راز بقا

 به این ترتیب حاشیه سود تولید به شدت پایین آمده و در مقابل بر جذابیت سوداگری و واسطه‌گری افزوده شده، در نتیجه انگیزه سرمایه‌گذاری در تولید از بین رفته است. در کنار همه این گرفتاری‌ها، تحریم هم شرایط سختی برای کشور به وجود آورده و رشد اقتصاد را مختل کرده است. این سیاست‌گذاری به زیان بنگاه‌های بخش خصوصی و به سود بنگاه‌های دولتی و شبه‌دولتی تمام شده و در نتیجه در حال حاضر فضای غیررقابتی و غیرمنصفانه‌ای بر اقتصاد کشور حاکم است. سه ماه از سال ۱۴۰۳ گذشته و گزارش‌های مختلف نشان می‌دهد که مدیران بنگاه‌ها همچنان با چالش‌های کمبود نقدینگی، خروج نیروی انسانی متخصص، کوچک شدن بازار و کمبود منابع اولیه دست‌وپنجه نرم می‌کنند. در این میزگرد با عماد قائنی، مدیرعامل و سیدمحمود عبادی عضو هیات‌مدیره شرکت مشاوره مدیریت ایلیا گفت‌وگو کرده‌ایم.

    

گزارش‌های زیادی درباره وضع اقتصاد و چشم‌انداز متغیرهای اقتصاد به صورت دوره‌ای منتشر می‌شود اما گزارش مدیران عامل که شرکت ایلیا منتشر می‌کند و سومین شماره آن نیز منتشر شده، صریح‌تر از دیگر گزارش‌ها، وضع اقتصاد ایران را واضح‌تر ترسیم کرده است. ابتدا درباره روش‌شناسی گزارش می‌شود توضیح دهید و بعد سراغ نتایج و یافته‌های آن برویم؟

ghaeni emad copy

عماد قائنی: در دنیای کسب‌وکار شرکت‌های مشاوره مدیریت همچون پی‌دبلیوسی (PwC)، دیلویت (Deliotte) و مکنزی (McKinsey & Company) سال‌هاست در زمینه محیط کسب‌وکار داده‌های ارزشمندی را در قالب گزارش و ارائه استراتژی با محور خِرد جمعی منتشر می‌کنند که هدف اصلی آنها کمک به مدیران عامل برای شناخت فرصت‌ها و تهدیدهای آینده است. در این میان، گزارش پی‌دبلیوسی (PwC) نسبت به سایر گزارش‌ها هم قدیمی‌تر است و هم بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. این گزارش با 27 سال سابقه انتشار منظم، یکی از بهترین مرجع‌ها برای مدیران به‌ شمار می‌رود. در این گزارش به‌طور منظم از مدیران عامل شرکت‌ها پرسش‌های ثابتی درباره استنباطشان از آینده و فهمشان از روندهای اقتصادی مثل رشد و رکود پرسیده می‌شود و برآیند آن به صورت یک گزارش مفصل منتشر می‌شود که مخاطبان زیادی در جهان دارد. گزارش شرکت ایلیا هم با چنین ماموریتی تهیه و تدوین می‌شود و ما سعی کردیم با الگوبرداری از گزارش‌های معتبر جهانی، مجموعه‌ای گردآوری کنیم که به مدیران بنگاه‌ها برای ترسیم چشم‌انداز کسب‌وکارشان کمک کند. همان‌طور که اشاره کردم، در گزارش ایلیا به مسائل زیادی توجه شده اما در گزارش اخیر به‌طور مشخص درباره دو مسئله «نقدینگی» و «تحول دیجیتال» در محیط کسب‌وکار ایران پرسش‌های اختصاصی مطرح کرده‌ایم و بخشی از سوال‌ها هم مربوط به این موضوع بوده که وضع داخل بنگاه در شرایط کنونی اقتصاد به چه نحو است و از این زاویه، بنگاه‌ها اقتصاد را چگونه می‌بینند. از نگاه این گزارش، مدیران عامل، منابع خِرد و مراجع اقتصاد تلقی می‌شوند و به‌طور مشخص بنگاه‌ها به مثابه عرصه یا میدانی هستند که آثار سیاست‌های اقتصادی و تصمیم‌های سیاسی در آنها نمود پیدا می‌کند. پس سعی ما این است که از طریق این گزارش، سیگنال‌هایی درباره آثار سیاست‌ها به تصمیم‌گیران کشور بدهیم. از سوی دیگر تحلیل‌های مدیران عامل از وضعیت فعلی کشور و پیش‌بینی آنها از روندهای اقتصادی، می‌تواند برای فعالان بخش خصوصی، مرجع خوبی برای آگاهی آحاد اقتصادی باشد. ما معتقدیم افرادی که در بطن فعالیت‌های اقتصادی هستند، دیدگاه واقع‌بینانه‌ای درباره مسائل دارند و محیط کسب‌وکار را به خوبی می‌شناسند و می‌دانند مزیت‌های اقتصاد کجاست و در مجموع نگاهی واقع‌بینانه و حرفه‌ای نسبت به مسائل دارند. بر همین مبنا در گزارش خود از آنها پرسش‌های تخصصی درباره کسب‌وکارشان و همین‌طور درباره چشم‌انداز متغیرهای اقتصادی مطرح کرده‌ایم. نکته مهم در این گزارش، درد مشترکی است که همه مدیران عامل دارند. به این معنی که اغلب مدیران عامل بنگاه‌ها جدا از اینکه بر کدام بنگاه مدیریت کنند، با ابرچالش‌هایی مواجه‌اند که برای همه بنگاه‌ها یکسان است. ما سعی کردیم دامنه سوال از مدیران را به نسبت دو سال گذشته افزایش دهیم، به همین دلیل شمار مدیرانی که از آنها برای تدوین گزارش دعوت کرده‌ایم به نسبت سال گذشته دو برابر شده است. مخاطبان اصلی ما مدیران بنگاه‌های بخش خصوصی هستند که در شروع نظرسنجی امسال بیش از هزار نفر بودند و بعد از پالایش و اعتبارسنجی، به 622 نفر رسیدند. حدود 10 تا 12 مصاحبه هم برای تبیین داده‌های به‌دست‌آمده انجام شد. داده‌های جمع‌آوری‌شده در این گزارش نشان می‌دهد محیط کسب‌وکار ایران برای رشد و توسعه مناسب نیست؛ داده‌هایی مانند اینکه ۷۶ درصد از مدیران عامل برای سال ۱۴۰۳ پیش‌بینی رکود کرده‌اند، ۶۷ درصد دغدغه ثبات اقتصادی و سیاسی دارند و ۴۶ درصد هم کمبود نقدینگی را به عنوان مهم‌ترین دغدغه خود مطرح کرده‌اند، تاییدی بر این ادعاست. از طرف دیگر در مقایسه با سال گذشته مشاهده می‌شود که امیدواری بیشتری در میان مدیران عامل برای بقا و رشد وجود دارد. به عنوان مثال ۶۳درصد به رشد عملکرد مالی شرکت خود امیدوارند؛ در صورتی که این امیدواری برای گزارش پیشین ۴۷ درصد بوده است. به هر حال گزارش مدیران عامل که سرشار از اعداد و ارقام و پیش‌بینی روندهای اقتصاد است، می‌تواند مرجع خوبی برای فهم شرایط اقتصاد کشور باشد.

