jalalpor copy

روایت اول: سازمان مالیاتی

روایت اول را از مراجعه به سازمان امور مالیاتی شروع می‌کنم. هر فردی که فعالیت اقتصادی می‌کند، پرونده‌های متعددی در سازمان امور مالیاتی دارد. فرض کنید به هر دلیلی به نامه تسویه‌حساب مالیاتی نیاز پیدا می‌کنید. پس از مراجعه به مرجع مالیاتی، در اولین قدم شما را به بخش مالیات مشاغل یا شرکت‌ها ارجاع می‌دهند و آنجا با یکی از کارشناسان فرآیند تسویه‌حساب مالیاتی را آغاز می‌کنید. کارشناس محترم به تمامی اطلاعات شما دسترسی دارد و با یک جست‌وجوی ساده به شرکت‌هایی که شما در آن عضویت دارید یا سهامدارشان هستید دسترسی پیدا می‌کند. به این ترتیب فهرستی از شرکت‌های مختلف شکل می‌گیرد که وجه مشترک همه آنها، وجود نام شما در هیات‌مدیره آنهاست. کارشناس امور مالیاتی با این فهرست اطلاع می‌دهد که مالیات همه بنگاه‌هایی که در آن عضویت دارم باید صاف شود و برای دریافت نامه تسویه‌حساب مالیاتی لازم است بدهی مالیاتی تمامی پرونده‌های دیگر را هم پرداخت کنم. مثلاً در 10 شرکت عضو هیات‌مدیره یا سهامدار هستم، پس موظف می‌شوم تمام و کمال تسویه را انجام دهم. پس حداقل یک هفته باید وقت بگذارم تا همه این پرونده‌ها به‌وسیله ماموران بررسی شود. اگر مالیات غیرقطعی دارم تکلیفش باید مشخص شود.

حالا اگر مالیات قطعی دارم اما به آن معترض هستم باید برای مراجعه به کمیسیون، یا ودیعه بپردازم یا سند بگذارم تا ضمانت لازم ایجاد شود. تا زمانی که پاسخ کمیسیون آماده شود جزو بدهکاران قطعی هستم. در حال حاضر چند راه دارم؛ یا باید مبلغ زیادی پول را ودیعه کنم، یا سند گرو بگذارم یا چک و سفته امضا کنم. پیش خودم می‌گویم اگر پول را به ودیعه بگذارم، گمان نمی‌کنم به این سادگی‌ها امکان پس گرفتن وجود داشته باشد؛ چون تا الان ندیدم کسی بتواند پولی را به سادگی از سازمان امور مالیاتی پس بگیرد. اگر چک و سفته امضا کنم، این خطر وجود دارد که نتوانم سر موعد پرونده‌ام را در کمیسیون‌های مربوطه (بدوی،‌ تجدید نظر و ماده 251) پیش ببرم که در این صورت، چک و سفته من به اجرا گذاشته می‌شود. پس چاره‌ای ندارم جز اینکه سند گرو بگذارم. در چنین حالتی من را به کارشناس رسمی دادگستری معرفی می‌کنند که بر سند ارائه‌شده، قیمت محاسبه کنند. کانون وکلا کارشناسی را معرفی می‌کند، باید با او قرار بگذارم، تا روزی را مشخص کند که برای ارزشگذاری به ملک مورد نظر مراجعه کند. این فرآیند حداقل یک هفته طول می‌کشد. تازه وقتی کارشناس می‌آید گاه آنقدر مدارک می‌خواهد که دچار سرگیجه می‌شوی. باید به عنوان مدیر فکر کنی آیا صلاح هست این مدارک را بدهی یا بهتر آن است که پول وثیقه بگذاری و... . فرض را بر آن می‌گذاریم که همه این مراحل را پشت سر می‌گذاریم، کارشناس ملک را قیمت می‌گذارد، اداره مالیاتی آن را تایید می‌کند، رئیس و معاون و کارشناس به آن مهر تایید زده و به دفترخانه نامه می‌زنند، دفترخانه هم آن سند را بازداشت می‌کند. حالا باید مدارک لازم دفترخانه را تهیه کنیم. این فرآیند هم از یک هفته تا یک ماه طول می‌کشد. مبلغ کلانی هم برای ضمانت گذاشتن سند باید بپردازیم.

