ما، شهر و آلودگی
در دنیای امروزی آلودگی هوا به یکی از معضلات پیچیده و البته همیشگی زندگی انسانها در سراسر جهان تبدیلشده است، تحقیقات مختلف نشان میدهد که ذرات ریز معلق در هوا، گازهای گلخانه و مسموم بر وجود انسان تأثیرات منفی دارد. تحقیقات مختلف رابطه میان آلودگی هوا و بیماریهای پوستی، گوارشی، قلبی و ریوی را نشان دادهاند، اما تکاندهندهتر آنکه طبق پژوهشهای مختلف آلودگی هوا بر سلولهای مغز و ایجاد افسردگی در بدن افراد نیز تأثیرگذار بوده و به یکی از مهمترین دغدغههای جوامع تبدیلشده است.
شواهد اخیر نشان داده که آلودگی هوا در سلامتی جسمی افراد تأثیرگذار است و حتی میتوان در روزهای آلوده که آلودگی هوا در حد خطرناک است افزایش میزان مرگومیر را در گروههای پرخطر مانند سالمندان و کودکان مشاهده کرد. بهموازات همینکه در سلامت فیزیکی افراد براثر آلودگی هوا تغییراتی مشاهده میکنیم، آلودگی هوا بر سلامت روان هم اثرات مخربی دارد. شواهد اخیر نشان داده که آلودگی هوا به سه صورت میتواند بر سلامت روان اثر بگذارد، نخست بر روی چگونگی سازگاری ما با تغییرات محیطی و بعدازآن بر روی رفتارها و عملکردهای روانی ما اثر میگذارد و درنهایت، آلودگی هوا میتواند در طولانیمدت اثرات سمی بر رشد و عملکرد مغز داشته باشد تا جایی که سالیانه جان سه میلیون نفر در جهان را میگیرد و اثرات خود را بر سلامت روان بهعنوان یک فشار روانی با اضطراب، تنش، نگرانی و افسردگی نشان میدهد
رشد مغز کودکان نیز در اثر تنفس این ذرات آلوده (در صورت تداوم) با اختلال مواجه شده و این اختلال میتواند بهره هوشی کودکان را کاهش دهد. همچنین برخی از اختلالات روحی - روانی نظیر ضعف عصبی، بیش فعالی، رفتارهای پرخاشگرانه و ضعف در برقراری ارتباطات در کودکان هم ناشی از این آلودگی هواست.برخی از عوارض جسمانی آلودگی هوا همچون حملات تنفسی، مشکلات ریوی، آسم، تنگی نفس نیز سلامت روان را تحت تاثیر قرار میدهد. در حقیقت هر یک از عوارض جسمانی خلق بیمار را تنگ و روحیه افسرده را سبب میشود.
اثر آلودگی هوا بر افسردگی در برخی کشورها ارزیابیشده و نتایج متناقضی داشته است. هرچند در مطالعات موردی اغلب نشان دادهشده که وجود خلق افسرده در ارتباط با آلودگی هواست، در بررسی همهگیرشناسی، نتایج کشورها یکدست نبوده است. بهطور مثال، در یک مطالعه بزرگ روی یک جمعیت هفتادهزارنفره، در هلند ارتباط خلق افسرده مردم با آلودگی هوا نشان داده شد، درحالیکه این ارتباط در نروژ وجود نداشت. درواقع عوامل مختلفی در بروز افسردگی به دلیل حضور در مناطق آلوده دخیل است و شروطی از قبیل غلظت بالای آلایندهها و احتمالاً مدت طولانی مواجهه با هوای آلوده اهمیت زیادی دارد. لازم به ذکر است که در این پژوهشها بیشتر بر علامت «افسردگی» تاکید بوده و نه «اختلال یا بیماری افسردگی». بنابراین آنچه در این مورد تاکنون میدانیم عمدتاً ارتباط آلودگی هوا با کاهش سطح سلامت روان است و نه الزاماً علیت آن در افزایش شیوع بیماریهای روانی. هرچند بر پایهیک استنتاج منطقی میتوان نتیجه گرفت که اثر آلودگی هوا در کاستن از سطح سلامت روان افراد جامعه و افزودن بر تنشها و نارضایتیهای آنان میتواند به افزایش شیوع بیماریهای مذکور بینجامد و از سوی دیگر، ممکن است به تشدید علائم یا عود اختلال روانپزشکی در افرادی که از پیش به آن مبتلا بودهاند منجر گردد. بههرحال، دستکم در یک مطالعه در کره جنوبی، آلودگی هوا بهعنوان یک عامل خطر بروز اختلال افسردگی منجر به مراجعه به اورژانس، در افراد مبتلابه بیماری قلبی-عروقی، دیابت و آسم شناساییشده است. البته هرگونه نتیجهگیری ازایندست نیاز به پژوهشهای بیشتری دارد.