اینجا خیلی دوست دارم درباره عنوان گزارش هم توضیحی بدهم که به نظرم کمک می‌کند دید بهتری نسبت به گزارش داشته باشیم.‌ عنوان گزارش را «حرکت در جریان مخالف» گذاشته‌ایم که از مفهوم رئوتاکسیس (Rheotaxis) اقتباس شده است. رئوتاکسیس شکلی از حرکت کردن در میان آبزیان است که برخلاف جریان آب شنا می‌کنند. این رفتار به آنها کمک می‌کند به جای آنکه با فشار جریان آب به سمت پایین بروند، از مناطق خطرناک دور شده، موقعیت خود را حفظ کرده یا به سمت بالای رودخانه شنا کنند؛ جایی که امن‌تر است، مواد غذایی بیشتری وجود دارد و از شرایط بهتری برای تخم‌گذاری برخوردار است. کسب‌وکارهای ما نیز باید در خلاف جهت جریان اقتصاد کلان، با عاملیت به سمت رشد و گسترش بازار حرکت کنند تا پایدار بمانند. در گزارش نشان دادیم که چگونه جریانی مخالف و مانع رشد و توسعه بنگاه‌ها شکل گرفته که شرایط را برای کسب‌وکارها بسیار سخت و دشوار کرده است. همین مسئله باعث شده بسیاری از بنگاه‌ها برای کاهش هزینه‌هایشان دائماً خودشان را محدود و کوچک کنند. بنگاه‌های ایرانی دردهای مشترک بسیاری دارند. در معرض انواع ریسک‌های سیستماتیک و غیرسیستماتیک قرار گرفته‌اند، بی‌ثباتی آزارشان می‌دهد، نااطمینانی و عدم قطعیت چشم‌انداز فعالیتشان را تیره‌وتار کرده، فضای غیررقابتی و انحصار راه تنفسشان را بسته و نامساعد بودن فضای کسب‌وکار تداوم حیاتشان را به خطر انداخته است. به‌طور مثال، یکی از دغدغه‌های اصلی مدیران این است که سیاست‌های ارزی به کجا خواهد انجامید و هیچ‌کس نمی‌تواند پاسخ درستی برای آن پیدا کند. یا اینکه مقررات و بخشنامه‌های گمرک در زمینه ترخیص به چه نحو است و چگونه تغییر خواهد کرد. از نگاه پاسخ‌دهندگان، بی‌ثباتی شرایط اقتصادی و سیاسی در پیشرفت و توسعه کسب‌وکارها اختلال ایجاد می‌کند. از نگاه 90 درصد پاسخ‌دهندگان چالش اصلی بنگاه‌ها تامین نقدینگی است و مدیران عامل برای تامین منابع مالی و تامین سرمایه در گردش بنگاه خود چالش جدی دارند. 44 درصد از پاسخ‌دهندگان این گزارش تاکید دارند، برای تامین مالی طرح‌های توسعه یا افزایش ظرفیت تولید بنگاهشان مشکل دارند. 38 درصد از پاسخ‌دهندگان برای رفع مشکل تامین مالی به دنبال ایده‌های جدید هستند و سراغ نوآوری رفته‌اند. 33 درصد از پاسخ‌دهندگان به پوشش هزینه‌های عملیاتی در بنگاه‌هایشان اشاره دارند. البته 25 درصد پاسخ‌دهندگان هم گفته‌اند می‌خواهند در عملیات بنگا‌هشان بهبود ایجاد کنند و 10 درصد از پاسخ‌دهندگان گفته‌اند در این زمینه مشکلی نمی‌بینند. در مصاحبه‌ها هم مدیران عامل تاکید داشته‌اند که بانک‌ها به نسبت گذشته، در اعطای وام بسیار سخت‌گیر شده‌اند و نرخ‌های تامین مالی در برخی بانک‌ها به سالی 60 درصد رسیده است. از دید این مدیران، هزینه تامین مالی بسیار بالا رفته و در این زمینه مسیرها بسته و ابزارها غیرقابل استفاده است. به این ترتیب از میان چالش‌های اصلی، یک مورد، کمبود نقدینگی و بحث بر سر مشکل مالی است و دومی بحث نااطمینانی است که کسب‌وکارها نسبت به آینده دارند. به این معنی که در حال حاضر فضای کشور به گونه‌ای است که امکان پیش‌بینی روندها وجود ندارد. نااطمینانی از بی‌اعتمادی و کاهش امید در جامعه به وجود می‌آید و به عدم قطعیت در اقتصاد منجر می‌شود. نااطمینانی باعث خروج سرمایه از کشور و توقف سرمایه‌گذاری شده و آینده بنگاه‌ها را تحت ‌تاثیر قرار می‌دهد. تعدادی از پاسخ‌دهندگان نیز در مورد سوم به بحث عدم ثبات در شرایط اقتصادی و سیاسی و دسترسی به منابع انسانی متخصص و پایین بودن نگهداشت نیروها متاثر از نارضایتی افراد در جامعه اشاره دارند. در نهایت اینکه این گزارش نشان می‌دهد مدیران بنگاه‌ها همچنان با چالش‌های کمبود نقدینگی، خروج نیروی انسانی متخصص، کوچک شدن بازار و کمبود منابع اولیه دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

