زنان در تاریخنگاری عصر افشاریه و زندیه و اوایل دوره قاجار
نقشآفرینی پشت صحنه
یکی از عرصههای جدید برای پژوهشهای تاریخی بررسی وضعیت زنان در تاریخ است. پیدایش این عرصه جدید را میتوان تغییر در روشهای کلاسیک تاریخنگاری دانست. تاریخنگاری زنان، شعبه تازهای است در تاریخنگاری که میتوان آن را ذیل تاریخ اجتماعی و زیرمجموعهای از آن قرار داد. در چنین دیدگاهی تودههای مردم به چشم نمیآمدند تا درباره زندگی روزمره آنان چیزی در جایی ثبت و ضبط شود. اصولا در منابع تاریخی بیشترین الفاظی که برای نشام دادن طبقات فرودست به کار گرفته شده است، واژههایی چون «اجامر و اوباش»، «اواسطالناس» و «عوامالناس» است. این عبارات و لحن توهینآمیز گویای کماهمیتی این افراد یعنی طبقات فرودست و نیز طبقه متوسط است. در چنین شرایطی انتظار سخن گفتن از زنان جامعه انتظاری عبث خواهد بود چراکه در جامعه مردسالار که مردانش به فراموشی سپرده شدهاند توقع از پرداختن به زنان خیالی واهی بیش نیست. (احمدی، ۱۳۹۵، ۶)
در مطالعات جدید، منابع و مدارک با نگاهی تازه برای پیدا کردن ابعاد حضور زنان در تاریخ زیر و رو شد؛ بهطوریکه جایگاه زن را باید از میان نوشتار تاریخی، شعر و ادبیات و حتی افسانهها که مردان نوشته بودند، پیدا کرد.
ادعای تاریخنگاری زنان این است که زنان در تاریخ به یک نوع فراموشی جمعی سپرده شدهاند یا تاریخ آنها در ذیل شرح کلی زندگی مردان گنجانده شده است. چراکه موضوع مهم تاریخ همواره مردان بودهاند. بنابراین در تاریخنگاری زنان، زنان بهعنوان موضوع تاریخ مورد توجه قرار میگیرند و همه مسائل زنان که مورد غفلت قرار گرفته است در این تاریخنگاری مطرح میشود. (فصیحی،۱۳۸۷، ۲۵-۲۶) تاریخ ایران، به شهادت خودش، در طول قرون بهویژه پیش از مشروطیت تاریخی «مذکر» بوده است. یعنی تاریخی بوده که همیشه مردان، ماجراهای مردانه، زور و ستمها و عدل و عطوفت مردانه، نیکیها و بدیها و محبتهای مردانه بر آن حاکم بودهاند. زن اجازه نقشآفرینی نیافته است به همین دلیل از عوامل مونث در تاریخ خبری نیست و اگر هم یاد میشود هیچگونه تحرک واقعی ندارند یا اگر تحرک ناچیزی داشته باشند در حد حلوا و شیرینی پختن برای مردان بودند. (براهنی، ۱۳۶۳: ۲۷) بنابراین زنان عملا حذفشده تاریخند. چراکه تاریخ درباره تجربیات مردان و از دیدگاه مردان و توسط مردان نگاشته شده است. دلیل آن هم عدم حضور زنان در اتفاقات مهم و تاریخی جامعه مانند سیاست خارجی، پیشرفت اقتصادی یا سیاست است. (چاندلر، بیتا، ۱) از این رو غالبا در مطالعات تاریخی و تاریخ اجتماعی، حداقل از دورانی که پای سیاحان فرنگی به ایران باز شده، کمبود دادههای منابع داخلی با گزارش این سفرنامهها پر شده است. اما این منابع نیز خالی از اشکال نیستند. دوران کوتاه اقامت سیاحان که به آنان برداشتی مقطعی و سطحی میداد به علاوه عدم شناخت دقیق فرهنگ جامعه و حتی شاید پنهانکاریها از اعتبار گزارشهای سیاحان میکاهد. (احمدی، همان، ۷) در سفرنامهها غالبا مطالبی که به آن پرداخته