پیچیدگی‌هایی که دیده نمی‌شوند
پس از انقلاب، تاکید بر تقویت ساختارهای اجتماعی بر پایه آموزه‌های مذهبی، توانست اعتماد والدین خانواده‌های سنتی را جلب کرده و باعث شود که به سادگی با تحصیل دخترانشان در شهری دیگر موافقت کنند سارا تفکری
دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی _ دانشگاه لندن
(sara.tafakori@gmail.com)
این‌طور که به نظر می‌رسد، پیشی گرفتن پذیرش‌شدگان دختر نسبت به دانشجویان پسر در رقابت‌های کنکور، به بحث‌ها و ارائه راهکارهایی دامن زده است که بیشترشان به دلایل این رشد و انگیزه‌های آن نگاه لازم و کافی نداشته‌اند. پیش از همه، به نظر می‌رسد که دسته متمایل به «سهمیه‌بندی جنسیتی» که راه بازگشت به تعادل جنسیتی را فقط در محدود کردن حق انتخاب رشته‌های درسی برای زنان می‌بینند، گوناگونی جامعه زنان ایرانی را در نظر نگرفته‌اند. نگاه غالب این دسته، نگاهی کلیت‌گرا است که جامعه متنوع دختران جوان را گروهی تصور می‌کند همگون و یکدست که همگی از هویتی یکسان برخوردارند.
از طرف دیگر، موافقان سهمیه‌بندی جنسیتی، نگاه تقلیل‌گرایانه‌ای نیز به موضوع رشد حضور دختران در مراکز عالی آموزشی دارند که این نگاه انگیزه‌های احتمالی دختران دانشجو را برای ادامه تحصیل به چند مورد محدود و مشخص کاهش می‌دهد. شاید از همین رو است که راهکارهای ارائه‌شده برای حل و فصل حضور بیشتر دختران نسبت به پسران، بدل به راهکارهایی می‌شود که با ساده‌انگاری موضوع مورد مطالعه، پیچیدگی‌های آن را به کلی ندیده می‌گیرند.
خاورمیانه: تنور سرد آموزش دختران
در مطالعات دانشگاهی زنان در خاورمیانه، گسترش دسترسی زنان ایرانی به تحصیلات دانشگاهی همواره به عنوان وجه مشخصه تمایز ایران با دیگر کشورهای خاورمیانه طرح و ستوده شده است. یکی از این دلایل که پیش از و مقدم بر همه عنوان می‌شود، تغییراتی است که به دنبال انقلاب اسلامی در ایران رخ داد. رخداد انقلاب در همین راستا از عوامل بیرونی تعیین‌کننده‌ای در روند توانمندسازی زنان عنوان می‌شود که با تسهیل موانع اجتماعی و سنتی آموزش دختران، به مرور زمان، امکان تحصیل گروه بزرگ‌تری را فراهم آورد.
در دوره پیش از پیروزی انقلاب، دغدغه‌های سنتی و مذهبی بخش بزرگی از خانواده‌ها، نگاه دوستانه‌ای به مقوله آموزش دانشگاهی دختران نداشت. تغییرات اجتماعی و فرهنگی که در آن دوران با عنوان مدرن‌سازی کشور از طریق دولت ایجاد و دنبال می‌شد، موجب شده بود تا تحصیل دختران در دید این گروه، به عنوان امری تبلیغ شود که تنها بهانه‌ای بود برای تغییر روش زندگی و روی آوردن به سبک غربی و به اصطلاح «مدرن».
چنین شرایطی، به عامل بازدارنده‌ای تبدیل شد که رفتن دختران به دانشگاه‌ها را، پیش از انقلاب، تنها به منزله دور کردن آنها از بافت‌های محلی، سنتی و مذهبی می‌دید. آموزش و حق تحصیل دختران در این دوران، به خاطر آمیخته شدن با دلایل سیاسی همچون مخالفت با «غرب‌زدگی» رژیم حاکم محدود شد و این محدودیت با فشار تفکری همراه شد که شرق و غرب را در دو گفتمان کاملا مجزا و متفاوت تعریف می‌کرد که سمت غربی‌اش تهدیدی برای فرهنگ و سنت ایران شناخته می‌شد. از همین رو برخلاف تلاش‌هایی که صورت گرفت، تحصیل دختران همچنان میدان بحث‌ها و مجادله ها باقی ماند.