در شرایطی که کشور در یکی از سخت‌ترین وضعیت‌های خود به سر می‌برد، جامعه با سرعت زیاد از نیروی محرکی که می‌تواند پیشران توسعه اقتصادی و عامل ترقی اجتماعی باشد تهی می‌شود. پدیده مهاجرت در ایران اساساً با آنچه در چند دهه گذشته شاهد بودیم تفاوت پیدا کرده است. یعنی از یک پدیده عمدتاً سیاسی به پدیده‌ای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تبدیل شده است. در یکی دو دهه گذشته بیشتر، ناراضیان سیاسی و منتقدان قدرت بودند که فضای کشور را مناسب ماندن نمی‌دانستند در حال حاضر اما مهاجرت شکل تازه‌ای پیدا کرده است؛ از یک‌سو انگیزه‌ها و دلایل افراد برای مهاجرت فقط سیاسی نیست و می‌تواند دلایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هم داشته باشد و از سوی دیگر با خروج گسترده سرمایه همزمان شده است. یعنی اگر پیش از این، پدیده مهاجرت مربوط به طیف سیاسی یا فرهنگی جامعه بوده، امروز شاهد مهاجرت سرمایه‌داران و کارآفرینان نیز هستیم. از آقای دکتر عبادی این پرسش را مطرح می‌کنم که گزارش مدیران عامل چه یافته‌هایی درباره مهاجرت نیروی متخصص دارد؟