شده است، تفاوت وضعیت زنان روستایی و ایلات و عشایر با زنان شهری، پوشش زنان و فعالیت آنان در منزل و آداب شوهرداری و بچهداری است. از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی زنان حرفی به میان نیامده است. در اکثر سفرنامهها آن چیزی که بیشتر از همه توجه سیاحان را به خود جلب کرده، پوشش و حجاب زنان و تفاوت پوشش زنان عشایر و ایلات با زنان روستایی و شهری است. در ادبیات و شعر فارسی نیز تصویر زن تجریدی و بیهویت از یک موجود، موجودی که درباره او میاندیشند، سخنها میگویند؛ اما به حسابش نمیآورند. در اشعار شاعران بزرگ مانند سعدی، ناصرخسرو، سنائی، نظامی، جامی، فردوسی و... میتوان این تحقیر زنان را دید. بهعنوان نمونه ناصر خسرو در مورد زنان چنین میسراید:
به گفتار زنان هرگز مکن کار
زنان را تا توانی مرده انگار(ناصرخسرو)
زنان چون ناقصان عقل و دینند
چرا مردان ره آنان گزینند(همان)
پیشینه
در سالهای اخیر، محققان به موضوع پژوهش در زمینه تاریخ زنان توجه زیادی داشتهاند و کتابها و مقالههایی در این خصوص نوشته شده است. در تاریخ ایران تلاش بیشتر محققان به این مقوله به دوران انقلاب مشروطه و بعد از آن برمیگردد و قبل از آن و مخصوصا در دوره افشاریه و زندیه با توجه به کوتاهی آنان و دوران کشمکش سیاسی و نظامی مورد توجه قرار نگرفته است.
دوره صفویه نزهت احمدی در مقاله «بازتاب زندگی زنان عصر صفوی در سفینه فطرت»، الهام ملکزاده در مقاله «جستاری بر تاریخنگاری رسمی زنان در دوره پهلوی اول»، سیمین فصیحی «از تاریخ مردان نخبه تا تاریخ زنان فراموش شده: علل تاخیر در پیدایش تاریخنگاری زنان»، همچنین کتاب ماه تاریخ و جغرافیا در گفتوگویی با منصوره اتحادیه، همچنین فصیحی و مریم عاملی به موضوع تاریخنگاری زنان پرداخته اند.
نگاه مورخان افشاریه و زندیه به «زنان»
در دوره مورد مطالعه( افشاریه و زندیه) نیز مانند تمام دورههای تاریخی نامی از زنان برده نشده و اگر هم نامی هست در حد زنان حرمسرا و خواستگاری برای شاهزاده و مراسمات عروسی است. شاید تمام دیدگاه محمدکاظم مروی(وزیر مرو) نویسنده کتاب سه جلدی عالم آرای نادری در مورد زن را در این بیت بتوان یافت:
«در این روزگار و در این انجمن/ شده مرد و نامرد مانند زن» (مروی، تصحیح دکتر محمد امین ریاحی ۱۳۷۴:ج۱، ۷۲)
در کتاب سه جلدی مروی، مانند همه مورخان سنتی چهره زنان مغفول مانده و جز در موارد انگشتشمار اسمی از آنان برده نشده است. زنان در کتاب عالمآرای نادری، مجلس گرمکن مجالس بزم و شادی بودهاند. البته این مورد فقط اختصاص به تاریخ ایران نداشته و در اروپای آن زمان نیز زنان وضعیت مشابه با زنان ایران داشتهاند؛ چراکه در همان زمان در میان هدایایی که ملکه روسیه برای نادر فرستاده بود، زنان هم دیده میشدند. (مروی،۱۰۷۵،ج۳) و این نشان میدهد که از زنان بهعنوان کادو و هدیه برای شاهان استفاده شده است و بهطور کلی بعد از هر جنگ، چه داخلی و چه خارجی، زنان در امان نبودند و آنها را بهعنوان غنایم جنگی به نظامیان میبخشیدند.