ایران: از انقلاب تا توانمندسازی زنان
در مقابل، شرایط پس از انقلاب، مقدمه‌ای شد برای برطرف یا کمرنگ شدن نگرانی‌هایی که بسیاری از خانواده‌های بیشتر مذهبی و سنتی به حضور اجتماعی دختران داشتند. تاکید بر تقویت ساختارهای اجتماعی و فرهنگی بر پایه آموزه‌های سنتی و مذهبی پس از انقلاب، موجب ایجاد اعتماد در نهاد خانواده به مناسب بودن فضای اجتماعی و فرهنگی برای حضور دختران شد. اعتمادی که از این مسیر برای خانواده‌ها حاصل شد، بعدتر با مولفه‌های دیگری چون خوابگاه‌های دخترانه، تقویت و تشدید شد.
خوابگاه‌های دخترانه که همراه بودند با سیستم‌های حضور و غیاب مداوم، به یکی دیگر از دلایل حضور بیشتر دانشجوهای دختر در دانشگاه‌ها تبدیل شد و با جلب اعتماد والدین خانواده‌های سنتی، آنها را ترغیب کرد که به سادگی با تحصیل دخترشان در شهری دیگر موافقت کنند.
بسیاری از دختران که با توجه به نگاه نظارتی حاکم بر بعضی خانواده‌ها شانس تحصیل در دانشگاه‌هایی به جز محل سکونت خود را نداشتند، با گسترش خوابگاه‌های دخترانه که از الگوهای نظارتی سفت و سختی پیروی می‌کرد و ساختار نظارتی آن جلب‌کننده اعتماد خانواده‌ها بود، به سادگی امکان ادامه تحصیل پیدا کردند.
از سهمیه‌بندی تا «عادی‌سازی» جنس دوم
تا این قسمت از بحث رشد حضور دختران در فضاهای دانشگاهی، نه از دادن حق بیشتر به آنها، بلکه از تسهیل شدن شرایطی سخن می‌گوید که تا پیش از انقلاب حق دسترسی آنها به آموزش را محدود کرده بود.
از طرف دیگر، در بحث‌های توسعه و جنسیت، ما با محدودیت‌های اقتصادی- اجتماعی درون-خانوار هم مواجه هستیم که در گسترش یا تهدید حضور دختران در فضای آموزشی موثر است. «جنسیت» در مبحث توسعه و توانمندسازی شهروندان، به‌عنوان مولفه‌ای دیده می‌شود که نه تنها در تعیین مناسبات و تقسیمات قدرت در خانواده نقش بازی می‌کند، بلکه در سطح جامعه، نهادهای مدنی، اقتصادی و دولت هم بسیار تاثیرگذار است.
ملاحظات جنسیتی درون خانواده، قوانین، الگوها و هنجارهای متمایز و مشخصی برمی‌سازد که تبعیت سازمان‌ها و نهادهای مختلف اجتماع از این هنجارها و الگوها، در حقیقت فرآیند محدودیت‌سازی در مورد گروه‌های خاصی از شهروندان را بازتولید کرده و به آنها مشروعیت می‌بخشد.
بنابراین، بازتولید این محدودسازی در خانواده و اجتماع، در درازمدت می‌تواند به «عادی‌سازی» و «طبیعی‌سازی» حضور نابرابری‌ها در زندگی زنان بیانجامد.
به عنوان مثال، هر چند تغییرات زیادی در مدیریت خانواده طی سال‌های گذشته اتفاق افتاده، اما همچنان نگاهی که در جامعه ما غالب است مردان را به عنوان سرپرست خانواده تعریف می‌کند. نقش اقتصادی زنان در سایه مردان کم‌اهمیت یا بدون اثرگذاری عنوان می‌شود. از طرف دیگر، قرار دادن مردان در قالب سرپرست خانواده بر نگاه کلی خانواده به فرزندان پسر و دختر، تاثیری اساسی دارد.
در این بین، رجحان و تقدم‌بخشی، بدل به مولفه دیگری می‌شود که می‌تواند نقش موثری در امکان بهره‌مندی از امکان آموزش دانشگاهی دختران ایفا ‌کند. به عنوان مثال، گاه دختران در خانواده‌هایی با تمکن مالی کمتر، به ناچار با گزینه اولویت‌بندی در پرداخت هزینه تحصیلات دانشگاهی روبه‌رو هستند. هر چند رجحان بخشی بر پایه جنسیت کمتر از گذشته دیده می‌شود اما نمی‌توان حضور آن را انکار کرد.