پس از صرف این همه وقت و هزینه، خوشحال از اینکه همه این کارها انجام شده، به حوزه مالیاتی برمی‌گردم. اطلاع می‌دهم که همه این کارها را کرده‌ام، لطفاً نامه تسویه‌حساب مالیاتی من را بدهید. تازه اینجا می‌گویند برو پرونده املاک و مستغلاتت را هم ارائه کن. همین مراحل را تازه باید برای مالیات مستغلات طی کنم که مثنوی هفتاد‌من کاغذ است. این فرآیند هم یک ماه طول می‌کشد. می‌خواهی تسویه‌حساب بگیری، می‌گویند پرونده جدیدی در پرونده مالیات مشاغل یا حقوق یا ارث یا... باز شده است. دوباره همان چرخه زجرآور از اول تکرار می‌شود.

چند روز پیش خدمت رئیس اداره امور مالیاتی رسیدم و عرض کردم واقعاً ما مستاصل شدیم؛ برای یک ماده 186 گاه بیش از یک ماه رفت‌و‌آمد می‌کنیم. فکر نمی‌کنم هیچ کجای دنیا مدیر یک بنگاه اقتصادی تا این اندازه در مسائل مالیاتی‌اش مشکل داشته باشد. این ایام ما همیشه در دفاتر مالیاتی نماینده‌ای داریم که شرایطی را که اشاره کردم پیگیری کند. عمر، وقت و انرژی ما در این فرآیند نفس‌گیر و طولانی هدر می‌رود. البته داستان‌های مدیران با امور مالیاتی بیش از این است که من در یک روایت کوتاه به آن اشاره کردم.

روایت دوم: وزارت کار

فرض کنید به عنوان یک کارآفرین و مدیر برای پیشبرد کار، سال‌ها پیش، بنا بر شرایطی از نیروی کارگر فصلی استفاده کردید و با او هم توافق داشتید که آنچه باید پرداخت کنید به خودش بپردازید. تسویه‌حساب هم کرده‌اید و در نهایت پس از پایان کار، کارگر از بنگاه شما بیرون ‌رفته و در بنگاه دیگری مشغول به کار شده است. حالا چندین سال گذشته شرایط کارگر نامناسب شده و وضع مالی خوبی ندارد، شیرپاک‌خورده‌ای به او اطلاع می‌دهد که اگر به وزارت کار مراجعه کنی و شکایتی را به ثبت برسانی و مستنداتی داشته باشی که کارفرما حق و حقوق‌ات را نداده، وزارت کار مبالغی را از کارفرمای قدیمی می‌گیرد و به تو می‌دهد. در این میان عده‌ای از وکلا هم در اداره کار نمایندگانی دارند و به کسانی که مراجعه می‌کنند می‌گویند مثلاً 15 درصد از پولی را که می‌گیری به عنوان حق‌الزحمه دریافت می‌کنیم و در عوض شکایتت را پیگیری می‌کنیم. کارگر سابق که این روزها اموراتش نمی‌گذرد می‌بیند لازم نیست خودش با کارفرما مواجه شود، فقط با آماده کردن مدارکی که به وکیل می‌دهد، مبلغی به دست می‌آورد. به این ترتیب کار شکایت شروع می‌شود. هی باید بروی و بیایی و در حالی‌ که گرفتار تحریم و تامین سرمایه در گردش و مشکلات ارزی و مالیاتی هستی، در نهایت به وزارت کار توصیه می‌کند که خودتان صلح کنید؛ در غیر این صورت جریمه‌های سنگینی در نظر می‌گیریم. در نهایت کارفرما وقت زیادی را صرف این پرونده می‌کند. اما موضوع فقط این نیست؛ کارگر سابق که از این راه قرار است به پول بادآورده دست پیدا کند، دیگران را هم تحریک می‌کند. به این ترتیب شمار زیادی از کارگران سابق که پیش از این شرافتمندانه کار می‌کردند به تحریک چندشبه وکیل و با استفاده از حفره‌های قانون، هجوم می‌آورند و حق و حقوقشان را می‌خواهند. به این ترتیب زخمی به زخم‌های ما اضافه می‌شود و مدیر بنگاه باید به کارگری که پیش از این حق و حقوق قانونی‌اش را گرفته، خسارت بپردازد. خود اداره کار از این شرایط ناراضی است. کارفرما هم می‌ترسد کارگر فصلی استخدام کند.