ebadi mahmood copy

سیدمحمود عبادی: بله، به این موج، مهاجرت متخصصان و خروج کارآفرینان را هم اضافه کنید. در گزارش مورداشاره، از پاسخ‌دهندگان درباره مشکلات بنگاه‌ها در سال 1402 پرسش مطرح‌ شده، نزدیک 36درصد از مدیران عامل بنگاه‌ها گفته‌اند برای حفظ منابع انسانی در سال 1402 (سال گذشته) مشکل داشته‌اند. این روند بسیار نگران‌کننده است و حتماً باید تمهیدی برای آن اندیشیده شود. دلایل زیادی هم دارد که فقط به مسائل سیاسی و فرهنگی برنمی‌گردد و می‌تواند به خاطر تفاوت سطح دستمزدها هم باشد. به هر حال یکی از دغدغه‌های مدیران این است که به چه نحو نیروهای باارزش خود را حفظ کنند. البته نخستین مشکل بنگاه‌ها از نگاه مدیران عامل مسئله کمبود نقدینگی است. دومین مشکل، مسئله منابع انسانی است. از مدیران عامل درباره دغدغه‌های سال پیش‌رو نیز سوال مطرح کرده‌اند که 34 درصد به موضوع کمبود نیروی متخصص اشاره دارند. بر مبنای داده‌های به‌دست‌آمده از این گزارش، همان مشکلات مربوط به بنگاه‌ها در سال 1402 در سال 1403 نیز تداوم می‌یابد. بخشی از دلایل شکل‌گیری این مشکلات، عوامل محیطی است که از دست بنگاه‌ها کاری برنمی‌آید و با بی‌ثباتی در سطح فردی و جمعی اثر خود را به‌جا می‌گذارد. این شرایط باعث می‌شود انگیزه کارآفرینان از بین برود و طبیعتاً آنها بیشتر به محیط‌هایی می‌روند که با هزینه پایین‌تر و شرایط امن‌تر به کسب‌وکار خود بپردازند. بر مبنای داده‌های به‌دست‌آمده از این گزارش، 32 درصد از مدیران، تغییرات مداوم رویه‌ها و مقررات دولتی را یکی از چالش‌های اساسی خود می‌دانند. دغدغه این طیف از پاسخگویان این است که عوامل محیطی اثر بسیار مهلکی بر مهاجرت نیروهای انسانی متخصص و کارآفرینان گذاشته است. البته بخشی از چالش بنگاه‌ها هم داخلی است؛ شرکت‌ها در مهارت و مدیریت نیروی انسانی زیر سوال‌اند. ما در همان محیط‌هایی که اثرگذاری عوامل محیطی کم‌رنگ است، گرفتار چالش داخل سازمان یا بنگاه هستیم. گزارش در بخش پایانی به راه‌حل مسئله هم می‌پردازد و تاکید دارد سیستم عملکرد و ارزیابی را باید بازنگری کرد، چرا که شاخص‌های درستی ندارد. به‌طور مثال، به بنگاه‌ها توصیه شده نحوه پرداخت را نسبت به میزان پرداخت اولویت بدهند. در بسیاری از بنگاه‌ها، سابقه و مدرک تحصیلی به عنوان ملاک پرداخت مورد تاکید قرار دارد اما در دنیای امروز این معیارها چندان مهم نیست. در بیشتر کشورها مدرک تحصیلی نه قابل آموزش است و نه قابل اندازه‌گیری، بلکه مهارت‌ها مورد توجه است و افراد بر مبنای آن، رتبه‌بندی می‌شوند. در جمع‌بندی گزارش آمده است، عوامل محیطی بیرون و داخل بنگاه‌ها انگیزه برای ماندن کارآفرینان را کم‌رنگ می‌کند. بر این مبنا به نظر می‌رسد سهم عوامل بیرونی در بحران نیروی انسانی متخصص پررنگ‌تر از عوامل درون‌سازمانی و درون‌بنگاهی باشد.

یکی دیگر از مشکلات بنگاه‌ها که به آن اشاره داشتید، مسئله نااطمینانی و پیش‌بینی‌ناپذیری اقتصاد و چهارچوب سخت برنامه‌ریزی است که دورنما را بسیار پرچالش کرده است. اکنون پرسش اینجاست که یک بنگاه در یک دهه آینده چه چشم‌اندازی را ممکن است متصور باشد.

