دار و دسته خاورمیانهایها
تمام رویاهای کشورهایی که چشم به تحولات منطقهای بسته بودند و در خواب شیرین خود، خاورمیانه فردا را همچون یک «سوئیس در صحرا» تصور میکردند، با جنگ اخیر بین حماس و اسرائیل نقش بر آب شد. بازگشت به مهمترین نزاع در خاورمیانه (در دستکم چهار دهه اخیر) شاید بتواند بخشی از مسیری را که این بخش از جغرافیای ملتهب جهان در تاریخ پر فراز و نشیب خود طی کرده است روشنتر سازد. در دوره حکمرانی جمهوری اسلامی و با تنشهایی که بین ایران و ایالاتمتحده به وجود آمد، معادلات خاورمیانه وارد مرحله نوینی در تاریخ خود شد. اوج این نزاع در میانه سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ و با حمله ایالاتمتحده به افغانستان و عراق شکل گرفت. از آنجا که ایران تصور میکرد با حمله آمریکا به افغانستان (۲۰۰۱) و سپس عراق (۲۰۰۳)، از شرق و غرب محاصره شده است و در جنوب کشور یعنی خلیجفارس نیز تحت محاصره ناوگان دریایی آمریکا و متحدانش قرار دارد، به قدری احساس خطر کرد که تصمیم گرفت از وضعیت «انفعالی» به وضعیت «فعال»، تغییر حالت بدهد. از همین رو، مقامات ایرانی تصمیم گرفتند با اتکا بر مزیتهای ژئوپلیتیک ایران و منطقه، بازی خاصی را طراحی و اجرا کنند.
ایرانیها به این نتیجه رسیدند که درگیری مستقیم با آمریکا بسیار پرهزینه خواهد بود؛ تا حدی که احتمال داده میشد رویارویی مستقیم ایران و آمریکا، نتیجهای خطرناک برای ایران در پی داشته باشد. به همین دلیل، تصمیم گرفتند با استفاده از کلیه ابزارهای در دسترس، به آمریکا و متحدانش، «هزینه» تحمیل کنند. این روش میتوانست در عین خودداری ایران از رد شدن از خطوط قرمز ایالاتمتحده، به شکلی «مبهم» و «غیرحساسیتبرانگیز» هزینه حضور آمریکا در مناطق پیرامونی ایران را بهشدت افزایش دهد. ایران با اتکا بر اشتراکات فرهنگی-تاریخی با کشورهای منطقه و تمرکز بر حوزههای مذهبی، اقتصادی، سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و روایتی کشورهای پیرامون خود تلاش کرد گروههای محلی پرشماری را مورد پشتیبانی قرار دهد.
ایران با اعتمادبهنفس بخشیدن به گروههای کوچک سیاسی و شبهنظامی در کشورهای فلسطین، عراق، سوریه، بحرین، لبنان، یمن و حتی افغانستان و پاکستان، آنها را به نقشآفرینی در منطقه تشویق کرد. همین مساله سبب شد تا این گروهها بهسرعت رشد کنند و در برابر حضور نیروهای خارجی که وارد منطقه شده بودند، دست به کنشگری بزنند. فوران احساس ناامنی و همچنین افزایش شمار کشتههای نیروهای آمریکایی در عراق، از بزرگترین هزینههای تحمیلشده به این کشور و مهمترین دستاورد برای ایران بود. همچنین غالبشدن روایتی که در آن حضور آمریکاییها در خاورمیانه را حضوری «استعمارگونه»، «مخالف عزت ملتهای منطقه» و نوعی «مداخله» و «نفوذ» جلوه میداد، از دیگر هزینههای تحمیلشده به آمریکا بود.