6 copy

روایت سوم: نظام بانکی

بانک‌ها سال‌هاست طرحی به نام ذی‌نفع واحد دارند. می‌گویند اگر محسن جلال‌پور یا هر شخص دیگری که بدهکار است هر جایی حسابی دارد، سهامدار شرکتی است، جایی ضمانت کسی را کرده، وثیقه‌ای گذاشته، یا بدهکاری دارد در همه‌جا باید حسابش بسته شود. مثلاً شما با بانکی کار می‌کنید، موعد سررسید تسهیلات می‌رسد، می‌خواهید آن را تمدید کنید، می‌گویند برو ماده 186 را بیاور. با همان روایتی که در روایت قبل عرض کردم به مشکل مالیات می‌خورید، سررسید از دو ماه می‌گذرد و جزو سررسید معوق به حساب می‌آید. بعد بانک بعدی می‌گوید چون سررسید بانک قبلی را ندادی برایت سررسید نمی‌کنم. حالا در این میان شرکتی هم هست که در آن عضو هستی و نقشی در نقل و انتقالات مالی‌اش نداری، گرفتار تو می‌شود. یا برعکس اصلاً در جریان اتفاقاتی نیستی اما درگیر مشکلات شرکت می‌شوی. مثل جریانی که در قضایای گلشن‌آرا برای ما پیش آمد که اختلاف بین یک بانک و بانک مرکزی باعث شد نام ما در فهرست بدحسابان بانکی قرار گیرد و همه حساب‌های ما مسدود شود. وقتی این مساله حل شود چه اتفاقی می‌افتد؟ ناگهان موعد 10 سررسید بانکی می‌رسد، سررسیدهایی که در این مدت روی هم تلنبار شده و این باعث می‌شود دوباره در فهرست بدحسابان قرار گیری و به این ترتیب به جایی می‌رسی که دیگر کاری از دستت برنمی‌آید. پیش خودت فکر می‌کنی که بهتر است دست‌هایت را بالا بگیری و تسلیم شوی آن هم درباره موضوعی که تقصیری نداری. در حالی که اگر آن شرکتی که مشکل دارد (چه مشکلات مربوط به خودش و چه مشکلات تحمیلی) مشکلاتش مجزا بررسی می‌شد و امورات شرکت‌های دیگر هم مستقلاً انجام می‌گرفت؛ هیچ‌کدام از این مشکلات پیش نمی‌آمد. به تجربه دریافتم بسیاری از این معوقه‌ها به این دلیل است که ذی‌نفع واحد در نظر گرفته می‌شود و آن شخص ناخواسته وارد یک چرخه اشتباه می‌شود. در حالی که اگر این موضوعات را به یکدیگر ربط نمی‌دادند؛ اگر شرکتی مشکل پیدا می‌کرد، شرکت‌های دیگر به موقع تسهیلاتشان را می‌توانستند پرداخت کنند. وقتی اسم مدیر در فهرست سیاه بانک و مالیات قرار می‌گیرد همه توانایی آن فرد برای اداره سایر اموراتش سلب می‌شود و حتی قادر به رفع همان مشکل هم نخواهد بود. بانک‌ها حتی دسته‌چک نمی‌دهند و گشایش اعتبار نمی‌کنند، سیستم بانکی فرد را به صورت رسمی گرفتار و او را به بدحساب و غیر‌متعهد بدل می‌کند. این یک بازی دوسر باخت است و نمی‌دانم چه نفعی وجود دارد که ساختار ما به این سمت می‌رود. اگر شرکتی مشکل دارد باید همان شرکت تاوانش را بپردازد، مسدود شود و حساب‌هایش را کنترل کنند تا بدهی‌اش پرداخت شود. بقیه شرکت‌ها، نهادها، خیریه‌ها را مسدود کردن، کار درستی نیست. بگذریم از اینکه بانک‌ها هم دنبال بهانه هستند. شش درصد هم جریمه می‌گیرند. یکی از روسای بانک‌ها به من گفت ما بدمان نمی‌آید آدم‌های توانمند جریمه دیرکرد بدهند. شش درصد به اضافه 21 درصد می‌شود 27 درصد سودی که به ما می‌دهند. همین پول را اگر بخواهند سرمایه‌گذاری کنند 21 درصد سود ایجاد می‌شود. هیچ وقت هم این جرایم را که می‌گویند پس می‌دهیم، باز پس نمی‌دهند. بیچاره آن کسی که تسهیلات می‌گیرد، همه حساب‌هایش بسته می‌شود و کارهایش می‌خوابد. به همین دلیل فکر می‌کنم داستان بانک‌ها بیشتر از آنکه به صاحبان کسب‌وکارها صدمه بزند به خود بانک‌ها آسیب وارد می‌کند. اگر ذی‌نفعی نبود آنقدر معوقه نداشتیم. با یکی از بانک‌ها صحبت می‌کردم می‌گفت این روزها ما 80 درصد معوقه و مشکوک‌الوصول داریم. حداقل تا 30 درصد این موضوع به شرایطی که مطرح کردم بازمی‌گردد که طرف ناخواسته در مسیری قرار می‌گیرد که پرداخت نکردن برایش اجبار می‌شود.

