در بررسی کتاب «اقتصاد تحریم نفت: جدال بر سر تجربه مصدق» عنوان شد
دولت مصدق؛ موفق یا شکستخورده؟!
نخستین مقاله کتاب را «پاتریک کلاسن» و «سیروس ساسانپور» به سفارش بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول به رشته تحریر درآوردهاند. نظریه محوری بحث آنها، این است که هر کشوری در مواجهه با فشارهای اقتصادی بینالمللی، جهت تطبیق با شرایط تازه در سیاستهای داخلی تغییراتی میدهد که اگر این روند هوشمندانه و بسامان پیش برود، فشارها عملا بیاثر خواهند شد و سرنوشت بازی در جایی دیگر رقم خواهد خورد: پای میز مذاکره یا چنانکه در مورد ایران (۱۳۳۲) شد، در خیابان و با کودتای نظامی. مقاله دوم نوشته کامران دادخواه، استادیار آنزمان دانشگاه نورثایسترن بوستون، به بررسی کارآمدی اقدامات واکنشی مصدق در برابر فشارهای غرب میپردازد، ولی به نتیجهای کمابیش معکوس مقاله قبل میرسد و نتیجه میگیرد اگر کودتا هم نشده بود باز فرقی نمیکرد، چراکه دولت مصدق بختی برای دوام نداشت و دیر یا زود زیر فشارها درهم میشکست و اگر قدرتهای خارجی هم کنار مینشستند، مردم ناراضی داخل کنارش میزدند. در مقاله سوم «محمدقلی مجد» بحث فنی اقتصاددانهای قبلی را بهروز میکند و آن را با بحرانهای تازهتر گریبانگیر نفت ایران پیوند میزند و در انتها بر دلالتهای امروزین و بعضا خطرناک برخی ادعاها در مورد توان داخلی تاکید میگذارد. در مقاله چهارم کتاب، «کامران دادخواه»، به مستندات تاریخی اشاره میکند که بسیاری از تحلیلهای بعدی او را پیش از وقوع تمامی اتفاقهای بعدی هشدار داده و نخستوزیر را نه به رویارویی و سرکشی بلکه به مچ انداختن پای میز مذاکره فراخوانده بود.
هر بحثی درباره مصدق همچنان زنده است
ملی کردن صنعت نفت در ایران همواره عملی قهرمانانه انگاشته شد، اما فراتر از این مرزها، قدرتهای جهانی آن را تهدیدی برای منافع خود و آغاز روندی میدیدند که میتوانست تمام دنیا را درنوردد و به ملی شدن منابع طبیعی همه کشورهای محروم و توسعهنیافته بینجامد. این کتاب که مشتمل بر چهار مقاله و یک پیوست است، تلاشی بر مرور تجربههاست.
«نوید کلهرودی» پژوهشگر مهمان در مرکز مطالعات خاورمیانه در غرفه انتشارات دنیایاقتصاد در سی وسومین نمایشگاه بینالمللی کتاب به نقد و بررسی کتاب «اقتصاد تحریم نفت: جدال بر سر تجربه مصدق» میپردازد. کلهرودی درباره این کتاب توضیح میدهد: کتاب اقتصاد تحریم نفت جدال بر سر تجربه مصدق با گردآوری و ترجمه بهرنگ رجبی در سال ۱۳۹۴ به چاپ رسیده است.
این پژوهشگر سیاسی خاطرنشان میکند: واقعیت این است که هر بحثی درباره دکتر مصدق همچنان زنده است و این موضوع دلایل مختلفی دارد. تمام اسنادی که درباره دکتر مصدق و آنچه به عنوان کودتای ۲۸ مرداد شناخته میشود، با وجود گذر سالها همچنان منتشر نشدهاند. یا اینکه برخی اسناد که منتشر شدهاند، دارای ابهامهای فراوان هستند. این اتفاق به لحاظ سیاسی و فرهنگی حتی تا جامعه امروز دارای اثر بوده است. بنابراین هر بحثی از دکتر مصدق میتواند مهم قلمداد شود.