اما مهمتر از افسردگی و اضطراب که شواهدی نسبی مبنی بر ارتباط آنها با آلودگی هوا در دست است، موضوع بروز اختلال یا افت در کارکرد مغزی افراد است. این کارکرد مغزی که در اصطلاح، «کارکرد شناختی» (cognitive) نامیده میشود شامل بسیاری از تواناییهای ما در کارهای مرسوم روزمره و اجرای وظایف در زندگی فردی و اجتماعی است. توجه، تمرکز، حافظه و توانایی درک مفاهیم و پردازش اطلاعات ازجمله کارکردهای «شناختی» افراد است. با مقایسه افرادی که در معرض آلودگی شدید و طولانیمدت هوا بوده و کسانی که در سایر مناطق میزیستهاند، تفاوت قابلتوجهی در کارکردهای شناختی دیدهشده است. هرچند این خطر برای کودکان که در سنین تکوین کارکردهای مغزی خود هستند بیشتر است، احتمال افت تواناییهای مغزی بزرگسالان ساکن در مناطق آلوده نیز وجود دارد. حتی مواجهه با هوای آلوده در دوران جنینی، با مشکلاتی در توجه و علائم اضطرابی و افسردگی کودک در آینده همراه بوده است. تغییرات مغزی کودکان در بررسی تصویربرداری مغز با MRI نیز نشان دادهشده و نشانههای التهاب و صدمه مغز در کورتکس پرهفرونتال دیدهشده است. در بررسی موشهای مواجه با آلایندهها نیز تغییرات واضحی در سلولهای عصبی یکی از مراکز عمده مرتبط با حافظه (مشهود بوده است.بهاینترتیب، تغییرات شناختی که ازجمله به شکل کم بودن ضریب هوشی کودکان و افت قابلیتهای فکری بزرگسالان متظاهر میشود به آلایندههای هوا نسبت دادهشده است. اما آیا این تغییرات در حدی است که افراد مواجه با آلودگی، در آینده در معرض ابتلای بیشتر به زوال عقل (دمانس) باشند؟ در این مورد روی مغز سگها مطالعاتی انجامشده و جالب است که تغییرات مغزی مشابه با تغییرات مشهود در بیماری آلزایمر در آنها یافت شده است.
در اینجا موضوع بحث تنها سلامت روان است و نه پیشگیری کلی از سایر عوارض آلودگی هوا که بدیهی است از اهمیت زیادی برخوردارند. همانطور که گفته شد برداشت و تفسیر ما از موضوع بسیار تعیینکننده است. بنابراین لازم است شدت خطر از طریق منابع معتبر اطلاعرسانی شود و ما هم تلاش کنیم تنها از آن طریق به اطلاعات برسیم. واقعیت آن است که مدتهاست درگیر مسائل زندگی مدرن هستیم و بهجز آن خطرات بیماریها و حوادث طبیعی و غیرطبیعی همواره وجود دارد. بااینحال در حالت عادی بدون تفکر روزانه به همه این مشکلات و خطرات به زندگی خود ادامه میدهیم، چراکه تحمل واکنش هیجانی به این مخاطرات خود بسی دشوارتر از ابتلا به آنهاست. پس کنترل هیجانات خود و اطرافیان اهمیت به سزایی دارد و در صورت ناتوانی در اجرای آن کمک گرفتن از خبرگان امر میتواند راهگشا باشد.
از سوی دیگر هرچند محدودیتهایی در زندگی روزمره در ایام اوج خطرات آلودگی هوا، دشواریهایی را به همه تحمیل میکند، ادامه معمول سایر فعالیتها به تداوم حس «عادی بودن» شرایط کمک خواهد کرد. به یک معنا، افراد باید یاد بگیرند که چگونه از اوقات فراغت تحمیلشده خود به بهترین شکل سود ببرند و آن را هرچه بیشتر گوارا سازند. چهبسا در این شرایط و هر شرایط دشوار دیگری دستاوردی بیابند که در روزمرگی نیافتهاند!