روایت چهارم: شهرداری

فرض کنید برای یک کار معمولی نیاز دارید نامه پایان کار از شهرداری بگیرید. مثلاً تسهیلاتی می‌خواهید بگیرید و باید وثیقه بگذارید. بانک مربوطه امور کارشناسی وثیقه را انجام می‌دهد. در این شرایط دفترخانه چهار نامه می‌دهد که یکی از آنها برای شهرداری است. شهرداری اولین کاری که می‌کند بازدید است. برای رسیدن روز بازدید از ملک، یک هفته باید منتظر بود. کارشناس می‌آید و همه‌جا را متر می‌کند و در نهایت دلیلی برای جریمه پیدا می‌کند. اگر جریمه کوچک باشد که گرفتاری‌اش کمتر است. اگر دلیل بزرگی باشد باید به ماده 100 ارجاع دهد؛ که حالا باید معطل بمانی تا نوبت‌ات شود. فرض را بر این می‌گیریم که کارشناس، نه ایراد کوچکی می‌گیرد و نه ایرادی بزرگ، یا اصلاً مشکلاتی که بوده با سرعت حل شده است. شهرداری در ادامه می‌گوید عوارض ساختمان را هم باید بدهی. بعد از آن می‌گوید عوارض مستاجر را هم باید پرداخت کنی. شما به عنوان مالک به مستاجرت می‌گویی بیا و عوارض بدهی را پرداخت کن. می‌گوید الان نمی‌خواهم پرداخت کنم. به هر صورت با خواهش و تمنا وادارش می‌کنی این عوارض را پرداخت کند. در نهایت می‌گویند این ملک تعریض دارد باید تعهد بدهی بعداً این کار را بکنی. حالا شما می‌گویی اصلاً من الان قصد خراب کردن خانه را ندارم اما نهایتاً ناخواسته گرفتار تعهد می‌شوی. شرایط آنقدر پیچیده می‌شود که اصلاً از وثیقه کردن ملک پشیمان می‌شوی.

5 copy

روایت پنجم: فهرست سیاه

برای تمدید یک فقره تسهیلات بانکی حدود یک ماه پیش طبق روال در روز مقرر، اصل تسهیلات و سود مربوطه را به حساب بانک واریز کردیم و طبق رویه قرار بود این تسهیلات را برای یک دوره شش‌ماهه دوباره دریافت کنیم. بعد از انجام کارهای مقدماتی، زمانی که قرار بود بانک مربوطه تسهیلات را برای یک دوره شش‌ماهه به حساب ما واریز کند، متوجه شدیم حساب‌های ما مسدود شده و در فهرست بدحسابان بانک مرکزی قرار گرفته‌ایم. به بانک مراجعه کردیم و گفتیم هیچ سررسید معوقی نداریم و هیچ پرداخت عقب‌افتاده‌ای در حساب‌ها نیست، چطور حساب‌های ما مسدود شده است؟ گفتند از طریق بانک مرکزی بررسی می‌کنیم و نتیجه را اعلام می‌کنیم. بعد از اینکه بررسی کردند، گفتند شما در شرکت «گلشن‌آرای ارم» وام ارزی بدهکارید و باید اقساط معوقه را پرداخت کنید تا مشکل حل شود.

عجیب بود؛ در جریان بودم که اقساط تسهیلات ارزی شرکت گلشن‌آرا پرداخت شده؛ یکی را اول فروردین 1402 و دومی را هم اول ماه تیر پرداخت کردیم و حتی برای قسط سوم که اول مهر 1402 بود پیش‌بینی‌های لازم را کرده بودیم. آن روزها اوایل شهریور بود و هنوز یک ماه زمان داشتیم اما پیش‌بینی لازم را کرده بودیم.

در هر صورت به بانک گفتیم که اقساط ما سر موقع پرداخت شده و بدهی نداریم. اما گفتند سیستم بانک مرکزی چنین چیزی را نشان نمی‌دهد. این‌بار به بانک عاملی که تسهیلات ارزی را اخذ کرده بودیم، مراجعه کردیم. گفتند ما عین مبلغ ریالی واریزشده از طرف شما را به حساب بانک مرکزی واریز کرده‌ایم تا ارز مورد نظر را دریافت کنیم. بانک مرکزی هم معادل تسهیلات ارزی شما به ما ارز پرداخت کرده ولی برای سود بانک، ارز اختصاص نداده است.