از دیدگاه جمهوری اسلامی، مجموع این کنشها کارساز و اثربخش در نظر گرفته شد و به همین دلیل، ایران تلاش کرد در حوزههای مختلف نبرد با ایالاتمتحده، «جدیت» و همچنین «تخصص» بیشتری به خرج بدهد. کارآمدی این رویکرد ایران که آمریکا آن را استراتژی «منطقه خاکستری» (چیزی بین هم جنگ و هم صلح، نه جنگ و نه صلح) تعبیر میکند، ایران را تشویق کرد تا گروههای بیشتری را در منطقه «خلق» و از آنها «پشتیبانی» کند. این گروهها رفتهرفته به «بازوهای ژئوپلیتیک» ایران تبدیل شدند و به زبانی دیگر، به پیشبرد «سیاست خارجی غیردولتی» مدنظر ایران کمک شایانی کردند.
از آنجا که ایران، فعالیتهای آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه را «همسو» و بعضا «مشترک» تلقی میکند، استراتژی نسبتا یکسانی برای مقابله با اسرائیل نیز به کار گرفته است. فعالیت منطقهای ایران پیشینهای طولانیتر از عمر جمهوری اسلامی دارد، اما روشن است که پس از وقوع انقلاب اسلامی، نظام سیاسی جدید، فعالیت منطقهای جدید خود را در ابتدا با حمایت از گروههای فلسطینی آغاز کرد. ایران با «تشکیل»، «سازماندهی» و «پشتیبانی» از نیروهای نیابتی، تلاش کرد نفوذ ژئوپلیتیک خود را در کشورهای عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن افزایش دهد. این قلمروسازی ژئوپلیتیک، سرشتی «تدافعی»، «شیعی» و «ضد آمریکایی-اسرائیلی» دارد. ایران بهواسطه یکپارچگی تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی با کشورهای منطقه وبا اتکا به گروههای خرد و غیردولتی و پررنگکردن خطوط اشتراک و چشمپوشی از نقاط افتراق، جوامعی با اشتراکهای نسبی در سراسر جنوب غرب آسیا را بسیج کرد؛ چیزی که از آن با عنوان «محور مقاومت» یاد میشود. مرکز ثقل این حمایتها اما فلسطین و دلیل اصلی آن، تعریف و خوانش خاص حکومت ایران از موجودیت دولت اسرائیل است.
از نگاه جمهوری اسلامی، اسرائیل حکومتی اشغالگر است که باید سرزمینهای اشغالشده فلسطینی را ترک کند (و به عبارتی از صفحه روزگار محو شود). این خواسته ایران، با ارائه هر نوع کمکی به گروههای فلسطینی میتوانست محقق شود. چهار رویداد، نزدیکی ژئوپلیتیک ایران به سوی فلسطین و همچنین قلمروسازی ژئوپلیتیک آن به سمت سواحل مدیترانه را تقویت و تسریع کرد: 1- حمله آمریکا به عراق (در سال 2003)، 2-جنگ 33روزه اسرائیل و لبنان (در سال 2006) («شتاببخشی»، «تایید» و «آزمودن» استراتژی منطقه خاکستری)، 3- بهار عربی (در سال 2009) و 4- بحران سوریه و ظهور داعش (در سالهای 2011 و 2014 که اتصال جغرافیایی تهران به بیروت را از گذرگاه بغداد و دمشق برای افزایش عمق استراتژیک محقق کرد).
در واکنش به افزایش حضور ایران در نزدیکی مرزهای اسرائیل و حمایت بیشتر ایران از گروههای فلسطینی، اسرائیل متقابلا شیوهای مشابه را به کار برد که آخرین آن، تلاش برای حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی و در نزدیکی مرزهای ایران یعنی باکو بود. اسرائیل در یکدهه اخیر با تقویت جدی روابط خود با جمهوریآذربایجان و عقد قراردادهای نظامی-امنیتی و اطلاعاتی با این کشور، حضور پررنگی در مرزهای شمالی ایران پیدا کرده است. افزون بر این، ایران تصور میکند که اسرائیل با تشویق باکو به افزایش تنش در ارمنستان قصد دارد با ایجاد «انسداد ژئوپلیتیک»، دسترسی ایران به قفقاز و اروپا را مسدود کند.
