وفادار یا دلنشین؟ - ۲۸ دی ۹۱
محمد یعقوبی
کارگردان تئاتر
برهان نمایشنامهای نوشته دیوید اوبورن است و اولین بار در آمریکا در سال ۲۰۰۱ اجرا شد و در همان سال ۵ جایزه مشهور تونی، پولیتزر، جایزه منتقدان نیویورک و . . . را گرفت. داستان نمایش درباره یک استاد ریاضی است که با دخترش زندگی میکند.
نمایشنامه ۴ شخصیت دارد و به نظرم رابطه ریاضی با جنون و غم از دست دادن مهمترین بحثهای این نمایشنامه است. من برهان را بازنویسی کردهام. نمایشنامه اصلی درباره یک خانواده آمریکایی است. من خانواده را ایرانی کردهام، چون برای تماشاگران، به گمانم، تماشای شخصیتهای ایرانی دلنشینتر است.
کارگردان تئاتر
برهان نمایشنامهای نوشته دیوید اوبورن است و اولین بار در آمریکا در سال ۲۰۰۱ اجرا شد و در همان سال ۵ جایزه مشهور تونی، پولیتزر، جایزه منتقدان نیویورک و . . . را گرفت. داستان نمایش درباره یک استاد ریاضی است که با دخترش زندگی میکند.
نمایشنامه ۴ شخصیت دارد و به نظرم رابطه ریاضی با جنون و غم از دست دادن مهمترین بحثهای این نمایشنامه است. من برهان را بازنویسی کردهام. نمایشنامه اصلی درباره یک خانواده آمریکایی است. من خانواده را ایرانی کردهام، چون برای تماشاگران، به گمانم، تماشای شخصیتهای ایرانی دلنشینتر است.
محمد یعقوبی
کارگردان تئاتر
برهان نمایشنامهای نوشته دیوید اوبورن است و اولین بار در آمریکا در سال 2001 اجرا شد و در همان سال 5 جایزه مشهور تونی، پولیتزر، جایزه منتقدان نیویورک و ... را گرفت. داستان نمایش درباره یک استاد ریاضی است که با دخترش زندگی میکند.
نمایشنامه ۴ شخصیت دارد و به نظرم رابطه ریاضی با جنون و غم از دست دادن مهمترین بحثهای این نمایشنامه است. من برهان را بازنویسی کردهام. نمایشنامه اصلی درباره یک خانواده آمریکایی است. من خانواده را ایرانی کردهام، چون برای تماشاگران، به گمانم، تماشای شخصیتهای ایرانی دلنشینتر است. ولی مکان نمایش مانند نمایشنامه اصلی شیکاگوی امریکاست. بازنویسی برهان تجربه بسیار جالبی برایم بود و ریشه در تاریخ تئاتر ما دارد. در آغاز ورود تئاتر در ایران به بازنویسی نمایشنامه و ایرانیکردن نمایشنامههای فرنگی میگفتند آداپتاسیون.
آداپتاسیون تاثیر مهمی در جذب مردم به تئاتر داشته است. رامتین شهبازی پیشنهاد میکند نگوییم آداپتاسیون بگوییم ترجمه فرهنگی. درست میگوید. فقط ماجرا این است که کلمه آداپتاسیون خیلی طنین قدیمی دارد و البته خوشآواتر از ترجمه فرهنگی است. بدون شک، آداپتاسیون یا ترجمه فرهنگی راه بهتری برای اجرای یک نمایشنامه خارجی است. وقتی شخصیتها ایرانی میشوند، دست آدم برای شخصیتپردازی بازتر است، میتوان بازیهای زبانی را وارد کار کرد. در برهان حتی اینکه ناگهان شخصیتها ولو لحظهای انگلیسی حرف میزنند، موقعیت را دیدنیتر کرده است. ایرانیشدن شخصیتها به من امکان داده اندکی هم زبانورزی کنم . مثلا در متن دیوید اوبورن رابرت میگوید: دستگاه رو راه بیانداز.
