یک روز در تاکسیهای تهران
مهمترین مشکلات رانندگان تاکسی در تهران چیست؟
ترافیک کم میشود
سه مسافر بر روی صندلی عقب تاکسی پژو زردرنگ نشستهاند و یک نفر بر صندلی جلو جا خوش کرده است. آنکه جلو نشسته چهرهاش جوری است که انگار امتیاز خاصی داشته باشد. حق هم دارد، زیرا قید سوار تاکسی قبلی شدن را زده و منتظر مانده تا بعدی برسد که راحتتر باشد. به همین خاطر هم شبیه به فاتحان یک تورنمنت رخ نشان میدهد. خستگی از چهره همه میبارد؛ ساعت حدود هفت شب روز یکشنبه است و راننده و مسافرها همگی خسته هستند. یکی از مسافران به راننده میگوید: «آقا ممکن است بخاری ماشین را روشن کنید؟» و راننده پاسخ مثبت میدهد. مکالمه بین مسافران و راننده همینطور آغاز میشود. همین که تاکسی سبزرنگ اولین چراغ قرمز را رد میکند، میگوید: «خیابانها هم خلوت شدهاند. خلوت هم میماند. این چند روز را که تعطیل کردهاند، شهر نفس کشیده.» معلوم نیست مخاطب حرفهایش کیست، اما همان مسافر فاتح صندلی جلو پی حرف را میگیرد و ادامه میدهد: «خلوتتر هم میشود. اجازه دهید بنزین را گران کنند.» راننده نگاهی به او میکند و جواب میدهد: «کاش گران کنند. اصلاً کاش هر لیتر بنزین را ۳۰ هزار تومان کنند که شر این ترافیک از سر مردم کم شود.» انگار این گفتوگو برای مسافرهای دیگر هم جالب است. بنزین دیگر تنها کار رانندههای تاکسی را تحت تاثیر قرار نمیدهد و برای همه جالب است که بدانند بقیه چه نظری درباره بنزین و قیمت آن دارند. راننده ادامه میدهد: «من که میگویم افزایش قیمت بنزین بیشتر از همه به نفع ما رانندههای تاکسی است. اکثر رانندههایی که چپ و راست میگویند مخالف افزایش قیمت هستند، تفریحی و در این اپلیکیشنهای آنلاین مسافربری میکنند. عمر آنها که در ترافیک تلف نمیشود؛ ما رانندگان تاکسیرانی هستیم که نصف روزمان را پشت چراغ قرمز و ترافیک میمانیم.» مسافری که گوشه سمت چپ تاکسی نشسته، میگوید: «اینکه اصلاً به نفع شما نیست. همزمان با افزایش قیمت بنزین، عرضه و تقاضا هم تحت تاثیر قرار میگیرند و مسافرها کمتر میشوند.» راننده انگار که جوابی در آستین پنهان کرده باشد، بیدرنگ پاسخ میدهد: «من هم همین را میگویم، ولی شما آن طرف قضیه را نمیدانید. وقتی رانندههای ناوگان آنلاین به دلیل افزایش قیمت بنزین دیگر مسافربری نکنند، کار ما هم راحتتر است. تازه وقتی این تعداد ماشین از خیابان حذف شوند، دیگر ترافیکی نیست و راحت میتوانیم چند سرویس بیشتر جابهجا کنیم.»
ماشین در سکوت فرو میرود و انگار همانطور که راننده گفته بود، کسی به این بعد مسئله توجهی نکرده بود.