هرچند ماجرا خیلی عجیب بود اما متوجه شدیم چه اتفاقی رخ داده است. زمانی که به بانک مراجعه کردیم و خواستیم اقساط تسهیلات ارزی را بپردازیم، این بحث پیش آمد که معادل ریالی سود تسهیلات هم مثل اقساط آن، به حساب بانک واریز شود. ما هم عیناً واریز کردیم و چنین مسائلی در میان نبود. حتی بانک گفت؛ خوب است یک هفته زودتر واریز کنید که ما طی یک هفته بتوانیم معادل ارزی آن را از بانک مرکزی بگیریم و قسط شما را تسویه کنیم.

دقیقاً همین کار را انجام دادیم. یعنی یک هفته زودتر براساس ارقامی که بانک مشخص کرده بود، واریز کردیم و در این تصور بودیم که کار بدون مشکل انجام شده و بانک معادل ارزی را به عنوان قسط واریز کرده است. اکنون بعد از گذشت شش ماه از قسط اول و سه ماه پس از واریز قسط دوم، بانک مرکزی حساب‌های ما را قفل کرده است. نه‌تنها من، که هرکس در شرکت گلشن‌آرای ارم نقشی دارد، حساب‌هایش مسدود شده است.

واضح است که بانک عامل (نامش محفوظ) چنین مشکلی را ایجاد کرده و اکنون هم یک ماه است که هر روز به این بانک مراجعه می‌کنیم و پاسخ درستی نمی‌شنویم.

می‌گویند معادل سود هر کدام از اقساط وام، باید به ما ارز تحویل دهید. این در حالی است که ما امکان انتقال ارز نداریم، چون تحریم هستیم. این به کنار، ناراحتی ما از این است که اگر چنین مشکلی وجود داشته، چرا شش ماه پیش به ما اطلاع ندادند؟ شش ماه است بدون اینکه به ما اطلاع دهند، مبلغ ریالی واریزی ما در حساب این بانک مانده و یک ماه پیش هم متوجه شدیم که حساب‌های ما مسدود شده اما هیچ‌کس حتی به ما اطلاع نداده است. به هر حال گفتیم کاری است که شده، الان چه کنیم؟

گفتند نامه بدهید تا ما پیگیری کنیم. گفتیم چرا از اول نامه‌نگاری نکردید؟

پاسخی ندادند و با وجود این همه زیانی که به ما تحمیل شد، هیچ نهادی پاسخگو نیست. به هر حال حساب‌های ما بسته شده و همه کارهای بانکی ما معطل مانده، نمی‌توانیم دسته چک بگیریم و انتقال پول به سختی صورت می‌گیرد و خلاصه اینکه در ابتدای یک فصل کاری، در وضعیت عجیبی به سر می‌بریم. کاملاً واضح است که بانک عامل و بانک مرکزی با هم اختلافاتی دارند و کارها پیچیده شده اما سوال این است که چرا بخش خصوصی باید جریمه‌اش را بپردازد؟