مروی، هرگاه خواسته که شخصی را تحقیر کند و او را کوچک نشان دهد، او را زن خطاب کرده یا در مورد زمانی که اشتباهی از کسی سر میزد، مینویسد: ریش وی را میتراشیدند و به آن شخص لباس زنانه میپوشاندند تا وی را تحقیر کنند. (مروی،همان،۲/ ۷۸۳) در جنگهایی که افرادی کاهلی میکردند، خطاب به آنها گفته میشد: «یا مردانه بکوشید یا جامه زنان بپوشید» (همان۸۴/ ۱ و ۶۸۴/ ۲) و نیروهای دشمن که شکست میخوردند، برای عبرت دیگران و همچنین برای رسوا کردن آن طایفه، لباس زنانه به آنان میپوشاندند و در اردو در میان نظامیان میگرداندند. (مروی،۱/ ۹۶ و ۲/ ۷۸۳) (مستوفی، ۵۴) در مورد نیروهایی که قبل از جنگ دل نگرانی و ترس از جنگ داشتند، آنها را نیز به زنان تشبیه کرده که مانند زنان «شیوه تنگحوصلگی را شعار خودساخته» و قبل از شروع جنگ، فرار را بر ماندن ترجیح میدهند.( مروی،۲/ ۶۸۲). نمونههایی از تحقیر زنان در کتاب مروی به وفور دیده میشود؛ بهعنوان نمونه: در جنگی که میان نادر با ایلبارس خان خوارزم روی داد، ایلبارس خان با وجود اینکه هیچ توانی در خود و نیروهایش نمیبیند، دوباره غیرتی میشود و از اینکه مانند زنان در قلعه نشسته و در را روی خود بسته، احساس حقارت میکند و دوباره به میدان جنگ وارد شده و جنگ شروع میشود. (مروی،۲/ ۸۰۹)
وی درمورد سرنوشت زنان اسیر لزگی که آنها را در خرابات نشانده و رسوای خاص و عام شده بودند و میانجیگری غنیخان افغان نزد نادر برای اینکه از این کار دست بردارد. غنیخان زنان را ضعیفه خوانده که هیچ گناهی ندارند و قربانی جنگهای مردانه شدهاند و اصلا این کار را در شأن عظمت نادر نمیداند که چنین کاری را با زنان انجام بدهد که نادر زنان را مرخص میکند. (مروی،۲/ ۸۶۱)
مروی در چند مورد از زنانی نام میبرد که نشان میدهد آن دوره هم زنان، نقشهای مهمی داشتند؛ ولی در تاریخنگاری مردانه آن زمان به آنها توجه نشده است. وی در بیان تولد افسانهای نادر، از پیرزنی نام میبرد که وی را شیرزن مینامد که به نادر خدمت کرده بود. (مروی، ۱، ۹)
مروی درمورد زنان افغان میگوید که آنان پا به پای مردان به میدان جنگ میآمدند و میجنگیدند و از رشادت زنان افغان میگوید. مروی در این رابطه مینویسد که در محاصره هرات توسط نیروهای ایرانی، زنان افغان لباس مردان را پوشیده و میجنگیدند. (مروی،۱۷۸/ ۱)
وی همچنین از جسارت و وفادار بودن یکی از زنان ایل بختیاری تمجید میکند. این زن در زمان عصیان علیمراد خان همراه وی و طوایف بختیاری در کوهها، پنهان شده بود. نیروهای قزلباش هر چه دنبال آنها گشتند، نتوانستند آنها را پیدا کنند. تا اینکه به وسیله این زن که برای بردن آب رفته بود و دستگیر کردن و شکنجههای زیاد وی، حاضر نشد که مکان اخفای علیمراد را به آنها بدهد. با وجود شکنجه و سیخهای آهنین که به وی زدند، وی حاضر به اعتراف نبود؛ ولی در نهایت، زیر شکنجه زیاد مجبور به اعتراف میشود. (مروی،۴۷۵۲/ )
نویسنده کتاب رستمالتواریخ نیز در سراسر کتاب هر جا خواسته از زنان نام ببرد عبارت «زنان و دختران ماه روی حورطلعت، صبیحه جمیله(۶۹)، زنان ماهپیکر سیماندام سروقد گلرخسار سمنبر(۷۴)، زنان ماهطلعت حور اطوارپری رفتار چشم جادوی هلال ابروی مشکین گیسوی مهر صباحت طناز پرناز غمزهگر عشوهپرداز(۷۵) دختر ماهروی مشکینموی لالهعذار گلاندام بادامچشم شکر لب(۸۱، ۱۰۶، ۱۰۷، ۱۴۰، ۲۵۸) را به کار میگیرد. آصف دارالسطنه اصفهان را بعد از حمله افغانها و سقوط اصفهان از لحاظ آشفتگی و بینظمی به حمام زنانه تشبیه کرده است.(۱۲۶)
در تاریخنگاری دوره زندیه نیز شرایط درمورد زنان همانند سابق است و زنان همچنان یا نادیده گرفته میشوند یا در مواردی که نویسنده مجبور میشود در مورد آنان چیزی بنویسد و نتوانسته واقعیت را انکار کند، به زنان اشاره شده است.