نفوذ اسرائیل در نوار شمالی ایران به قدری جدی شده است که چندوقتی است مقامات اسرائیلی در نزدیکی مرز ایران با ترکمنستان سفارتخانه خود در «عشقآباد» را افتتاح کردهاند. احتمالا مجموعه فعالیتهای اسرائیل در شمال ایران و بهویژه در قفقاز که موجب افزایش تنش بیسابقه بین ایران و همسایگانش شده، ایران را ملزم به پاسخدهی متقابل کرده است. به گفته بالاترین مقام سیاسی کشور، مقامات ایرانی نقشی در این درگیریها نداشتهاند، اما از آنها با قدرت حمایت میکنند. ضربه حماس به اسرائیل تا حدی موجب شده است که حتی در همین یکماه گذشته، سطح تنشها در قفقاز به اندازه قابل توجهی فروکش کند و این احتمالا دستاورد کمارزشی نیست.
از طرف دیگر، ممکن است ذهنیت اسرائیل که همیشه ایران را محرک اصلی فعالیتهای گروههای فلسطینی تلقی میکند، باعث جریتر شدن اسرائیل در افزایش خرابکاریهای این کشور در ایران و حتی تحریککردن آمریکا به سختگیری بیشتر علیه ایران شود. با توجه به مجموعه عواملی که موجب تداوم ناآرامیها در خاورمیانه میشود، شاید بتوان چالش ایران و اسرائیل و متاثر از آن، واکنش بازوهای ژئوپلیتیک ایران در برابر مداخلات فرامنطقهای آمریکا در خاورمیانه (و همراهی اسرائیل با آن) را جدیترین عامل و چالش در منطقه دانست. از آنجا که این چالش با تشدید روزافزون و لفاظیهای طرفین به نوعی «تهدید وجودی» برای هر دو سوی نزاع تبدیل شده است، شاید انتظار تحقق صلح و آرامش در منطقه، کمی دور از دسترس و غیرواقعی به نظر برسد. از سوی دیگر، به دلیل اینکه کشورهای منطقه نیز به طور زنجیروار، دارای درهمتنیدگیهای اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی با طرفین این نزاع و گروههای درگیر در آن هستند، پیچیدگی این مساله، روزبهروز بیشتر میشود.
همین روند نشانگر آن است که خط سیر همکاری اقتصادی کشورهای منطقه نیز مسیر سهل و همواری را نخواهد پیمود. بهرغم تلاشهای جدی و عمیق عربستانسعودی، امارات متحده عربی، قطر و حتی عراق در راستای تنشزدایی در منطقه و همچنین تلاش این کشورها برای برقراری موازنه ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک در سطح فرامنطقه و جهان (با هدف تداوم روند توسعه این کشورها)، زیربنای خاورمیانه و منازعات ریشهدار تاریخی که بهسادگی قابل حل و فصل نیستند و ذینفعان بسیاری در آن مداخله میکنند، در کوتاهمدت، کار چندان سادهای را در برابر بازیگران قرار نخواهد داد. با این حال و با وجود همه این مصائب، به نظر میرسد عزم جدی برای محدودسازی درگیری و تنش در منطقه در حال شکلگیری است.
بازطراحی استراتژیهای ژئوپلیتیک ایالاتمتحده (با تمرکز بیشتر بر اهرمهای ژئواکونومیک مانند کریدورهای پیرامونی ایران) و اسرائیل در منطقه و همچنین رویکرد سرسختانه اخیر اسرائیل در قبال غزه برای بیرونراندن کامل حماس و سپردن حاکمیت منطقه به تشکیلات خودگردان، بیانگر آن است که احتمالا حماس و حتی نیروهای حزبالله در جنوب لبنان با روندی پیچیده و دشوار مواجه خواهند بود. سیاستگذاران و مجریان این رویکرد مدعی هستند که روند تحولات در منطقه، موجبات کاستن از تنشهای خاورمیانه را بیش از پیش فراهم خواهد کرد و رفتهرفته در چشماندازی بلندمدت، امکان همکاری کشورهای منطقه و مشارکتهای فرامنطقهای محقق خواهد شد.