کسی پول تعمیر ماشین ما را نمیدهد
راننده مردی ۶۰، ۶۵ساله در خط تاکسی حسنآباد به سمت بیمارستان رازی، در ساعت ۱۳ ظهر یک روز وسط هفته است. آخرین مسافر را که سوار میکند ماشین را روشن میکند و راه میافتد و به عادت همه رانندههای تاکسی شروع به درددل کردن میکند. برایش مهم نیست که کسی به حرفهای او گوش میدهد یا نه، تنها حرف میزند که به قول قدیمیها غمباد نگیرد. میگوید با آرزوی داشتن یک زندگی خوب از روستایشان به تهران مهاجرت کرده، اما حالا نوهدار شده است و با وجود اینکه سن و سالی از او گذشته، همچنان در آرزوی یک زندگی خوب چشم به راه است. پیرمرد میگوید: «از صبح اینجا منتظرم و همین الان، تازه ماشین پر شده است.» بعد دیگر چیزی نمیگوید، اما همین که پا روی گاز میگذارد، مجبور است دوباره ترمز کند. قطار ماشینها پشت سر همدیگر گیر کردهاند و به همین دلیل، راننده مجبور است مدام پا را از روی گاز بردارد و دوباره ترمز بگیرد. بعد از چند بار که فرآیند گاز و ترمز را تکرار میکند، دوباره و بدون اینکه دنبال مخاطب خاصی بگردد، میگوید: «جوان که بودیم فکر میکردیم اگر در آن سن و سال خوب کار کنیم بالاخره ما هم مثل پدرهای خود به سن بازنشستگی میرسیم و در خانه استراحت میکنیم، اما حالا این همه کار میکنیم و هیچ به هیچ. چیزی در زندگی ما تغییر نمیکند.» به اینجای حرفهایش که میرسد آه میکشد و دوباره پا روی گاز میگذارد. چند متر جلوتر یکی از مسافران میخواهد پیاده شود. راننده دوباره ترمز میکند. ترمز کردن همانا و پشت چراغ قرمز ماندن همان. دیگر فرقی ندارد که به خاطر ترافیک مجبور به ترمز گرفتن شده یا به خاطر چراغ قرمز؛ کلافه میشود. دوباره شروع به غرولند میکند: «کاش کار با این برنامههای موبایلی را بلد بودم. نوهام چندبار سعی کرد یادم بدهد چطوری آدرسها را از اینترنت پیدا کنم، اما خیلی کار سختی است. حتی کار کردن با این موبایلهای جدید هم برای من سخت است.» و باز میگوید: «اگر بلد بودم با موبایل خوب کار کنم، وضع کمی بهتر میشد. این روزها دیگر کسی تاکسی سوار نمیشود. کرایه تاکسی هم آنقدر کم است که با یکبار سرویس بردن هم نمیشود یک باک بنزین ماشین را پر کرد. پول تعمیر ماشین هم کمرشکن است. کاش شهرداری که کرایههای ما را مصوب میکند، خودش هم پول تعمیر ماشینها را بدهد. کرایه اینقدر کم است که نمیتوانم با آن برای نوهام از سوپرمارکت خوراکی بخرم، چه برسد به اینکه بخواهم پول تعمیر ماشین بدهم.»
کاش کسی مریض نشود
سومین راننده معترض، در خط آزادی-دهکده المپیک مسافرکشی میکند. او در ایستگاه تاکسی دهکده المپیک بیرون ماشین ایستاده و مشغول خوشوبش با یکی دیگر از رانندههای تاکسی است. او به داخل ماشین سرک میکشد و میبیند دو مسافر سوار ماشین شدهاند و مشغول بالا، پایین رفتن در موبایل خود هستند. این محل در نزدیکی خانههای المپیک و از همه مهمتر دانشگاه است. به همین خاطر هم مشکل نبود مسافر ندارند و تا دانشجو هست، کارشان لنگ نمیشود. اینجا برعکس اکثر نقاط شهر است و رانندهها نسبت به مسافرها تعداد کمتری دارند، چراکه ایستگاه مترویی در نزدیکی این محل نیست و تنها راه دسترسی به حملونقل عمومی، اتوبوس و تاکسی است. راه اول، عبارت از سوار اتوبوس شدن است، اما اتوبوسها که هیچوقت پر نمیشوند و اگر پر شوند هم تقریباً کل منطقه را میگردند تا بالاخره به ایستگاه مترو صادقیه برسند. در واقع مسیر ۱۵دقیقهای حدود