گلستانه، نویسنده کتاب مجملالتواریخ مانند همه نویسندگان سنتی اشاره ناچیزی به نقش پررنگ آنها داشته و فقط در مواردی که نمیتوانسته آن را نادیده بگیرد یا انکار کند، آن مورد را نوشته است. وی در بیان نقش زنان بعد از به اطاعت آوردن اکثریت ایلات و عشایر غرب ایران از طرف کریمخان مینویسد که کریمخان بدون نزاع از اصفهان با فرقه زندیه کوچ کرده روانه عراق و تهران و قزوین و همدان شده و همه آن نواحی را به تسخیر درآورد و ایلات آن نواحی همه قلاده انقیاد به گردن نهاده به اردوی کریم خان پیوستند. مگر دختر حاجی طغان فراهانی که از تهور و جلادت (از دوران طفولیت) خود را به لباس مردانه ملبس کرده چند نفر از شجاعان را نیز در اختیار خود درآورده در قلعه کوچک مختصری قیام کرد و حکام آن دیار به سبب جلادت و تهور مردانه او احدی با او از راه ستیز برنمیآمد. (گلستانه؛ همان، ۱۷۷- ۱۷۶) ابوالحسن قزوینی در کتاب فوائد الصفویه درمورد دختر حاجی طغان مینویسد که وی با کریمخان جنگهایی نمایان کرد و آخرالامر در ارومیه کشته شد. ( قزوینی، ۱۷۶)
حتی این مورد را هم که گلستانه در مورد آن نوشته سعی کرده است با دید مردانه به آن نگاه کند و وی را «عاجزه» بخواند که «لباس مردانه» بر تن کرده است.
نویسنده کتاب گیتیگشا، نوشته نامی اصفهانی نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. اشاره وی نیز بسیار اندک و محدود به مواردی میشود که نیروهای زندیه در دست آزادخان افغان اسیر بوده و آنها را به ارومیه میبردند. اشاره وی به زنان در رابطه با آزادی مردان از دست نیروهای افغان است. (نامی اصفهانی، ۱۳۶۸: ۴۰) و مشخص نیست که اگر در این مورد هم بحث آزادی مردان در میان نبود آیا باز نویسنده این مورد را هم اشاره میکرد یا نه؟ در موارد دیگر که نویسنده به آنها اشاره کرده است باز هم اشاره به غیرت مردانه دارد که زنان در دست دشمنان اسیر شده و مردان برای نجات غیرت خود دست به هر تلاشی میزنند. وی در این رابطه از اسیرشدن زنان به دست نیروهای افغان مینویسد: «...به سخنان کاذبه..فریفته شده... و نسوان را اسیر فتراک افاغنه لجوج و مکار کرده و در نظر همگان بیوقر و شرمسار نمودی...» (نامی اصفهانی، ۲۸۰) نامی اصفهانی نیز در مواردی که دشمن را خواسته تحقیر کند و کوچک نشان دهد وی را زن نامیده و ازعبارت «ماده شغالان» برای دشمن استفاده میکند. (همان،۲۸۱)
محمدتقی ساروی، مورخ اواخر عصر زندیه و اوایل قاجار نیز مانند سایر مورخان در اثرش احسن التواریخ هیچ اثری از نقش زنان یادآور نشده است. غیر از مادر فتحعلیشاه زنان دیگر در کتاب وی هیچ اثری ندارند و اگر هم اشارهای شده فقط به زنانگی و جمال آنان بوده و لاغیر. وی زنان را با عناوینی مانند «شکرلبان»، «دلبران ملیح»، «نازنینان»،.... تشبیه کرده و به تعصب و غیرت مردان نسبت به زنان مینویسد و اینکه «مردان زنان خود را مانند مادگی تکمه پیوسته...در دست داشتند...» (ساروی، همان: ۲۳۱-۲۳۰، ۲۵۴،) ساروی همچنین از قتل زنان توسط همسرانشان در زمان جنگ مینویسد برای اینکه زنان آنان به دست دشمن نیفتند. وی دراین باره چنین مینویسد: «...بعضی از افراد آن سگان پیوسته خاموش را غیرت نامیده ازواج خود را به دست خویش به قتل میرسانیدند و برخی از نسوان ایشان از شیرزنی خود را هلاک میساختند... و زنی که دهانش سرچشمه آب حیوان و قامتش سرو روان بود از دست یکی از لشکریان خود را به آب رود اترک غرق گردانید...» (ساروی، همان: ۲۳۶) ساروی در اینجا از زنان بهعنوان «عورت» یاد کرده و از زنانی که خود را در مقابل دشمن به قتل میرساندند، بهعنوان «شیرزن» نام برده است.
