کتاب لیبرالیسم و مسئلۀ عدالت
مروری تخصصی
کتاب لیبرالیسم و مسئلۀ عدالت کتابی تماماً گردآوریشده از مقالات نظریهپردازان مهم عرصۀ عدالت در اروپا و آمریکاست. این اثر حاوی یازده مقالۀ جداگانه است که مترجمان مختلف زیر نظر محمد ملاعباسی آنها را به فارسی ترجمه کردهاند. ویراستار این اثر در توضیحات مقدماتی خود با استفاده از دستهبندی پیشنهادی جیمز کانو، نظریات عدالت را به چهار مفهوم کلیدی یا الگوی اصلی تقسیم میکند. مفاهیم و بهتبع آن دستههایی که نظریات عدالت ذیل آنها قرار میگیرند، عبارتاند از: نیاز، کارآمدی، مسئولیت فردی و زمینه.
در توضیح بیشتر این تقسیمبندی و منطق و نتایج آن به ذکر برخی از نمایندههای فکری هر دسته یا نیاز اشاره میشود؛ برای نمونه میتوان جان رالز، فیلسوف شناختهشدۀ عدالت، را نمایندۀ دستۀ نخست، یعنی نیاز دانست. به نظر رالز، یکپارچگی اجتماعی یکی از حوایج بشر در دنیای امروز است، امری که تحقق سایر امور را ممکن میسازد. او این یکپارچگی را پیشفرض میگیرد و توضیح میدهد: «عدالت بهمثابۀ انصاف، حداقل ما را قادر خواهد ساخت که دریابیم که رسیدن به یکپارچگی اجتماعی، چطور ممکن و باثبات میشود» (ص ۹۷).
همچنین دیگر فیلسوف اخلاق و عدالت، جرمی بنتام که نمایندۀ منش فایده گرا معرفیشده، ذیل عنوان کارآمدی قرار میگیرد. به تعبیر دیگر، فلسفۀ بنتامی با گذر از ذات و اخلاق ذات نگر، نتایج را در برقراری عدالت مدنظر قرار میدهد. همچنین طبق این الگو، میتوان نوزیک و همفکرانش در مکتب اختیار گرایی را در دستۀ مسئولیت فردی و عدالت شخصی شده معنا کرد، جایی که چالش میان جمع و فرد بهسوی با پذیرش آزادی فرد و همچنین افزودن مسئولیتهای انسانی به آن، شکل جدیدی از فلسفۀ عدالت را سامان میدهد. نهایتاً والزر و الستر با توجه به اهمیتی که در تأثیرگذاری زمینههای فرهنگی و اجتماعی قائل هستند، ذیل این عنوان طبقهبندی میشوند.
در مقالات این کتاب نیز میتوان همین دستهبندی کلان ازنظریات عدالت را مشاهده کرد. دو مقالۀ ابتدایی با عناوین «ارث آبا و اجدادی عدالت اجتماعی» اثر فون هایک اتریشی و مقالۀ «عدالت توزیعی» رابرت نوزیک ذیل دستۀ آزادی و مسئولیت فردی قرار میگیرند. مقالۀ سوم با عنوان «عدالت بهمثابۀ انصاف؛ مفهومی سیاسی نه متافیزیکی» به قلم جان رالز، همانطور که پیشتر بیان شد، در دستۀ نظریات عدالت معطوف به نیاز انسانی تعریف میشود. مقالات آمارتیا سن، نوسبام و مولر اوکین در طبقۀ طرفداران بنتام و ذیل مفهوم کارآمدی و اخلاق نتیجه گرا جای میگیرند. مقالات مایکل والزر، السدیر مکاینتایر و یون الستر بهواسطۀ تلاشهایشان برای توجه به مسأله و زمینه و تأثیرات آن در فهم بومی و تاریخی نظریات عدالت، در دستۀ زمینهایهای جیمز کانو قرار میگیرند و نهایتاً مقالۀ دهم و یازدهم از جرالد کوهن و جان رومر نیز بیانگر رویکردهای مارکسیسم تحلیلی به عدالت هستند.
در پایان میتوان چنین جمعبندی کرد که مطالب کتاب حاضر در قامت یک گردآوری موفق توانستهاند با توجه به مهمترین نمایندگان فکری عدالت ذیل چهارچوب لیبرالیستی، گونههای مختلفی ازنظریات عدالت را توضیح دهند. ترجمۀ نسبتاً روان و توجه به دقایق مفهومی در ویراستاری اثر نیز بر توفیق آن در همراه کردن مخاطبان با خود خواهد افزود.
درآمدی تحلیلی
یکی از دشواریهای ارزیابی چنین کتابی با گسترۀ مفهومی و نظری گسترده، ممکن نبودن ورود جزئی و بیان ضعفها و نظرهای هرکدام ازنظریهپردازان در مقالات کتاب است؛ چراکه اولاً چنین کوششی در لابهلای متن همین کتاب و نمونههای مشابه آن و توسط نظریهپردازان دیگر انجامگرفته و ثانیاً نقد یک اندیشه مبتنی بر مطالعۀ یک مقاله، از کفایت نظری مطلوبی برخوردار نیست؛ لذا در این بخش با اجتناب از ورود به دریای نقد نظریات عدالت هریک از نویسندگان، بهنقد برخی کاستیهای صوری و محتوایی کتاب پرداخته میشود.
در ساحت صوری، این کتاب مقدمۀ نسبتاً کاملی از معرفی و دستهبندی نظریات عدالت را دارد؛ اما در پایان فاقد جمعبندی یا نتیجهگیری از متون انتخابی است. این امر میتوانست برای مخاطب این کتاب بهعنوان یک ارزشافزوده توسط گردآورنده، ذیقیمت باشد و سطح محتوایی کتاب را از سطح مجموعۀ مقالاتی که پیشتر منتشرشده است، ارتقا بخشد.
همچنین تقسیمات ابتدایی کتاب متناسب با دستهبندی جیمز کانو، میتوانست مبنای مناسبی برای فصلبندی محتوای این کتاب و روشن شدن مرزهای فلسفی و مبنایی این مقالات و نویسندگان آنها از یکدیگر باشد، موضوعی که ویراستار کتاب در انجامش اهمال کرده و در محصول نهایی، شاهد کنار هم قرارگرفته مقالات مختلف بدون دستهبندی مشخص در بخش فهرست کتاب هستیم.
همچنین میتوان ازنظر محتوایی به روی دیگر سکۀ عدالت یعنی آزادی که به همین میزان در معرض توجه نظریهپردازان فلسفۀ عدالت قرار داشته، اشاره کرد. این موضوع میتواند در دوگانهای انتزاعی، پاسخهای جدید و متفاوتی از متن کتاب به موضوع عدالت بیان کند. این امر نیز باوجود ارزش نظری زیادی که دارد، عمداً در حاشیۀ برخی مقالات مانند «آزادی و رفاه» یا «آزادیهای جنسیتی»، آنهم بهضرورت بحث شده است؛ حالآنکه این شایستگی را داشت که بهصورت مجزا و مستقل به بحث گذاشته شود. علاوه بر این، نظریات کسان دیگری، مانند مایکل سندل که در باب فلسفۀ اخلاق و عدالت سخن گفتهاند و کتاب نوشتهاند، در این کتاب نمایندهای ندارد و این از ارزش جامعیت اثر حاضر میکاهد.