کلهرودی با اشاره به وجه تمایز و تفاوت این کتاب نسبت به سایر کتابهای مشابه عنوان میکند: این کتاب برای نخستینبار از منظر اقتصادی به کودتای ۲۸ مرداد و ملی شدن نفت پرداخته است و در این راستا با ارائه آمارهایی خواننده را با این چالش روبهرو میکند که آیا دولت دکتر مصدق در نوع خودش دولت موفقی بوده است؟
موفقیت مصدق در اداره کشور
وی در ادامه خاطرنشان میکند: کتاب در نوع خودش جمعآوری مقالههایی است که اساتید مختلف آن را به رشته تحریر در آوردهاند که بهطور کلی دو ادعای اساسی را مطرح میکنند، ادعای اول اینکه دکتر مصدق و دولتش در دورهای که نفت تحریم میشود، در اداره کشور موفق بوده است. ادعای دوم مبنی بر آن است که این دولت شکست میخورد و به نوعی در توهم اداره کشور غرق بوده است. مقاله اول که نویسندگان آن آقایان «پاتریک کلاسن» و «سیروس ساسانپور» هستند، معتقدند که وضعیت مالی دولت دکتر مصدق باوجود کاهش درآمد ارزی، چندان دچار مشکلی نشده و در حقیقت تحریمها تاثیر اندکی بر اقتصاد ایران به همراه داشته است، چراکه درآمدهای نفتی بخش کمی از درآمدهای دولت را تشکیل میدادند. نویسندگان این مقاله معتقدند که دولتها در چنین شرایطی باید سیاستهای تطبیقی را انتخاب کنند که این سیاست سبب میشود که دولتها به کار خود ادامه بدهند. کلاسن و ساسانپور معتقد هستند که دولت مصدق موفق عمل کرده و در این راستا چند استدلال ارائه میکنند. ذخیره مطلوب ارزی دولت مصدق را به عنوان دلیل نخست میآورند و دوم اینکه نرخ تورم به شکل بسیار معتدلی در آن دوران افزایش پیدا کرده بوده و موضوع عجیبی نبوده و کشور حتی با رشد اقتصادی همراه بوده است. سوم اینکه دولت مصدق موفق میشود که منابع داخلی را بهکار بگیرد و به نوعی موازنه اقتصادی ایجاد کند. آنها معتقدند که دولت مصدق ابزارهایی را برای تطبیقپذیر شدن اقتصاد ایران در پیش گرفته بود، برای نمونه واردات را سهمیهبندی کرده و بهخوبی از ذخایر ارزی استفاده کرد و همچنین نظام نرخ ارز را بهوجود آورده بود و جالب است که آمارها نشان میدهد که ذخایر ارزی دولت مصدق در آن دوران کاهش نیافته است. در کنار این دلایل این دو نویسنده معتقدند که اقتصاد ایران در آن زمان چندان به نفت وابسته نبوده و کشور بیشتر بر مبنای کشاورزی اداره میشده است. همچنین دولت مصدق موفق شده بود که رابطه تجاری با شوروی و آلمانغربی برقرار کند و منابع بودجهای را برای دولت فراهم میکرده، برای نمونه نرخ گمرک را افزایش میدهد و سود حاصل از چای و تریاک را بهعنوان کالاهایی که در انحصار دولت بودهاند، افزایش میدهد.
