باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
* * *

کشتی شکست خورده‌ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می گریست
خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی ‌به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردندکوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب ومی‌مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا

محتشم کاشانی


با تحریریه !
آخر هفته ها با «آخر هفته دنیای اقتصاد»
شما می‌توانید از طریق شماره تلفن 87762120 نظر خود را در مورد مطالب «آخر هفته» با ما در میان بگذارید.