در این اولویت‌بندی، با توجه به آنچه درباره روند «عادی‌سازی» تفاوت در نقش‌های جنسیتی گفته شد، تصمیم‌گیری «عاقلانه» چه بسا مساوی با ترجیح دادن حمایت مالی از پسران به عنوان سرپرست خانواده در آینده تعبیر شود، به خصوص اگر دانشگاه مورد نظر، دانشگاه آزاد باشد، تحمل پرداخت هزینه بالای تحصیل پسران، راحت‌تر از طرف خانواده پذیرفته می‌شود تا فرزندان دختر که برایشان پیش‌فرض‌هایی مانند عدم علاقه به استقلال اقتصادی یا عدم نیاز به آن، «عادی» و «طبیعی» خوانده می‌شود.
لازم به تاکید نیست که این مساله به عامل بازدارنده‌ای بدل می‌شود برای امکان تحصیل زنان. صدالبته، این پدیده، به رقابت دوچندان دختران و انگیزه بیشتر آنها برای موفقیت در کنکور دانشگاه‌های دولتی می‌انجامد؛ چراکه دانشگاه دولتی، حالا تنها گزینه‌ای می‌شود که هزینه تحصیل در آن پایین است و در نتیجه خانواده‌ها به سادگی تقبل این هزینه‌ها را بر عهده می‌گیرند.
تعدیل نابرابری‌های جنسیتی پیشین
تا اینجا، هیچ‌کدام از مولفه‌های فوق، از دلایل شخصی زنان ایرانی برای حضور در دانشگاه‌ها صحبت نمی‌کند.
ویژگی‌هایی که مورد اشاره قرار گرفت، به محدودیت‌های خارجی برای دختران اشاره داشتند که در حقیقت دسترسی جمعیت دختران را به آموزش دانشگاهی، محدود و کم ساخته بود. اما دلایل شخصی دختران دانشجو، طیف گسترده‌ای دارد؛ مانند ساختن آینده اقتصادی و اجتماعی بهتر، پیشرفت تحصیلی، ارتقای کاری، استقلال مالی، تامین نیازهای خانواده، احساس ارزش داشتن فردی، استقلال از وابستگی به خانواده، به دست آوردن اعتماد به نفس در جامعه و بسیاری دلایل دیگر که باید مورد مطالعه دقیق‌تری قرار بگیرد. در این راستا، رشد حضور دختران در دانشگاه‌ها در دهه گذشته، باید نه به منزله امری که نیاز به تصحیح و تعدیل دارد، بلکه به عنوان موضوعی طرح شود که در پی تغییر در ساختارهای نابرابری‌های جنسیتی در سطح خانواده و نیز در سطح کلان جامعه ایران در دو دهه گذشته، رخ داده است. از این زاویه، حضور دانشجویان دختر در دانشگاه‌ها در دهه گذشته، نه زیاد و انبوه، بلکه بیش از هر چیز نشان از نتایج تعدیل نابرابری‌های جنسیتی دارد. به خصوص حضور دختران دانشجو از مناطق کم‌بهره‌تر درکشور در رقابت‌های کنکور و موفقیت آنها، می‌تواند تضمین‌کننده آینده اقتصادی و اجتماعی زنانی باشد که به خاطر دسترسی کمتر به سرمایه‌های اقتصادی و فرهنگی از توان کافی برای تغییر شرایط حاکم بر زندگی خود برخوردار نبوده‌اند. از طرف دیگر، گسترش نابرابری‌های جنسیتی در شکل جلوگیری یا محدود ساختن حضور دختران در فضای آموزش عالی، در درازمدت به «عادی‌سازی» و «طبیعی‌سازی» روند نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی جنسیت‌محور در کشور دامن می‌زند. در چنین وضعیتی است که موافقان فعلی سهمیه‌بندی جنسیتی، حجم انبوه خواسته‌ها و دلایل جامعه بزرگ و متنوع زنان را در دنبال کردن آموزش دانشگاهی، تنها در قالب دختری خلاصه می‌کنند از طبقه احتمالا بالای شهری که مشکلات اقتصادی خاصی ندارد و شاید جدی‌ترین دلیلش برای ادامه تحصیل، یافتن همسری از طبقه اقتصادی و اجتماعی بالاتر است، چنین نگاه‌هایی، در دراز مدت، نه تنها به محدود دیدن و یک‌وجهی شناخته شدن خواسته‌ها و توانایی‌ها و مشکلات جامعه متفاوت زنان ایرانی منجر می‌شود، بلکه این دید یک‌بُعدی به عنوان یک امر عادی و طبیعی در اذهان جای می‌گیرد.