محیط کسب‌وکار ما به دلیل درجه بالای نااطمینانی، برای جذب منابع انسانی و مالی مساعد نیست و از همه مهم‌تر اینکه به خاطر فضای غبارگرفته فعلی، نمی‌توانیم چشم‌انداز بلندمدت را ترسیم کنیم. حتی چشم‌انداز کوتاه‌مدت هم قابل ترسیم دقیق نیست که همه اینها نشان‌دهنده درجه بالای نااطمینانی در اقتصاد کشور است. در گزارش شرکت ایلیا، نقدینگی و چالش‌های مربوط به بنگاه‌ها بر مبنای شکل فعالیت بنگاه‌ها، تفکیک گردش مالی یا خدمات بازرگانی مورد بررسی قرار گرفته و سعی کرده‌ایم با در نظر گرفتن درجه بالای نااطمینانی، تصویری از وضعیت بنگاه ارائه کنیم. بر مبنای داده‌های به‌دست‌آمده، بسیار دشوار و سخت است که بتوان حیات 10 سال آینده بنگاه‌ها را پیش‌بینی کرد. این وضعیت باعث کاهش سرمایه‌گذاری می‌شود و به‌خصوص بنگاه‌های کوچک‌تر بیشتر آسیب می‌بینند. به همین دلیل توصیه این گزارش به بنگاه‌های حاضر در محیط کسب‌وکار در مقیاس کوچک، ادغام و تملیک با هم بوده است. در بنگاه‌های بزرگ‌مقیاس، شرایط پیچیده و متفاوت است اما در بنگاه‌های کوچک‌مقیاس می‌توان آنها را با هم تملیک و ادغام کرد. به‌طور مثال، گروهی از بنگاه‌ها هستند که با ظرفیت تولید 20 تا 30 درصد فعالیت می‌کنند و هیچ‌کدام از این بنگاه‌ها توان تجارت و صادرات ندارند، اما اگر این بنگاه‌ها بتوانند یک دپارتمان بین‌المللی داشته باشند، ادغام و تملیک آنها می‌تواند با همدیگر به راحتی صورت گیرد و با یک همکاری استراتژیک خدمات متنوع‌تر و جدیدتری ارائه دهند. به‌طور مشخص می‌توانیم از تحرکات اخیر شرکت گلرنگ یاد کنیم.

مثال خوبی زدید، شرکت گلرنگ در ماه‌های گذشته تعداد زیادی از استارت‌آپ‌های کوچک و بزرگ را خریده و در خود ادغام کرده است. سوال این است که چرا بنگاه‌های کوچک تاب ماندن در زمین مسابقه را ندارند و ناچار به ترک بازی می‌شوند؟

 دلیل اصلی نامساعد بودن فضای کسب‌وکار است. به نظر می‌رسد مهم‌ترین دلیلی که باعث شده مدیران بنگاه‌های کوچک به ادامه کار امید نداشته باشند، دشوار شدن مداوم فضای کسب‌وکارهای سنتی در 50 سال گذشته است. حجم محدودیت‌ها و موانعی که در کسب‌وکارها وجود دارد ناامیدکننده است. مسئله مهم دیگر، غیررقابتی بودن اقتصاد ایران است که کار را برای بنگاه‌ها بسیار سخت کرده است. در نهایت اینکه مداخلات گسترده در زندگی و کسب‌وکار مردم در همه اشکال، بی‌انگیزگی ایجاد کرده است. در بعد فنی هم معتقدم بزرگ‌ترین مانع چشم‌انداز مثبت، چالش کمبود منابع است. مهم‌ترین مشکل بنگاه‌های ایرانی، منابع مالی آنهاست. منظور از منابع شامل منابع مالی، نیروی انسانی و سیستمی است و این بدان معناست که با شرایط دشوار، حجم تقاضا و بازار برای بنگاه‌های متوسط و کوچک (SME) کوچک‌تر می‌شود. سفره‌ها کوچک‌تر می‌شود و مشتری (مخاطب) نمی‌تواند خرید کند، چرا که متاثر از شرایط اقتصادی قدرت خریدش پایین آمده است. وقتی این چالش‌ها را کنار هم قرار می‌دهیم، هر چقدر هم امیدواری باشد، برای رسیدن به چشم‌انداز، گرفتاری‌های زیادی خودش را نشان می‌دهد اما در هر صورت باید موانع اصلی را از سر راه برداشت.

همچنین دسترسی به تکنولوژی و دسترسی به بازارهای جهانی از چالش‌های دیگر پیش‌روی بنگاه‌هاست. سال‌های طولانی است که بنگاه‌ها به دلیل تحریم از دسترسی به تکنولوژی‌های جدید بازمانده‌اند و همچنین قادر به عرضه محصول خود در بازارهای جهانی نیستند که این موضوع هم باعث آسیب‌پذیری زیاد بنگاه‌های کوچک‌تر شده است.

بله؛ دقیقاً. بنابراین در چنین فضایی لازم است که بنگاه‌ها با احتیاط رفتار کنند. اگر نسبت به تحولات سیاسی و اقتصادی پیش‌رو چشم‌انداز مثبت داشته باشیم، قاعدتاً بنگاه‌ها شرایط متفاوتی را تجربه خواهند کرد که در این صورت این قابلیت وجود دارد که بازار به‌قدر کافی بزرگ شود، در نتیجه باید مسئله توسعه صادرات مورد توجه تصمیم‌گیران کشور قرار گیرد. البته این سیاست نیاز به زیرساخت‌هایی دارد که متاسفانه در حال حاضر مهیا نیست و باید امیدوار باشیم که دولت چهاردهم قبل از هر اقدامی، تحریم‌ها را بردارد و در فضای داخلی، مقررات دست‌وپاگیر و دفعتی را کاهش دهد. اما در صورت تداوم شرایط نامناسب موجود، مسئله ادغام و تملیک بنگاه‌ها در اقتصاد ایران یک اتفاق پرتکرار خواهد بود که می‌تواند در سال‌های آینده به‌کرات در بسیاری از بنگاه‌ها دیده شود. البته در شرکت‌های بزرگ‌مقیاس و قدرتمند این ماجرا فرق دارد، چرا که چالش‌ها کمتر می‌تواند این نوع بنگاه‌ها را تحت تاثیر قرار دهد.

