذایی و وسایل ضروری معمولی تا مهمات و تجهیزات نظامی فوق مدرن از ایران تامین می‌کرد. پروازهای مستقیمی هر روز از آذوقه سربازان تا آب مورد نیاز آنان را از ایران به ظفار منتقل می‌کرد.

دخالت دولت پهلوی در بحران ظفار علاوه بر صدمات گسترده اقتصادی، فروپاشی پایگاه اجتماعی و سیاسی در داخل و مناطق برون‌‌مرزی را نیز تسریع و چهره رژیم را مخدوش کرد. همزمان با مداخله نظامی، رژیم پهلوی در بحرانی‌‌ترین دوران حیات خود به‌سر می‌‌برد. التهاب انقلاب و گسترش اعتراضات مردمی، تشکل‌‌ها و گروه‌های سیاسی متعددی را در داخل و خارج از ایران به وجود آورده بود. بدون توجه به نوع ایدئولوژی و جهت‌‌گیری سیاسی، تمامی این گروه‌ها همکاری رژیم پهلوی با سلطان وقت عمان در مبارزه با جبهه خلق ظفار را محکوم کردند و آن را بخشی از سیاست‌های رژیم برای سرکوب جنبش‌‌های مردمی و برحق منطقه در پیروی از فرمان‌‌های امپریالیسم آمریکا و حمایت از منافع جهان غرب دانستند.

در حقیقت، یکی از دستاویزهای گروه‌های مخالف حکومت پهلوی برای برپایی گردهمایی‌‌های اعتراضی و حمله به رژیم، دخالت ایران در بحران ظفار بود که عمدتا به وسیله تشکل‌‌های دانشجویی در داخل و به ویژه در خارج سازمان‌‌دهی و اجرا می‌شد. این حرکات در چارچوب برپایی تظاهرات، انتشار اعلامیه، جمع‌آوری کمک‌‌های مادی و برخی حملات فیزیکی علیه مراکز سیاسی رژیم پهلوی انجام می‌گرفت. براساس مدارک و اسناد محرمانه، علاوه بر این‌گونه تحرکات تبلیغی، برخی عناصر حزبی مخالف با رژیم پهلوی در صفوف چریک‌‌ها به فعالیت می‌‌پرداختند.  در اعلامیه ۱۸ اسفند ۱۳۵۶هـ ش که حزب جمعیت اتحاد برای آزادی، از گروه‌های مبارز  با دولت پهلوی، خطاب به مردم ایران انتشار داد، سیاست خارجی ایران این‌گونه تحلیل شده است: «این حکومت استبدادی ایران است که در ممالک خارجی به ماجراجویی‌‌های سیاسی و نظامی دست می‌‌زند.

مردم می‌‌دانند که هیات حاکمه ایران با چه بهای سنگینی در عراق و ظفار و اخیرا در شاخ آفریقا دخالت نظامی کرده است. اینها قسمتی از ماجراجویی‌‌های حکومت ایران در خارج است.» دخالت رژیم پهلوی در بحران ظفار، ایران را در تقابل با گروه‌ها و تشکل‌‌های سیاسی و نظامی منطقه قرار داد و حملات آنان به سیاست‌های تهران به‌شدت گسترش یافت. بیش از ۴۶سازمان سیاسی و نظامی جهان از این جنبش حمایت می‌کردند. چنان‌که در مهر ۱۳۵۳ﻫ.ش در نشستی با عنوان همبستگی ملل آفریقایی و آسیایی در شهر سمرقند به‌شدت حضور ایران در عمان محکوم شد. عده‌‌ای از شخصیت‌های سیاسی عرب نیز در آبان ۱۳۵۴ﻫ.ش با ارسال نامه‌‌ای به محمود الریاض، دبیرکل اتحادیه عرب، و دیگر رهبران کشورهای عربی به این مداخلات اعتراض کردند.

انجمن‌‌های خلق کویت در اطلاعیه‌‌ای در دی ۱۳۵۲ﻫ.ش، این تحرکات را نوعی اشغال سرزمین عربی دانستند که اوضاع منطقه را بسیار وخیم می‌کرد. در شهریور ۱۳۵۵ﻫ.ش «العمل»، ارگان اتحادیه کل کارگران کویت، طی نوشتاری با اشاره به خریدهای نظامی ایران نوشت: «دولت شاهنشاهی در حالی که ملت ایران در فقر و تنگدستی هستند، خریدهای میلیاردی اسلحه انجام می‌دهد و میلیون‌ها دلار صرف ارتش اشغالگر خود در عمان می‌کند.» تقابل با منافع ایران در منطقه خاورمیانه پس از ماجرای ظفار، در سایر کشورهای خلیج‌فارس و گروه‌های فلسطینی نیز تشدید شد.  از دیدگاه سیاسی و روابط منطقه‌‌ای، دولت‌های کوچک خلیج فارس با هراس از گسترش دستگاه نظامی پهلوی و با نگرش تردیدآمیز به عملیات نظامی ایران در ظفار، ضمن دوری تدریجی از سیاست‌های تهران به ایجاد نوعی نظام هماهنگ سیاسی، اقتصادی و نظامی روی آوردند.

 

از مقاله‌ای به قلم محمد‌جعفر چمنکار  استاد دانشگاه ارومیه