روایت ششم: اوقاف

روایت ششم به نظر من از همه روایت‌های قبلی تلخ‌تر است. اگر خدای‌نکرده ملک شما در اوقاف مشکلی پیدا کند داستانی باورنکردنی پیش می‌آید. همه املاک را در سال‌های گذشته به نوعی وقفی اعلام کردند. مثلاً ملکی که 30 سال پیش خریده‌اید و مشکلی نداشته اکنون در سندی دیگر، وقفی از آب در می‌آید. به اوقاف مراجعه می‌کنی، می‌گوید باید اجاره این چند سالی را که ملک در اختیار شما بود بپردازید و پذیره هم بدهید. می‌گویم رقم را محاسبه کنید. می‌گویند ملک سنگین است باید پرونده‌اش در تهران بررسی شود. سه تا شش ماه در تهران کارشناسی می‌شود تا اداره اوقاف مرکز بگوید باید چه کرد. بعد می‌گویند ملک را به شما می‌فروشیم. من نمی‌دانم چطور سازمان اوقاف می‌تواند ملک وقفی را بفروشد؛ لابد این هم قانون جدید است. می‌گویم قیمت بدهید؛ قیمتی می‌دهند. می‌گویم ما 20 درصد زیر این قیمت به شما می‌فروشیم اما قبول نمی‌کنند. می‌گویند ما فقط فروشنده هستیم. اگر خرید و فروش نباشد باید مبلغ کلانی برای پذیره و اجاره پرداخت شود. حالا همه این کارها انجام شده. می‌گوید آن سالی که می‌خواستید پروانه ساخت بگیرید پنج متر عقب‌نشینی کردید. می‌گویم بله. می‌گویند ما پول آن پنج متر را هم می‌خواهیم. دوباره مثنوی هفتادمن شروع می‌شود، رفت‌وآمد،‌ کارشناس بیاید و قیمت را مشخص کند. دردسرهایی است. حالا هی ما بگوییم آن زمان که ملک خریداری شده که نمی‌دانستیم اوقافی است؛ اما کسی به حرف گوش نمی‌دهد. همه این کارها را که انجام می‌دهیم تازه ما را می‌فرستند دفترخانه، که پولی هم دفترخانه می‌گیرد. بعد تعهد می‌دهیم که هر سال باید اجاره اوقاف را بدهیم. هر تغییری هم در سند به اوقاف باید پرداخت کرد و هم به متولی باید پرداخت کرد.

روایت هفتم: دشواری صادرات

قصد دارید یک کانتینر مغز پسته برای صادرات به اروپا آماده کنید. ابتدا نیاز به منابع مالی دارید و در حالی که نرخ بهره در کشورهای رقیب کمتر از پنج درصد است، شما باید نرخ 20 درصد را در نظر بگیرید. حال باید پسته مورد نیاز را از بازار بخرید اما خرید برای شما سه بزنگاه سخت دارد.

بزنگاه اول؛ قیمت خرید محصول است که باید رقابتی باشد و شما این امکان را داشته باشید که با محصول کشورهای ترکیه و آمریکا و دیگر کشورها در بازار رقابت کنید.

بزنگاه دوم؛ کیفیت محصول است که باید مورد تایید کامل نهادهای بهداشتی و نظارتی اروپایی باشد. در اروپا سه مولفه برای مغز پسته اهمیت دارد؛

مولفه اول، به شکل ظاهری و فیزیکی محصول برمی‌گردد، دومی به میزان سموم نهفته در محصول مربوط می‌شود و سومی با میزان آلودگی به میکروب‌ها در ارتباط است.

تعارف ندارند، محصول صادرشده هر کدام از این مولفه‌ها را نداشته باشد، یا معدوم می‌شود یا مرجوع. اگر معدوم شود که سرمایه‌ات از بین رفته و اگر مرجوع شود باید هزینه مضاعفی بپردازی که محموله را برگردانی یا اگر امکان‌پذیر بود به بازارهای دیگری ارسال کنی. حال فرض کنیم به هر ترتیبی موفق شده‌ایم پسته مورد نیاز را تهیه کنیم، حدود 45 تا 60 روز طول می‌کشد تا مقدمات صادرات آن فراهم شود.

بزنگاه سوم؛ فرآیند صادرات است. فرض کنیم این مرحله را هم به سلامت پشت سر گذاشته‌ایم و محموله صادراتی موفق شده از آزمایش‌های داخلی سربلند بیرون بیاید و آماده ارسال است، باور می‌کنید کامیونی وجود ندارد که بار صادراتی را به اروپا ببرد؟

در ماه‌های گذشته اغلب رانندگان ترانزیتی موفق به دریافت مدارک مورد نیاز برای عبور از مرزها و جاده‌های اروپایی نشده‌اند و تقریباً حمل‌ونقل زمینی ما ازکار افتاده است.

به این ترتیب دو راه پیش‌روی شما قرار دارد؛ یا باید محموله خود را از مسیرهای دریایی ترکیه ارسال کنید یا از طریق بندرعباس که در این صورت ارسال محموله به خاطر تحریم و موانع موجود، ممکن است دست‌کم سه ماه طول بکشد و اگر بخواهی آن را از طریق دو یا سه مسیر ارسال کنی، باید هزینه مضاعف حمل را بپردازی و قطعاً هم از نظر مالی زیان می‌بینی و هم محموله به‌موقع نمی‌رسد.

