چرا بیشتر شرکت‌ها لابی نمی‌کنند؟ این نمودار تاثیر اعلامیه کمیسیون بورس و اوراق‌بهادار(SEC) را بر سطوح مختلف فعالیت لابی‌گری پیشین نشان می‌دهد. فاصله‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‌های اطمینان ۹۵‌درصد قوی با استفاده از خوشه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‌بندی در سطح شرکت محاسبه‌شده و از استحکام بالایی برخوردارند.گروه‌ها طوری ان

 این آمار در تضاد با تصور رایج درباره قدرت سیاسی بنگاه‌های اقتصادی است. اگر لابی‌گری چنین سودمند است، چرا بسیاری از شرکت‌ها از آن استفاده نمی‌کنند؟ در یک پژوهش اخیر با لاسی آسکوون استدلال کرده‌‌‌‌‌ایم که بی‌‌‌‌‌میلی شرکت‌ها به سرمایه‌گذاری در لابی‌گری ریشه در یک مشکل بنیادی در بازار خدمات لابی‌گری دارد: کمبود شدید اطلاعات درباره نحوه عملکرد و جزئیات لابی‌گری. این مقاله به بررسی دلایل عدم‌مشارکت بسیاری از شرکت‌ها در لابی‌گری و تاثیر موانع اطلاعاتی بر تصمیم‌گیری‌های سیاسی شرکت‌ها می‌پردازد.

 اجتناب از سرمایه‌گذاری‌های  پرریسک

بسیاری از مدیران به دلیل پیچیدگی و ابهام بازار لابی‌گری، از ورود به آن پرهیز می‌کنند. تمرکز اصلی آنها بر کسب‌وکار خود است و اغلب آشنایی کمی با لابی‌گری به‌عنوان یک ابزار تاثیرگذار دارند. حتی در مواردی که از وجود این امکان آگاه هستند، پیش‌بینی نتایج لابی‌گری به‌دلیل ماهیت بسیار متغیر فرآیند سیاستگذاری، بسیار دشوار است. لابی‌‌‌‌‌گران نیز معمولا در مورد میزان تاثیرگذاری خود اغراق می‌کنند که این موضوع به ابهام بیشتر دامن می‌زند، در نتیجه شرکت‌ها ترجیح می‌دهند از سرمایه‌گذاری در فعالیت‌های سیاسی پرهیز کنند، مگر آنکه بازده‌‌‌‌‌های تضمینی و بالایی را پیش‌بینی کنند. این رفتار مانند اصل‌احتیاط در سرمایه‌گذاری است: وقتی سود مشخص نیست، سرمایه‌گذاران از ریسک دوری می‌کنند یا انتظار سود بالاتری را دارند. در پژوهش خود، این موضوع را با نشان‌دادن دو الگو مستند کرده‌‌‌‌‌ایم: نخست، شرکت‌ها قویا به رفتار پیش‌فرض خود متکی هستند؛ به این معنی که اگر شرکتی قبلا  لابی‌گری نکرده باشد، هیچ شوک سیاسی، مانند وضع تعرفه بر کالاهای ورودی آن شرکت، آن را به آغاز لابی‌گری ترغیب نخواهد کرد. دوم، آگاهی از رویه‌‌‌‌‌های لابی‌گری در سایر شرکت‌ها، شرکت را به شروع  لابی‌گری تشویق می‌کند.

 شوک‌‌‌‌‌های سیاسی‌  بی‌تاثیرند

مطالعات علمی نشان می‌دهد شرکت‌ها برای کاهش ریسک‌های سیاسی ناشی از سیاست‌های زیان‌بار یا ابهام در قوانین، لابی‌گری می‌کنند. اطلاعات به‌‌‌‌‌دست‌‌‌‌‌آمده از طریق لابی‌گری به آنها این امکان را می‌دهد که با کسب شفافیت در قوانین و تطبیق استراتژی خود با شرایط موجود، عدم‌قطعیت را برطرف سازند. گاهی حتی ممکن است بتوانند از تصویب قوانینی که به‌شدت به آنها آسیب می‌زند، جلوگیری کنند. بر این اساس، انتظار داریم که شرکت‌ها برای کاهش عدم‌قطعیت ناشی از یک شوک سیاسی، به لابی‌گری روی آورند، با این‌وجود اگر مدیران لابی‌گری را به‌عنوان یک راهکار درنظر نگیرند یا نتوانند سودمندی آن را ارزیابی کنند، بعید است در واکنش به شوک‌های سیاسی، لابی‌گری کنند.

