چیستی و چگونگیِ بیتفاوتی اجتماعی
افزایش ترجیح منافع شخصی، عنصر نامطلوب فرهنگِ مدرن
عواملی همچون رشد صنعت و فنّاوری، توسعه ارتباطات اجتماعی، افزایش افسارگسیخته جمعیت، حرکات وسیع جمعیتی، گسترش فرهنگ شهرنشینی، مجاورت فرهنگها و خردهفرهنگهای متفاوت، رشد ارتباطات موزاییکی، عقلایی شدن رفتار انسان، گسترش منطق خشک محاسبهگری، فردگرایی، ضعف نهاد ها و اعتقادات مذهبی، سکولاریسم، و از بین رفتن هویتهای گروهی و محلی را ازجمله عوامل موثر بر بروز این پدیده میتوان برشمرد. جوامع امروزی دورههایی از بحران در روابط انسانی را پشت سر میگذارند و همانطور که مشارکت وسیع شهروندان در قلمروهای مختلف زندگی اجتماعی شرط مهم توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است، پس عدم مشارکت شهروندان و شیوع بیتفاوتی نیز یک عامل قوی در توسعهنیافتگی است. بیتفاوتی اجتماعی بیانگر بیاحساسی، بدبینی، بیمیلی و به عبارت بهتر نوعی افسردگی اجتماعی است. ازاینرو در منظری آسیبشناختی، بیتفاوتی در جامعه نوعی بیماری اجتماعی شناخته میشود همانگونه که در نقطه مقابل آن، هرگونه اعتنای اجتماعی و نوعدوستی در حیات فردی و اجتماعی، نشانه پویایی و سلامت اجتماعی است.
تجربه تاریخی سه دهه اخیر ایران نشان میدهد که اعتنای اجتماعی و مشارکت مردمی که نقطه مقابل بیتفاوتی اجتماعی محسوب میشود، یکی از عوامل مهم در پیروزی انقلاب اسلامی و مقاومت در جنگ تحمیلی هشتساله با عراق بوده است. بیتفاوتی اجتماعی در تعریف مفهومی، وضعیتی است که طی آن، انسانها بهواسطه عدم اتصال ذهنی (شناختی) و عینی (کنشی) با جامعه (همنوعان، نهادها و ساختارهای اجتماعی)، با بیعلاقگی و بیاعتنایی به واقعیتهای پیرامون از انجام مشارکت اجتماعی _سیاسی، مسوولیت های اجتماعی، فعالیتهای دگرخواهانه و درگیری فعال و مدنی در مسایل اجتماعی پرهیز میکنند.
بیهنجاری یا آنومی اجتماعی، به معنای وضعیتی بیقاعده است که انسانها در آن، قادر به برقراری ارتباط برای ارضای نیاز بر اساس نظامی از قواعد مشترک نیستند. بیهنجاری، به معنای نبود یا غیبت قانون و هنجار، با وضعیت نابسامانی اجتماعی مرتبط است. بیهنجاری، وضعیت آشفتهای است که هنجارهای اجتماعی در سطح فردی و اجتماعی ضعیف میشوند، از بین میروند یا در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند. این واژه را اولین بار امیل دورکیم برای توصیف موقعیتهای اجتماعی مبتنی بر بیهنجاری، یعنی نبود نظم و انسجام در ساختار اجتماعی و نبود عمومی یکپارچگی بین مردم و گروهها استفاده کرد. نوعی ابهام و تعارض در هنجارها. وضعیتی که در آن هنجارهای اجتماعی فاقد کارایی و تاثیر لازم بر رفتار اجتماعی هستند. بیهنجاری، وضعیتی است که در آن هنجارهای اجتماعی فاقد کارایی و تاثیرات لازم بر رفتار اجتماعی میشوند. در چنین وضعیتی، به دلیل ضعف حاکمیت هنجارها، میزان الزام افراد به قواعد اخلاقی و اجتماعی کاهش مییابد و افراد قادر به ارتباط بر اساس قواعد مشترک نیستند.
عدم تعلق افراد به اجتماع زمینهساز جدا شدن افراد از جامعه و درنهایت، بیتفاوتی نسبت به همنوعان و جهان پیرامونی میشود. تحولات سریع و گسترده دنیای مدرن، موجب شکلگیری موقعیتهای اجتماعی متنوع شده است. ازآنجاکه چنین وضعیتهایی معمولا فاقد هنجارها و قواعد درونی شدهاند، شکلگیری برخی مسایل اجتماعی را در پیدارند. برای نمونه، وقتی فنّاوری نوین مانند رسانههای جمعی به شکلگیری موقعیتهای اجتماعی جدید منجر میشوند، انسانها در چرایی و چگونگی استفاده از آن دچار سردرگمی خواهند شد. مقابله با چنین وضعیتی، نیازمند تشریح قواعد عقلانی و درونی شده هنجارها بهوسیله کاربران است. جوامع جهان سوم، به دلیل فرآیند مدرنیزاسیون، بیرونی بودن فرآیند مدرنیته و مساله تاخر فرهنگی وضعیتی نامناسبتر دارند.