یک ساعت زمان میبرد و به همین خاطر بیشتر مسافران ترجیح میدهند با تاکسی خود را به مترو صادقیه یا آزادی برسانند و معمولاً بعد از ساعت شش عصر، تعداد تاکسیها کمتر میشود و مسافرها مدت طولانی منتظر تاکسی میمانند، به همین خاطر هیچوقت بدون مسافر نمیمانند؛ با وجود این حتی آنها هم مشکلاتی دارند. راننده تاکسی که مشغول صحبت کردن با راننده بعدی است که هنوز نوبتش نرسیده است به او میگوید: «راستی بیمهات چه شد؟» رانندهای که کنارش ایستاده پاسخ میدهد: «هنوز درست نشده است. من از سال ۹۰ راننده تاکسی هستم، ولی هنوز تحت پوشش خدمات بیمهای قرار نگرفتهام. فکر کنم نیمی از رانندگان تاکسی اصلاً بیمه نباشند و مدام خداخدا میکنند که کسی مریض نشود.» همان موقع یک مسافر دیگر از راه میرسد و خطاب به آنها میپرسد که نوبت کدام ماشین است که به آزادی برود؟ مرد اول تاکسی خود را نشان میدهد و دوباره رو به همکارش میگوید: «من که پارسال به تو گفتم خودت را شخصی بیمه کن. اگر بخواهی به امید تاکسیرانی بمانی، حالاحالاها باید پیگیر شوی و معلوم هم نیست کی مشکل بیمهات درست شود.» هنوز حرفش تمام نشده که مسافر سومی در ماشین را باز میکند و میگوید: «آقا اگر میشود حرکت کنید من خیلی عجله دارم، پول مسافر بعدی را هم خودم حساب میکنم.»
ماشین هم ماشینهای قدیم
راننده دیگری که در مسیر کارگر شمالی به هفت تیر و برعکس مسافر جابهجا میکند هم دغدغههایی مشابه با بقیه رانندگان تاکسی دارد، اما آن چیزی که در این روز بهخصوص او را کلافه کرده، کیفیت آسفالتکشی خیابانها و مدل رانندگی بقیه رانندگان است. او همینطور که از میدان ولیعصر به سمت هفت تیر میرود بلندبلند غر میزند: «این موتورسوارها انگار هفت تا جان دارند که اینطوری بیمحابا بین این همه ماشین ویراژ میدهند. ترسی هم ندارند. بیشتر وقتها هم طوری رفتار میکنند انگار رانندگان خودروها مقصر هستند.» کمی بعد و در نزدیکی کریمخان، مسافری دستش را بلند میکند و علامت میدهد که میخواهد سوار شود. راننده میایستد و مسافر را سوار میکند. همین که مسافر سوار ماشین میشود در صندلی مستهلک تاکسی قدیمی فرو میرود و خطاب به راننده میگوید: «آقا این صندلیها خاک گرفته و از فرط قدیمی بودن دیگر صندلی حساب نمیشود. حداقل کرایه را کمتر حساب کنید.» راننده تاکسی چیزی نمیگوید، اما چند دقیقه بعد انگار که چیزی در دلش مانده باشد، جواب میدهد: «خانم من اگر بخواهم به فکر تنها لوازم یدکی واجب ماشین باشم، باید کل پولم را خرج ماشین کنم. اصلاً خبر دارید که قیمت لوازم یدکی چقدر اضافه شده است که میگویید کرایه را کمتر حساب کنم؟ اصلاً ما بخواهیم خودرو را نو کنیم هم نمیتوانیم. میدانید وسایل و قطعات یدکی خودروها چقدر افت کیفیت پیدا کردهاند و در عوض گران شدهاند؟» او ادامه میدهد: «برای اینکه بخواهیم ماشین را بیعیب و نقص نگه داریم مجبوریم هر ماه به تعمیرگاه برویم و هزینه تعمیر ماشین بسیار زیاد است. از یک طرف دیگر هم قطعات خارجی اصلاً پیدا نمیشود. کیفیت قطعات داخلی هم چندان تعریفی ندارد. چند ماه پیش بلبرینگ چرخ خارجیام را عوض کردم و بلبرینگ جدید فقط چهار ماه کار کرد. ماشین را هم نمیشود عوض کرد. ماشینهای قدیمی قبل از سال ۹۰ خیلی بهتر برای ما کار میکردند. باجناقم تازه ماشین خریده و چند بار به من گفته که اصلاً به فکر ماشین عوض کردن نباشم. جوان هم جوانهای قدیم و ماشین هم ماشینهای قدیم.»