برای بررسی این موضوع، از پژوهش‌های اخیر مری کروگر و ماریا سیلفا و یک آزمایش طبیعی مربوط به برنامه آزمایشی کمیسیون بورس و اوراق‌بهادار آمریکا(SEC) در سال‌۲۰۰۴ استفاده کردیم. این برنامه به‌طور تصادفی یک‌سوم از شرکت‌های شاخص راسل ۳۰۰۰ را انتخاب و آنها را از محدودیت‌های فروش استقراضی آن زمان معاف کرد.این اقدام، فرصت بی‌‌‌‌‌نظیری برای بررسی تاثیر یک شوک سیاسی بر رفتار شرکت‌ها فراهم کرد.

نمودار تاثیر این مداخله را بر هزینه‌های لابی‌گری شرکت‌ها(محور عمودی) و تغییر این تاثیر بر اساس سابقه لابی‌گری(محور افقی) نشان می‌دهد.

همان‌طور که می‌بینیم، این مداخله هیچ تاثیری بر شرکت‌هایی که قبلا لابی‌گری نکرده‌‌‌‌‌اند، نداشته‌است. دقت این تخمین بسیار بالاست، زیرا فاصله اطمینان حول مقدار تخمین بسیار کم است. تاثیر این مداخله فقط در شرکت‌هایی دیده می‌شود که سابقه لابی‌گری داشته‌‌‌‌‌اند. این نتیجه به‌‌‌‌‌طور چشمگیری درمیان انواع مختلف شوک‌های سیاسی سازگار است. ما یک تحلیل تکمیلی انجام دادیم که در آن از معیاری که اخیرا توسط طارق حسن، استفان هولاندر، لارنس ون‌لنت و احمد تهون(۲۰۱۹) توسعه داده شده‌است، استفاده کردیم. این معیار بر متن جلسات فصلی گزارش سود شرکت‌های سهامی عام تکیه دارد تا زمانی را که مدیریت شرکت بیشتر نگران ریسک‌های سیاسی است، اندازه‌‌‌‌‌گیری کند. نتایج تقریبا مشابه نتایج ارائه‌‌‌‌‌شده در نمودار است.

به‌‌‌‌‌طور مشابه، ویلیام کر، ویلیام لینکلن و پراچی میشرا(۲۰۱۴) تاثیر کاهش سقف ویزاهای H-۱B در سال‌۲۰۰۴ را بررسی کرده و نشان‌دادند که این کاهش باعث افزایش فعالیت لابی‌گری شرکت‌هایی شده که از قبل در این زمینه فعال بودند، اما بر شرکت‌هایی که قبلا لابی‌گری نمی‌کردند، تاثیری نداشته‌است.استدلالی که ما مطرح می‌کنیم این است که کمبود اطلاعات، شرکت‌ها را از لابی‌گری باز می‌دارد، بنابراین انتظار داریم که شرکت‌ها زمانی‌که به اطلاعات مربوط به فعالیت‌های لابی‌گری سایر شرکت‌ها دسترسی پیدا می‌کنند، لابی‌گری را آغاز کنند.

برای بررسی این موضوع، رفتار شرکت‌هایی را که مدیران جدیدی باتجربه قبلی در شرکت‌هایی که فعالانه لابی‌گری می‌کردند، منصوب کردند، بررسی کردیم. با پیوستن این مدیران به هیات‌مدیره، احتمال شروع لابی‌گری توسط شرکت به‌‌‌‌‌طور قابل‌توجهی افزایش‌یافت. آمارها نشان می‌دهد؛ چگونه شرکت‌هایی که یک مدیر باتجربه لابی‌گری منصوب می‌کنند، احتمال لابی‌گری خود را در مقایسه با شرکت‌هایی که چنین انتصابی انجام نمی‌دهند، تغییر می‌دهند.