جامعه چیزی جز کنش و روابط متقابل فعال و ساختیافته اعضای تشکیلدهنده آنها با یکدیگر نیست. با حذف روابط متقابل و تعاملات افراد، دیگر نام و نشانی از جامعه نخواهد ماند. جامعه بدون کنش، اعتماد و روابط متقابل، اجتماع تودهواری است که انسانها تنها "کنار یکدیگر" و نه "با یکدیگر" زندگی میکنند. بر این اساس کنش متقابل و مشارکت اجتماعی از ملزومات و ضروریات شکلگیری و دوام جوامع است. جامعه با مفاهیمی مانند مشارکت، اعتماد، همدلی، همبستگی و تعاون معنا مییابد و از سویی بیتفاوتی در انجام تعهدات و مسوولیت های اجتماعی، انزوا، نداشتن فعالیت و اثرگذاری برجهان پیرامونی، باعث رکود و انحطاط جامعه خواهد شد.
هراندازه انسانها در جامعه، بیشتر به مشارکت اجتماعی، همیاری و امدادرسانی داوطلبانه، همدلی، همدردی، کمکرسانی اقتصادی، راهنمایی و مشاوره مبادرت ورزند، احتمال برابری آنها در جامعه افزایش خواهد یافت. کنشهای مشارکت جویانه، باعث بروز و دوام نظم اجتماعی خواهد شد. نظم اجتماعی در جوامع نوین، بیش از هر چیز مستلزم مناسبات عاطفی بسط یافتهای است که بر تعهد تعمیمیافته و عامهگرایی مبتنی شود.
ایجاد این نوع رفتارهای نوعدوستانه در سطح نظام اجتماعی، نیازمند همفکری، همدلی، درد مشترک و احساس تعلق مشترک است که ریشه در نفع مشترک و نیازهای عام انسانی دارد و تامین این نیازها نیز با تشریکمساعی بین کنشگران میسر است. بروز و ظهور آنها عملا به تولید مازاد تعاونی میانجامد که ایجاد این توسعه مازاد باعث تقویت اعتماد، انسجام و نظم اجتماعی خواهد شد. بهعبارتدیگر، هرچقدر سود حاصل از مشارکت و همدلی افراد در جامعه بالاتر باشد، مبادرت آنها به امور جمعی و دگر خواهانه افزایش خواهد یافت. بیتفاوتی انسانها، زمینهساز توزیع نابرابر انواعی از فرصتهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است.
بیتفاوتی انسانها به محیطهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به معنای پذیرش کاستیها و مسایل اجتماعی است. در چنین وضعیتی، افراد سعی نمیکنند در مقابل بینظمی و توزیع ناعادلانه ثروت و فرصت ایستادگی کنند. بیتفاوتی اجتماعی، فرصتی برای گروههای منفعتطلب و سودجو است تا آنها با استفاده از این فرصت بتوانند منافع خود را در عرصههای مختلف اجتماعی تامین کنند. واکنش نشان ندادن مردم به بیعدالتی، فرصت مناسبی را به حاکمان برای استعمار طبقات پایین میدهد. با تضعیف پایههای جامعه مدنی و نظام دموکراتیک، زمینه حاکمیت مستبدانه اقلیت بر اکثریت فراهم میشود. در وضعیت بیتفاوتی، افراد نهتنها واکنش جدی برای تغییر وضعیت نشان نمیدهند، بلکه آگاهانه یا ناآگاهانه؛ و خواسته یا ناخواسته در راستای تقویت و گسترش این مسایل در محیط اجتماعی مبادرت میورزند.
درهم تنیدگی و پیچیدگی؛ دو ویژگی بارز پدیدههای اجتماعی در عصر معاصرند. در وضعیت بیتفاوتی، گاه افراد دچار وضعیت دوگانه میشوند. آنها شکایات و اعتراضشان از مسایل را به محافل خصوصی میکشانند و با اظهارنظرهای معترضانه در روابط دوستانه، به خود آرامش میدهند. آنها از سویی از نابرابری حاصل از فساد اداری در دستگاههای دولتی ابراز نارضایتی میکنند و از سوی دیگر همین افراد از تکنیکهای مختلف غیرقانونی برای کسب منافعی مانند استخدام، دریافت وام، دعاوی و... بهره میبرند. در چنین وضعی افراد بهنوعی خودشان در دام آنچه به آن معترض بودند گرفتار میشوند! این غفلت آگاهانه، بهوضوح در جوامع دیده میشود. بیتفاوتی بهمثابه مساله ای اجتماعی، نهتنها معلول عوامل مختلف است. بلکه بر شکلگیری جریانهای اجتماعی نیز اثر میگذارد. بیتفاوتی قادر است با شکلدهی نوعی تعامل اجتماعی خاص در جوامع؛ تمام نظامهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را دچار تحول و دگرگونی سازد. بهکارگیری رویکرد تلفیقی یعنی استفاده همزمان از رویکرد جامعهشناختی، سیاسی، اقتصادی و روانشناختی میتواند زمینه را برای شناخت بهتر و دقیقتر بیتفاوتی اجتماعی فراهم کند.