آسفالت خیابانها افتضاح است
یکی دیگر از رانندگان ناراضی، نسبت به کیفیت نازل آسفالت خیابانها شکایت دارد. او که معتقد است جلوبندی ماشینش ایراد پیدا کرده و مجبور است هر دو ماه یکبار خودرو را به تعمیرگاه ببرد، میگوید: «شما اگر در اتوبان، کوچه و خیابانها رانندگی کنید متوجه میشوید که آسفالت معابر، افتضاح است.» این راننده که در خط هفتتیر-آزادی مسافرکشی میکند، ادامه میدهد: «وضعیت نامناسب خیابانها، چالههای وحشتناک سطح شهر و البته لکهگیریهای غیراصولی نه فقط ما که شهروندان بدون خودرو را هم عذاب میدهد. ما که مجبوریم هر چند ماه یکبار جلوبندی ماشین را ایرادگیری کنیم، اما حتی شهروندان هم نمیتوانند بهراحتی در خیابان راه بروند. وقتی آسفالتها اینچنین بیکیفیت است، دیگر چگونه درست رانندگی کنیم؟ هزار دستانداز سر راه رانندههاست و هر بار که گزارش میدهیم هم هیچ اتفاقی نمیافتد.»
چرا مردم فقط نسبت به کرایه حساساند؟
راننده دیگری که در خط میرداماد-تور میراند هم از شکایتهای همیشگی مسافران نسبت به کرایهها شاکی است. البته به نظر میرسد که طرف شاکی این داستان تنها رانندهها نیستند. رانندهای که سه مسافر در عقب خودرو خود و یک مسافر در جلو سوار کرده است، همین که سوار ماشین میشود، خطاب به مسافران میگوید کرایه تا تور، ۲۵ هزار تومان است. یکی از مسافران اعتراض میکند که این میزان از مقدار کرایه مصوبشده شهرداری بسیار بیشتر است و راننده هم پاسخ میدهد: «همین است که هست.» بعد هم اضافه میکند: «نرخ کرایه من همینقدر است، اگر ناراضی هستید، پیاده شوید.» مسافران نگاهی بین خود ردوبدل میکنند و یکی دیگر از آنها میگوید: «آقا اگر محترمانهتر چنین تقاضایی میکردید ممکن بود سوار شوم، اما حالا ترجیح میدهم منتظر یک تاکسی دیگر بمانم.» با پیاده شدن این مسافر، دو مسافر دیگر هم پیاده میشوند و حالا تنها یک نفر در خودرو باقی مانده است. مرد راننده که به نظر میرسد حدود ۳۵ سال داشته باشد، با عصبانیت از خودرو پیاده میشود و بلند اعلام میکند: «جردن ۲۵ هزار تومان، جردن ۲۵ هزار تومان»، بعد رو به مسافری که هنوز در خودرو مانده میکند و با صدای بلند، انگار بخواهد مسافرانی که خودرو را ترک کردند صدایش را بشنوند، میگوید: «من نمیدانم چرا این مردم هم فقط زورشان به راننده تاکسی میرسد. همه چیز هر ماه گران میشود و کسی لب از لب باز نمیکند اما همین که یکی از ما بخواهد با کرایه بهصرفهتر و نه حتی سودآور مسافر جابهجا کند همه اعتراض میکنند.» او برای اینکه مطمئن شود مسافران پیادهشده، صدای او را میشنوند، ادامه میدهد: «هر سال بهمن نرسیده، همه کارمندان دولتی اخبار را دنبال میکنند و اگر دولت حقوق سال بعد آنها را به نسبت تورم افزایش نداده باشد، اعتراضها آغاز میشود، اما من نمیفهمم چرا همین کارمندان فقط به کرایه تاکسی حساساند و حاضرند چند برابر پول به تاکسیهای اینترنتی بدهند.» او آرامتر میگوید: «تازه اگر راننده تاکسی بخواهد زمانی که هیچ تاکسی دیگری نیست، کرایه معقولی دریافت کند، تهدید میکنند که گزارش خلاف برای او رد میکنند. عجب بابا. عجب.»