گذشته از این، حوزه اقتصاد دیجیتال ظرفیت عجیب‌وغریبی دارد. مخاطبان نسل زد، دنبال سرویس و خدماتی هستند که هنوز تحلیلی روی آنها صورت نگرفته است. به زبان خودمانی، تعریف ارزش پیشنهادی (value proposition) عبارت ساده‌ای است که به‌وضوح مزیت محصول یا خدماتی را که می‌خواهید به مشتریان خود ارائه دهید، بیان می‌کند. یعنی همان مزیتی که محصول شما را برای مشتری، ایده‌آل و جذاب می‌کند. ارزش پیشنهادی می‌گوید کسب‌وکار شما چه کاری را بهتر از دیگران انجام می‌دهد. در واقع از دلایل موفقیت ارزش پیشنهادی توسط نسل زد، تشخیص درست نیاز بازار و دسته‌بندی‌های مطلوب است که رمز موفقیت این نسل به ‌شمار می‌رود. بعضی از سرویس‌ها و خدماتی که ما هیچ احساس نیازی در پنج سال گذشته، نسبت به ‌آنها پیدا نکردیم، اکنون مورد توجه این نسل قرار دارد و به‌خوبی مورد توجه قرار گرفته است. به‌طور مثال اپلیکیشن آچاره که پیش از این کمتر مورد توجه بود، اکنون بیش از سه میلیون کاربر دارد که نشان می‌دهد نیازهای جدید به همراه رویش‌های جدید شکل گرفته است. می‌توانیم در اقتصاد دیجیتال با تاکید بر تامین نیاز و خواست نسل زد، هم بنگاه‌های کوچک داشته باشیم و هم هلدینگ‌های بزرگی ایجاد کنیم.

سهم برندهای ایرانی از بازار 150هزارمیلیاردتومانی «نسل زد» تقریباً هیچ است. «دهه هشتادی‌ها» همچنین در تصمیم‌گیری خانواده‌ها برای خرید کالا بیشترین اثر را دارند که احتمالاً بازار آن از 800 هزار میلیارد تومان بیشتر است. با این حال کالای مورد علاقه این نسل در ایران تولید نمی‌شود. برخی معتقدند؛ اقتصاد آشفته ایران مقهور سلیقه جهانی نسل Z شده است. این استدلال به جهاتی درست است چون آمارها نشان می‌دهد نسل جوان دلبستگی زیادی به برندهای ایرانی ندارد، چنان‌که برخی پژوهش‌ها نشان می‌دهند در بین 20 انتخاب این نسل، هیچ برند ایرانی جا ندارد و میان 50 برند مورد علاقه این نسل، فقط سه برند ایرانی (آی‌سی مانکی، چی‌توز و بلوبانک) دیده می‌شود.

 بله، به نظر من دور از واقعیت نیست و در حال حاضر به نظر می‌رسد کالای مورد نیاز نسل جوان در داخل تولید نمی‌شود و احتمالاً به صورت قاچاق وارد کشور می‌شود. این ویژگی فضای سیاسی و اقتصادی ماست که نسل‌های قدیمی‌تر برای خود بازنشستگی قائل نمی‌شوند و تا آخرین لحظه در میدان باقی می‌مانند، در نتیجه فضای مدیریت و تصمیم‌گیری در هر دو عرصه تحت تاثیر افراد مسن و قدیمی‌تر قرار دارد. اوایل انقلاب تصمیم‌گیران کشور جوان بودند و میانگین سنی وزرا 30 تا 40 سال بود اما همان جوانان که امروز سالخورده شده‌اند، حاضر به ترک صحنه نیستند. در بخش خصوصی هم میانگین سنی مدیران عامل بنگاه‌ها به همین شکل است. به همین دلیل ما در صنعت و اقتصاد احتیاج به نسل بعدی و جایگزین و جانشین‌پروری داریم.

با وجود سختی‌های زیادی که در فضای کسب‌وکار ایران وجود دارد، نمی‌توان از مدیران نسل زد انتظار داشت مثل پدرانشان سخت کار کنند. نسل قدیم کار کردن با نظام اداری فشل را بلد بود اما نسل جدید اصولاً حوصله سروکله زدن با بوروکرات‌ها را ندارد.