در کتاب گلشن مراد غفاری، از زنان جز در موارد نادر و انگشتشمار نامی نیست. در این موارد نادر هم غفاری از زنان بهعنوان «ضعیفه عاقله» (۱۳۲) «ضعیفه عاقله عادله و عفیفه صالحه» یاد کرده است(۱۴۱) در ذیل حوادث سال ۱۱۷۴ه.ق. غفاری، به یاری رساندن سلیمان پاشا حاکم بغداد به آزادخان افغان برای حمله به ایران بود. سلیمان پاشا، نیروهایی از موصل، کرکوک، دیاربکر، کردستان عراق، به امداد وی فرستاد و خزانه و امکاناتی که برای تدارک جنگ لازم بود در اختیار وی گذاشت.
آزادخان نیز به آذربایجان که آنجا را مسقط الرأس دولت خود میدانست، وارد شد که با مخالفت و مقابله فتحعلیخان افشار و همکاری خاندان دنبلی، شقاقی و قاجار توانست وی را شکست دهد. غفاری علت شکست وی را پس از «...مشیت داور سبحان و اراده قادرمنان به استیصال جماعت افغان و انهدام بنای دولت آزادخان...»، استفاده از توپخانه و خمپاره در میان نیروهای افشار میداند که پس از آن آزادخان مجبور به فرار به گنجه و ایروان شده و در آنجا با استقبال والی گرجستان روبهرو میشود. تا زمان فتح آذربایجان به دست کریمخان، خواهان بازگشت وی به ایران شد تا «...زیر بار مَنونَت از خویشتن پستتری به سر رسانیده پای بست مؤانست و مجالست گرجیان بیایمان باشد» و بعد از بازگشت به ایران مورد توجهات شاهانه قرار گرفت. (همان، ۲۱۲-۲۰۹ - ۱۴۶- ۱۴۳)غفاری، علت تقاضای استرداد آزادخان به ایران را حفظ ناموس و پاکی نیت وی میداند. وی با توصیف نامزد کمرخان از امرای زند به «جمیله قمرپیکر و شکیله حور منظر» که به دست ازبکها گرفتار شده بود. از تلاش آزادخان برای آزادی وی و حرام کردن خواب و آرامش تا زمان پیدا کردن وی و فحش و ناسزا دادن به خود چنین مینویسد: «...چگونه آزادخان خود را زنده و ناموس همچشم خود را به عرصه بدنامی پراکنده بیند...»
وی در ادامه به یافتن آن دختر و آزادی شخص گرفتارکننده بعد از «...تحقیقات لازمه که آن مستوره را مُحلی به حلیه عصمت در دامن اوزبک مزبور را مبرا و منزه از لوث خباثت و تهمت دید...» میپردازد و کریمخان «با وجود آن همه محاربات و منازعات که از جانبین وقوع یافته بود باطنا از وی رضامندی و خرسندی تمام داشتند و نمیخواستند که چنان بزرگی با این همه پاکی نیت و صافی طویت در....مجالست گرجیان بیایمان باشد.» (همان، ۲۱۱- ۲۱۰)
از مقالهای به قلم زلیخا امینی