حال فرض کنیم با همه مشکلات موجود، این مرحله را هم طی کرده‌ایم و محموله به کشور مقصد رسیده است. خطر بسیار بزرگ این است که محصولات کشاورزی ما به خاطر کیفیت پایین سموم وارداتی (به دلیل تحریم) یا به خاطر استفاده بی‌رویه از سموم (به دلیل نبود دانش کافی در زمینه چگونگی استفاده) به شدت ریسک آلودگی دارند و صادرکننده هر اندازه دقت کند ممکن است در یک محموله 25تنی، مقداری محصول آلوده به سم یا میکروب وجود داشته باشد که به خاطر آن کل محموله به خطر می‌افتد و خطر مرجوعی یا معدومی آن وجود دارد.

بیایید فرض کنیم این مرحله هم به سلامت به پایان رسیده و محموله صادراتی از این آزمون هم به سلامت عبور کرده و به دست خریدار رسیده است. خریدار حداقل یک ماه و نیم تا دو ماه زمان می‌خواهد تا پول محموله را واریز کند و این زمان ممکن تا یک سال هم طول بکشد. در این مدت چه اتفاقاتی در داخل و بیرون کشور رخ می‌دهد؟ برابری ریال و دلار و یورو چه می‌شود، سیاست‌های داخلی چه وضعی پیدا می‌کنند؟

تازه پول را که بدون مشکل دریافت کنی، شرایط انتقالش را نداری. حالا باید صراف پیدا کنی و هزینه مضاعف بپردازی تا پول انتقال پیدا کند. هنوز مشکل به پایان نرسیده، اداره مالیات سراغت می‌آید و بابت تسعیر ارز مالیات مضاعفی درخواست می‌کند. نتیجه اینکه بعد از یک سال یا بیشتر به پول صادرات می‌رسی و خوب که حساب کنی، می‌بینی صادرات بیشتر شبیه بندبازی پردردسر و پرخطر است تا یک تجارت. به همین دلیل جا دارد از سیاستمدارانی که موفق شدند صادرات قانونی را از قاچاق مواد مخدر دشوارتر کنند تبریک بگوییم.

روایت هشتم: رنج تحریم

فکرش را بکنید؛ شانه به شانه طرف حساب خارجی‌ات می‌خواهی وارد شرکت شوی که همکارت دوان‌دوان به سمتت می‌آید و خبر می‌دهد که مامور سازمان آب قصد دارد آب کارخانه را قطع کند، مدیر مالی‌ات دوان‌دوان می‌آید و خبر می‌دهد که چند دقیقه پیش، بانک بابت اقساط معوقه و غیرمعوقه، پول قلمبه‌ای از حسابت برداشته و عنقریب، چک‌ات برگشت می‌خورد و مشاور مالیاتی نگران است که اگر همین الان اقدام نکنی ممکن است بدهکار سازمان مالیاتی شوی و حساب‌هایت بسته شود.

بعد از مدت‌ها با طرف حساب‌های آلمانی نشست برگزار کرده‌ایم. از چند هفته پیش برنامه‌ریزی این بود که طرف آلمانی ابتدا از باغ‌های پسته بازدید داشته باشد و پس از آن تجهیزات آزمایشگاه را از نزدیک ببیند.

دوست آلمانی در آزمایشگاه خبر داد که قانون جدیدی با عنوان پروتکل 67 قرار است در اتحادیه اروپا اجرایی شود که براساس آن، اگر باقی‌مانده سموم محصولات کشاورزی بیش از حد استاندارد این اتحادیه باشد، مرجوعی در کار نخواهد بود و تنها راه، معدوم کردن محصولات است. ظاهراً اتحادیه اروپا به این جمع‌بندی رسیده که بحث افلاتوکسین قابل مدیریت است چون با «سورت» مجدد می‌توان درصد آن را به حد مجاز رساند اما برای باقی‌مانده سموم راهی وجود ندارد و تنها راه، معدوم کردن محصولات است. بدون شک اجرای این استانداردها برای پسته ایران مشکلات جدی ایجاد می‌کند و بازارهای باقی‌مانده را از ما می‌گیرد.

بعد از بازدید از آزمایشگاه به طرف شرکت راه افتادیم و هنوز وارد شرکت نشده بودیم که متوجه جروبحث پرسنل حراست با مردی غریبه شدم. همکار حراست وقتی متوجه حضور ما شد، دوان‌دوان به سمت ما آمد و خبر داد که مامور سازمان آب قصد دارد آب کارخانه را قطع کند. پرسیدم چرا؟ گفتند دو روز پیش قبض آب را تحویل داده‌اند و در حالی که میزان مصرف کمتر شده، مبلغ قبض بیش از 15 برابر دوره قبل است و امروز هم تهدید می‌کنند که قصد دارند آب را قطع کنند. با مامور آب صحبت کردیم و دو روز مهلت گرفتیم.