موفقیت دولت مصدق، یک افسانه است
این پژوهشگر سیاسی در ادامه یادآوری میکند: اما مترجم با نوعی شیطنت مقاله دیگری را انتخاب کرده که دقیقا مخالف دیدگاههای کلاسن و ساسانپور است. «کامران دادخواه» در مقاله خود عنوان میکند که این نوع نگرش به دولت مصدق یک افسانه است و در عمل رشد اقتصادی مصدق اتفاق نیفتاده بوده است. دادخواه در مقاله خود نشان میدهد که مصدق و «حسین مکی» و جبهه ملی پیشبینی از قیمت نفت در جهان نداشتهاند و ادعای دولت مصدق مبنی بر اینکه اگر نفت ما در دنیا فروش نرود، دنیا دچار بحران میشود، یک ادعای واهی بوده است و عدم شناخت مصدق از بازار جهانی سبب میشود که این دولت از اداره کشور وا بماند. او معتقد است که چهار دلیل باعث ناکامی دولت مصدق شده، نخست برآورد غلط از بازار نفت، دوم شیوه حکومت قدیمی دکتر مصدق و دیدگاههای او، سوم برداشت نادرست از سیاست خارجی بر این مبنا که ایران برای دنیا بسیار مهم است، در حالیکه چنین امری نبوده است و دلیل چهارم اینکه دولت مصدق هیچ برنامه بلندمدت اقتصادی برای اداره کشور نداشته است. او در نهایت نتیجه میگیرد که سیاست خارجی دولت مصدق یک سیاست شکستخورده بوده است. تاکتیک مصدق برای اینکه مردم اوراق قرضه خریداری کرده و از این طریق به دولت کمک کنند، شکست میخورد، زیرا سودی که مردم از بازار آزاد میتوانستند دریافت کنند از اوراق قرضه بسیار بیشتر بوده است که عدد آن چندان مردم را تشویق نمیکرده که با دولت همراهی کنند. علاوه بر این برخی که این اوراق را خریداری کرده به دلایل سیاسی و عرقی بوده که به جبهه ملی داشتهاند که به دلیل نداشتن پول در بلندمدت دیگر قادر به خرید نبودهاند. بنابراین نرخ بالای تورم و افزایش نقدینگی و عدم شناخت از سیاست خارجی دولت دکتر مصدق را به زمین میزند.
کلهرودی در ادامه بیان میکند: مقاله سوم از «محمدقلی مجد» به انتخاب هوشمندانه مترجم است. او مقالهای را انتخاب کرده است که دو مقاله قبلی را زیر سوال میبرد. او معتقد است مقاله کلاسن و ساسانپور بر مبنای اطلاعات درستی نبوده است. برای نمونه نشان میدهد نرخ تورمی ارائه شده در این مقاله واقعی نیست. یا ادعا و دلایل رونق اقتصادی دولت مصدق دلایل نادرستی است، چراکه رونق اقتصادی در آن زمان بعد از جنگ جهانی به دلیل وضعیت اقتصادی کرهجنوبی و به صورت کلی در دنیا شکل گرفته بوده است، نه اینکه دولت مصدق موفق عمل کرده باشد.
وی با اشاره به مقاله چهارم این کتاب عنوان میکند: مقاله چهارم از «کامران دادخواه» است که به نامه تاجر ایرانی بهنام حاج محمد نمازی در نیویورک اشاره میکند. نمازی که در کار کشتیرانی بوده، در نامهای بسیار مفصل به دولت ایران توصیه میکند که ملی شدن به این شکل انجام نشود. نمازی چند دلیل برای این توصیه خود ارائه میدهد و معتقد است که دولت نباید تولید نفت را متوقف کند و همانطور نباید فروش آن را کاهش دهد، درحالیکه دولت مصدق در عمل چنین اقدامهایی را انجام میدهد. یا اینکه تجارت نفت یک کار پیچیده است و در حقیقت ایران توان کشتیرانی ندارد، چراکه کشتی نفتکش ندارد و اجاره کردن آن نیز بدون داشتن درآمدهای نفتی در عمل غیرممکن است. همچنین نیروی انسانی و عوامل فنی ندارد و آموزش این نیروها به مدت یک سال طول میکشید.
در این مقاله دادخواه نشان میدهد که دکتر مصدق براساس اسنادی که بریتانیا منتشر کرده، چقدر در مذاکرات سیاست خارجی بیتجربه بوده و از مسائل روز بهره چندانی نبرده است و هزینه سیاسی اتفاقها برای او بیشتر مهم بوده تا واقعیات اقتصادی که دیگران هر اندازه تلاش میکردند که به مصدق آن را ثابت کنند، موفق نمیشدند. بنابراین دولت مصدق در نوعی از توهم غرق میشود و در عمل موفقیتی به همراه نداشته است.