چماق و رابینهود
(یا چطور اکونآبادیها مسائل اخلاقی را از مسائل اقتصادی سوا کردند؟)
به اینجا رسیدیم که رابینهود سوار بر دوچرخه وارد اکونآباد شد. . . و حالا ادامه ماجرا:
«به زبون ساده بگویم، شما باید موزهایتان را به هر قیمتی شده پس بگیرید. باید سند زمینهایتان را پس بگیرید. باید حقتان را از گلوی کسی که حقتان را خورده بکشید بیرون. »
کاهومحور گفت: «به زبان ساده نمیگویی. به زبان ساده بگویی میشود که دزدی کنیم. »
اکونآبادیها گفتند: «چی؟ دزدی کنیم؟»
رابینهود گفت: «نه نه.
(یا چطور اکونآبادیها مسائل اخلاقی را از مسائل اقتصادی سوا کردند؟)
به اینجا رسیدیم که رابینهود سوار بر دوچرخه وارد اکونآباد شد... و حالا ادامه ماجرا:
«به زبون ساده بگویم، شما باید موزهایتان را به هر قیمتی شده پس بگیرید. باید سند زمینهایتان را پس بگیرید. باید حقتان را از گلوی کسی که حقتان را خورده بکشید بیرون.»
کاهومحور گفت: «به زبان ساده نمیگویی. به زبان ساده بگویی میشود که دزدی کنیم.»
اکونآبادیها گفتند: «چی؟ دزدی کنیم؟»
رابینهود گفت: «نه نه... اسمش دزدی نیست. شما حق خودتان را از کسی که حقتان را خورده پس میگیرید...»
کاهومحور گفت: «حق ما رو کی خورده؟»
سیبمحور گفت: «موزمحور و شهردار و بادمجونمحور دیگه.»
کاهومحور گفت: «وا! من که اصلا متوجه نشدم کی خوردند.»
سیبمحور گفت: «کاهومحور جان، هر چی موز داشتی الان توی بانک موزی است. سند باغ و خانهات هم دست بانک موزی است. محصول یک سال آیندهات هم مال بانک موزی است. اونوقت میگویی متوجه نشدی کی حقت رو خوردند.»
کاهومحور گفت: «اگه حق منه، نه. من متوجه نشدم کی خوردند.»
سیبمحور گفت: «رابینهودجان، شما با این کاهومحور کار نداشته باش. مانیفستت را بگو، داشتیم حال میکردیم.»
اکونآبادیها گفتند: «داشتیم حال میکردیم. تعریف کن.»
رابینهود گفت: «آفرین. شما باید حقتان را بگیرید.»
سیبمحور گفت: «یعنی دزدی کنیم؟»
رابینهود گفت: «اسمش دزدی نیست. شما از کسی که مالتان را دزدیده حقتان را پس میگیرید.»
سیبمحور گفت: «یعنی بهشان میگوییم که داریم حقمان را پس میگیریم؟ یا ازشان اجازه میگیریم؟»
رابینهود گفت: «نه. نمیشود که. باید قایمکی باشد.»
سیبمحور گفت: «یعنی دزدی کنیم؟»
رابینهود گفت: «اسمش دزدی نیست.»
سیبمحور گفت: «اسمش چیست؟»
رابینهود گفت: «اسمش... چیز است... بهش میگویند احقاق حقوق پایمالشده از راههای قانونی یا دور زدن قانون با راهکارهای غیرمتداول به قصد تحصیل مال از دست رفته توسط مالباخته از مالخورده.»
سیبمحور گفت: «ما توی اکونآباد به احقاق حقوق پایمالشده از راههای قانونی یا دور زدن قانون با راهکارهای غیر متداول به قصد تحصیل مال از دست رفته توسط مالباخته از مالخورده میگوییم دزدی.»
اکونآبادیها گفتند: «راست میگه. ما توی اکونآباد به احقاق حقوق پایمالشده از راههای قانونی یا دور زدن قانون با راهکارهای غیر متداول به قصد تحصیل مال از دست رفته توسط مالباخته از مالخورده میگوییم دزدی.»
رابینهود گفت: «راحتتون کنم ببوها، یا باید دزدی کنید یا من نمیتونم به شما کمک کنم.»
سیبمحور گفت: «دزدی امری غیراخلاقی است. ما ممکن است ببو باشیم، اما بیاخلاق نیستیم.»
رابینهود گفت: «یعنی فقیر میمانید؟ یعنی حقتان را نمیگیرید؟»
سیبمحور گفت: «آره، ولی دزدی نمیکنیم.»
رابینهود گفت: «از بس ببو هستید.»
سیبمحور گفت: «ببو فحش است؟»
اکونآبادیها گفتند: «به ما فحش داد؟» و چماقها و چوبدستها را بردند بالا. یکی چماق را پرت کرد و خورد به کله رابینهود.
رابینهود گفت: «آخ.» سرش را گرفت و داد زد: «الان چماق پرت کردن امری غیر اخلاقی نیست؟»
سیبمحور گفت: «نه.»
رابینهود که با یک دست سرش را گرفته بود پرید روی دوچرخه و داد زد: «چرا؟»
سیبمحور گفت: «چون فحش دادی.»
رابینهود در حالی که از دست اکونآبادیها که داشتند دنبالش میکردند فرار میکرد، داد زد: «یعنی مساله شما فحشه فقط؟ ببوگلابیها.»
سیبمحور گفت: «باز فحش داد.»
اکونآبادیها گفتند: «باز فحش داد؟» و چماقها را پرت کردند.
رابینهود سوار بر دوچرخه کمکم داشت متلاشی میشد. چماق بود که از در و دیوار میبارید روی سرش. داد زد: «اکونآبادیها...»
اکونآبادیها گفتند: «بله...»
رابینهود گفت: «ما داریم درباره مسائل اقتصادی حرف میزنیم یا درباره مسائل اخلاقی؟»
سیبمحور گفت: «مسائل اقتصادی دیگه چیه؟»
رابینهود گفت: «هیچی بابا.» و رکاب زد.
کاهومحور دوان دوان از اکونآبادیها جلو زد و خودش را رساند به رابینهود و گفت: «رابینهود...»
رابینهود گفت: «ای وای... باز هم تو... چییه؟»
کاهومحور گفت: «از ایدهات خوشم اومده. میخواهم پارکابت بشم توی مسائل اقتصادی.»
رابینهود گفت: «مگه تو میدونی مسائل اقتصادی چیه؟»
کاهومحور گفت: «نه.»
این قسمت بیست و چهارم بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.
طرح : سلمان طاهری
ارسال نظر