با مهمان خارجی وارد دفتر شدیم که مدیر مالی شرکت گفت کار فوری دارد. توضیح داد؛ پولی به حساب شرکت واریز شده و بانک بلافاصله اقساط وام سه ماه را برداشت کرده که یکی از اقساط هنوز چند روز مهلت دارد. راستش منتظر بودیم پولی واریز شود تا به بدهکاران بپردازیم اما بانک از فرصت استفاده کرد و بلافاصله پول را یکجا برای خود برداشت. مدیر مالی توضیح داد؛ راه بازگشت پول این است که به بانک نامه بنویسیم تا آنها هم از مدیریت تهران بخواهند که پول به حساب ما برگردد. گفتم لازم نیست؛ کاری است که شده و بهتر است فکر دیگری کنیم.

هنوز وارد جلسه نشده بودیم که مشاور مالیاتی شرکت تماس گرفت و خواست برای تسعیر ارز برگه‌های مالیاتی را امضا کنم. تعجب کردم و گفتم تسعیر ارز که جزو لاینفک صادرات است و مالیات ندارد. گفت: براساس بخشنامه جدید، تسعیر ارز هم شامل مالیات می‌شود و باید پرداخت کنیم و مالیات سنگینی هم هست. خواستم در این زمینه بیشتر صحبت کنیم چون باید نشست مشترک را آغاز می‌کردیم.

جلسه آغاز شد و باغداران سفره دل را باز کردند. یکی گفت: سال گذشته 200 تن پسته برداشت کرده‌ایم اما امسال به 5/ 3 تن نمی‌رسد. دیگری گفت امسال پسته‌ای برداشت نکردم و آنچه روی درختان بوده را به کارگران بخشیده‌ام و دیگری گفت امسال تصمیم داریم هیچ هزینه‌ای در باغ‌ها نکنیم چون چند سال است که برای ما عایدی خاصی نداشته است. دیگری هم از آفت‌ها و کرم‌های خوشه‌خوار و شاخه‌خوار صحبت کرد و نفر بعدی هم خبر داد که قصد دارد باغ‌هایش را بفروشد و مهاجرت کند چون نه آبی باقی مانده و نه باغداری برایش بهره‌ای دارد.

مهمان ما هم توضیح داد که از سال 2023 سخت‌گیری اتحادیه اروپا مضاعف می‌شود و خلاصه اینکه دوستان باغدار ناامید آمده بودند، ناامیدتر هم رفتند.

وقتی برای رفتن به خانه از دفترم خارج شدم، پیش خودم گفتم با این همه فشار چه باید کرد؟ با خودم گفتم بهتر نیست کار را تعطیل کنم؟

در این شرایط دشوار و کمرشکن که با فشارهای تحریم و رکود و تورم همراه است و همه را هم دولت ایجاد کرده، بخش خصوصی رسماً رها شده و دولت هم روزبه‌روز بر فشارهای خود می‌افزاید و مطالبات خود را بدون فوت کمترین وقت، دریافت می‌کند و در شرایطی که زمین و زمان علیه کسب‌وکارها بسیج شده‌اند آدم چطور می‌تواند کار کند؟ هیچ‌کس مخالف نظم دولت در دریافت مطالباتش نیست به شرطی که فساد کم شود و موانع کسب‌وکار را هم بردارند و دیپلماسی به خدمت اقتصاد درآید.

جمع‌بندی

با همین افکار سوار ماشین شدم و راه افتادم، صورت خسته همکاری که صبح نگران قطعی آب کارخانه بود و حالا زیر آفتاب داغ، دست به سینه خداحافظی می‌کرد، تلنگری بود برای اینکه به خودم بگویم؛ مرد خودت را جمع کن، فردا روز بهتری است.

نمی‌خواهم این روایت‌ها را با تلخی به پایان برسانم. حال همه ما خوب است و حتماً بهتر هم می‌شویم. یاد دو شخصیت «اندی» و «رد» در فیلم «رستگاری در شاوشنک» می‌افتم که در دیالوگی درخشان امید و ناامیدی را بهتر از همه ما تعریف می‌کنند:

اندی: یادت باشه امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزهاست و چیزهای خوب هیچ وقت نمی‌میرند.

رد: یه چیزی بهت بگم رفیق. امید چیز خطرناکیه. امید می‌تونه یه آدمو دیوونه کنه.