این واقعیتی است و البته می‌تواند سیگنال بدی باشد که جوان نسل زد به دلایل درست که فرمودید، نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. البته مثال نقض هم می‌توانیم در این زمینه بیان کنیم که دو برند «گروه غذایی محمد ساعدی‌نیا» یا «محصول‌های کمک‌آموزشی مهروماه» به‌راحتی توانسته‌اند نیاز نسل زد را تشخیص دهند و ما شاهد هستیم که برای این محصول‌ها جوانان صف می‌بندند. یا مثال‌های دیگری همانند بلوبانک به عنوان یک پلت‌فرم دیجیتال بانکی (بانک سامان) یا برند ایرانی Iran LC Waikiki (فروشگاه اینترنتی ایران ال‌سی‌وایکیکی) هست که می‌توان به آنها اشاره کرد. البته نکته شما درست است و شاید می‌توان به استثناهایی در این زمینه بسنده کرد اما قطعاً باید به دنبال این بود که مدیرانی از این دست باید در عرصه بخش خصوصی و اقتصاد حضور داشته باشند که بتوانند فضا و وضعیت را درک کنند. شاید ساعدی‌نیا به دلیل حضور پسر مالک و دارنده گروه ساعدی‌نیاست که توانسته موفق باشد.

به دلایلی که اشاره شد، در اقتصاد ایران خیلی از فرزندان تمایل ندارند راه پدر را در کسب‌وکار ادامه دهند. خیلی از بنیان‌گذاران کسب‌وکارهای ایرانی با این مشکل دست‌وپنجه نرم می‌کنند. شاید یکی از دلایل این باشد که گروه‌های انحصاری و ذی‌نفع به قدری قدرت گرفته‌اند که راه را بر همه‌گونه فعالیت و تولید خلاقانه بسته‌اند و به همین دلیل جوانان عملاً راهی برای رشد و تعالی خود نمی‌بینند. به این ترتیب اگر در داخل کشور بمانند سرخورده می‌شوند، بنابراین ترجیح می‌دهند از این چرخه خارج شوند.

 بله، کاملاً درست است. در فرهنگ اجتماعی، فضا دادن به کوچک‌ترها از سوی بزرگ‌ترها بسیار سخت و دشوار است و پدران در موارد بسیار اندک فرمان را در اختیار فرزندان خود قرار می‌دهند. به اصطلاح و به زبان ساده، پدران سخت میدان می‌دهند. این سلیقه ما شاید درست باشد اما آیا ما توانمندی‌های نسل زد را درک کرده‌ایم؟ همان برندهایی که به آن اشاره کردیم همانند برند ساعدی‌نیا یا بلوبانک چه قابلیت‌هایی داشته‌اند که توانسته‌اند در میان این نسل خوش بدرخشند و نیاز آن نسل را برآورده کنند. به باورم ما هم باید به دنبال همین مسیر برویم. در کتابی می‌خواندم که در یکی از کشورهای شرق آسیا گروهی از کارشناسان سازمان ملل به دنبال رفع فقر مواد غذایی در روستاهای این کشور بودند. بعد از مدتی متوجه شدند که برخلاف واقعیت موجود، همه روستاها با مسئله فقر مواد غذایی روبه‌رو نیستند. به‌طور مثال در برخی از روستاها اوضاع خوب است و تفاوت آنجا بود که مادران برخی از بچه‌ها کرم‌هایی را در مواد غذایی بچه‌هایشان ترکیب می‌کردند که چالش فقر مواد غذایی را رفع می‌کرد. به واسطه درک همان نکته، کارشناسان توانستند با کاهش هزینه بسیار، جلوی فقر غذایی در آن کشور را بگیرند. پشت این تلاش‌ها و ماجراها چه چیزی وجود دارد که ما باید زمین بازی را نبازیم.

زمانی در ایران هر فرد می‌توانست نیازهای خود را از برندهای خوب ایرانی تامین کند. خودروی خود را از «ایران‌ناسیونال» متعلق به خانواده خیامی می‌گرفت، مواد غذایی‌اش را از شرکت‌های خانواده لاجوردی، دارو و مواد شوینده‌اش را از شرکت‌های خانواده خسروشاهی و داروگر، لوازم خانگی‌اش را از خانواده برخوردار و کفش مورد نیازش را از خانواده ایروانی تهیه می‌کرد. امروز اما کمتر نشانی از این شرکت‌های معتبر باقی مانده است. چرا بنگاه‌های ایرانی به این روز افتاده‌اند؟