 بر این اساس، با ورود مدیر جدید، شرکت منصوب‌‌‌‌‌کننده در مقایسه با شرکت‌هایی که چنین انتصابی انجام نمی‌دهند، احتمال لابی‌گری خود را به میزان قابل‌توجهی افزایش می‌دهد. این الگو حتی زمانی‌که مدیر جدید تحت‌شرایط غیرمنتظره‌‌‌‌‌ای، مانند جایگزینی یکی از اعضای هیات‌مدیره که فوت کرده‌بود، منصوب می‌شود، همچنان برقرار است. در نهایت، دریافتیم که این اثر اطلاعاتی حتی در شرکت‌هایی که برای نیازهای لابی‌گری خود به انجمن‌های صنفی متکی هستند نیز وجود دارد. انجمن‌های صنفی معمولا فعالیت‌های سیاسی را از طرف اعضای خود انجام می‌دهند که ممکن است نیاز شرکت‌های منفرد به لابی‌گری را کاهش دهد، با این‌حال حتی در این موارد نیز ورود یک مدیر جدید باتجربه لابی‌گری، همچنان احتمال لابی‌گری مستقل شرکت را افزایش می‌دهد. این موضوع بر اهمیت اطلاعات خاص شرکت در شکل‌دهی به استراتژی‌های سیاسی تاکید می‌کند.

 پیامدهای دموکراتیک

این واقعیت که اکثر شرکت‌ها لابی‌گری نمی‌کنند، پیامدهای قابل‌توجهی برای هر دو، شرکت‌های منفرد و نظام سیاسی، به‌عنوان یک کل، دارد. لابی‌گری می‌تواند برای شرکت‌ها، به‌ویژه در صنایعی که تحت‌نظارت شدید دولت هستند و تصمیمات سیاسی تاثیر زیادی بر سود آنها دارد، مزیت رقابتی ایجاد کند. شرکت‌هایی که در لابی‌گری شرکت نمی‌کنند، چه به دلیل کمبود اطلاعات و چه به دلیل عدم‌قطعیت در مورد بازده آن، ممکن است مزایای قابل‌توجهی را از دست بدهند. پیامدهای این موضوع برای سیاستگذاران و نظام سیاسی حتی جدی‌‌‌‌‌تر است.

لابی‌گری منبع مهمی از اطلاعات برای قانون‌گذاران و نهادهای نظارتی است و به آنها کمک می‌کند تا نیازها و نگرانی‌های صنایع مختلف را درک کنند. هنگامی که تنها بخش کوچکی از شرکت‌ها به لابی‌گری می‌پردازند، این امر تنوع اطلاعات در دسترس سیاستگذاران را محدود می‌کند، در نتیجه در نظام سیاسی، صدای تعداد معدودی از شرکت‌ها -همان‌‌‌‌‌هایی که لابی‌گری می‌کنند- شنیده می‌شود. این کمبود تنوع می‌تواند به سیاست‌هایی منجر شود که به نفع گروه خاصی از شرکت‌های فعال در عرصه سیاست باشد.

بنابراین، پژوهش ما پرسش‌های مهمی را در مورد پیامدهای دموکراتیک لابی‌گری نابرابر مطرح می‌کند. بسیاری از مردم نگرانند که همه شرکت‌ها به لابی‌گری بپردازند، با این‌حال یافته‌‌‌‌‌های ما نشان می‌دهد؛ توزیع نابرابر هزینه‌های لابی‌گری مشکل اصلی است: تعداد کمی از شرکت‌ها بخش‌اعظم هزینه‌ها را تامین می‌کنند، درحالی‌که سیاستگذاران صدای اکثریت قریب به‌اتفاق شرکت‌ها را نمی‌‌‌‌‌شنوند.

موانع ورود به عرصه لابی‌گری، به‌ویژه کمبود اطلاعات، این نابرابری را تشدید می‌کند. اگر شرکت‌های بیشتری به اطلاعات در مورد مزایای لابی‌گری دسترسی داشتند، احتمالا طیف وسیع‌‌‌‌‌تری از شرکت‌ها در فعالیت‌های سیاسی مشارکت می‌کردند. این امر می‌تواند به ایجاد توازن در عرصه رقابت کمک کند و اطمینان حاصل کند که سیاستگذاران هنگام تصمیم‌گیری‌های اقتصادی، نظرات متنوع‌‌‌‌‌تری را بشنوند.