دلایل زیادی برای مرگ بنگاه‌های قدیمی وجود دارد که نمی‌دانم چقدر فرصت پرداختن به آن وجود دارد اما نکته قابل تامل این است که نگاه سیاستمداران به بنگاه‌ها نگاه درستی نیست. در کشور ما مالکیت محترم شمرده نمی‌شود و اگر بنگاه بزرگی در شهری وجود داشته باشد، همه مدیران دولتی از آن بنگاه انتظار دارند. یکی اشتغال می‌خواهد و دیگری کمک‌های خیرخواهانه. اما مگر بنگاه چقدر توانایی دارد؟ ما برندهای زیادی را از دست داده‌ایم که البته نمی‌توانیم یک‌طرفه به موضوع نگاه کنیم و قطعاً دلایل زیادی در مرگ یک بنگاه نقش داشته است. البته بعضی از برندها سرنوشت دیگری پیدا کردند چون مسیر دیگری در پیش گرفتند؛ برند گلرنک اکنون در ترکیه مواد آرایشی-بهداشتی تولید و به اروپا صادر می‌کند. یا بیسکویت و ویفر تیکرز از گروه زرماکارون توانسته با تکنولوژی روز دنیا برابری و محصول‌های خود را به اقصی‌نقاط جهان صادر کند؛ یا همان بلوبانک که جوانه زده و توانسته همسو با نیاز نسل زد به پیش برود. به باورم کماکان می‌شود با شناخت درست نیازها به سمت بازار این نسل حرکت کرد.

سوال پایانی را از آقای دکتر عبادی می‌خواهم این‌طور بپرسم که شما فرض کنید یک جوان هستید و می‌خواهید تجارتی را شروع کنید، از دولت جدید که قرار است در نهم تیر امسال سرکار بیاید چه انتظاراتی دارید، فرض کنید این دولت اگر روی کار بیاید، تحولات جدیدی را ایجاد می‌کند، با این فرض، چه انتظاراتی از دولت خواهید داشت؟

در رویکرد و نگاه سنتی نسبت به مقوله تجارت برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار 5 ام (5M) در کنترل و برنامه‌ریزی پروژه بدون اولویت و تقدم و تاخر مورد توجه و دقت قرار می‌گیرد. ماشین‌آلات (Machinary)، نیروی انسانی (Manpower)، مصالح (Material)، روش‌ها (Methods) و پول (Money) این موارد پنج‌گانه هستند. این پنج مورد باید به عنوان ماده اولیه و با یک نسبت خوب در تفکر سنتی به مثابه ادویه و ترکیب یک غذا کنار هم باشد که در پایان غذای خوبی بتواند پخت شود. ترکیب این مواد با همدیگر مهم است، اگر یکی نباشد، دیگری به کار نمی‌آید. البته همه اینها در کنار سیاست‌گذاری درست می‌تواند بنگاه را به موفقیت برساند. ما از دولت جدید انتظار ثبات و آرامش داریم. اقتصاد باید قابل پیش‌بینی باشد و دولت نباید در کسب‌وکارها دخالت کند که در این صورت سرمایه‌ها دوباره به سمت تولید سرازیر می‌شود.

در نگاه جدید، آن چیزی که قبل از این موارد باید مورد توجه قرار گیرد، فکر کردن به مفهوم ارزش پیشنهادی است که می‌خواهیم چه بفروشیم و این همان نکته کلیدی است. بزرگ‌ترین تسهیل‌گری باید اتفاق بیفتد و به این سمت‌وسو حرکت کنیم که هر آن چیزی که مانع فکر کردن ماست، باید آن را کنار بگذاریم. همین اکنون به این پرسش شما فکر می‌کردم که نسل زد چرا از کالای قاچاق استفاده می‌کند، منطقی‌ترین دلیل آن است که نیاز داخلی باید همسو با نسل جدید طراحی و ایجاد شود و اتفاقاً خلاقیت در درون همان طراحی است. به بخشی از آن، ما باید ورود کنیم و نسبت به آن آمادگی داشته باشیم و در این زمینه هزینه کنیم و بخشی از آن، وظیفه حاکمیتی است که باید با طراحی خوب، رغبت و انگیزه کار کردن داشته باشد. به‌طور مثال، قوانین و مقررات و گمرک نباید هر روز تغییر کند یا حداقل شرایط ثبات داشته باشیم. اگر بخواهم در این زمینه توصیه‌ای داشته باشم، به نظر من برگ بنده در همه این سال‌ها این است که ارزش‌های پیشنهادی خوبی تعریف شد. برند گلرنگ یا ساعدی‌نیا نمونه این موفقیت‌هاست. من موردی را در کسب‌وکارهای خانگی در شبکه‌های اجتماعی دیدم که خانواده‌ای در صادرات میوه خشک به قدری موفق بودند که محصولشان را به کویت صادر می‌کردند اما در همین وضعیت کسب‌وکارهای مشابهی داریم که حال آنها خوب نیست. دلیل این مورد شاید این بوده باشد که شیوه خشک کردن میوه این کسب‌وکار خانوادگی با بقیه کسب‌وکارهای مشابه تفاوت می‌کرد و البته ارزش پیشنهادی این کسب‌وکارها نافی وظیفه دولت و حاکمیت نیست.