برای تماشاگر ایرانی «دستگاه» واژهای خنثی است و نمیتواند با جمله رابرت ارتباط برقرار کند، ولی حالا که شخصتها ایرانی شدهاند، رابرت شده همایون و میگوید: اتول رو راه بنداز. تماشاگر با کلمه «اتول» ارتباط برقرار میکند. «اتول» جان دارد. هم طنازی دارد و هم تاریخ و تبار. میلم به آداپتاسیون برمیگردد، به تاثیری که زمانی با خواندن دوره تاکنون سهجلدی «ادبیات نمایشی در ایران» جمشید ملکپور گرفتم. این کتاب مهمی است که هر نمایشنامهنویسی باید آن را بخواند. جمشید ملکپور در پایان هر جلد چند نمایشنامه را به عنوان نمونه آن دوره آورده است. در جلد اول طبیب اجباری مولیر را در کنار آداپتاسیون اعتمادالسلطنه از نمایشنامه مولیر برای مقایسه آورده است. برای من خواندن آداپتاسیون اعتمادالسلطنه دلنشینتر از خواندن ترجمه وفادار به مولیر بود. پس وفادار یا دلنشین؟ مساله این است. تلاش من در بازنویسی برهان متاثر از این جریان دلنشین آداپتاسیون در تئاتر ایران است.
من البته پا را از گلیمم بیرونتر گذاشتهام. یک صحنه را حذف کردهام. صحنه قبل از پایان را و مقداری از دیالوگهای این صحنه را به صحنه ششم اضافه کردهام. پایان نمایشنامه اصلی را هم عوض کردهام. پایان نمایشنامه اصلی به گمانم زیادی خوشبینانه بود، خوشبینی امریکایی زورکی و مرسوم. به دل خودم نمینشست چه برسد به تماشاگر. وفادار یا دلنشین؟ مساله این است.
کارگردان تئاتر
برهان نمایشنامهای نوشته دیوید اوبورن است و اولین بار در آمریکا در سال 2001 اجرا شد و در همان سال 5 جایزه مشهور تونی، پولیتزر، جایزه منتقدان نیویورک و ... را گرفت. داستان نمایش درباره یک استاد ریاضی است که با دخترش زندگی میکند.
نمایشنامه ۴ شخصیت دارد و به نظرم رابطه ریاضی با جنون و غم از دست دادن مهمترین بحثهای این نمایشنامه است. من برهان را بازنویسی کردهام. نمایشنامه اصلی درباره یک خانواده آمریکایی است. من خانواده را ایرانی کردهام، چون برای تماشاگران، به گمانم، تماشای شخصیتهای ایرانی دلنشینتر است. ولی مکان نمایش مانند نمایشنامه اصلی شیکاگوی امریکاست. بازنویسی برهان تجربه بسیار جالبی برایم بود و ریشه در تاریخ تئاتر ما دارد. در آغاز ورود تئاتر در ایران به بازنویسی نمایشنامه و ایرانیکردن نمایشنامههای فرنگی میگفتند آداپتاسیون.
آداپتاسیون تاثیر مهمی در جذب مردم به تئاتر داشته است. رامتین شهبازی پیشنهاد میکند نگوییم آداپتاسیون بگوییم ترجمه فرهنگی. درست میگوید. فقط ماجرا این است که کلمه آداپتاسیون خیلی طنین قدیمی دارد و البته خوشآواتر از ترجمه فرهنگی است. بدون شک، آداپتاسیون یا ترجمه فرهنگی راه بهتری برای اجرای یک نمایشنامه خارجی است. وقتی شخصیتها ایرانی میشوند، دست آدم برای شخصیتپردازی بازتر است، میتوان بازیهای زبانی را وارد کار کرد. در برهان حتی اینکه ناگهان شخصیتها ولو لحظهای انگلیسی حرف میزنند، موقعیت را دیدنیتر کرده است. ایرانیشدن شخصیتها به من امکان داده اندکی هم زبانورزی کنم . مثلا در متن دیوید اوبورن رابرت میگوید: دستگاه رو راه بیانداز.
برای تماشاگر ایرانی «دستگاه» واژهای خنثی است و نمیتواند با جمله رابرت ارتباط برقرار کند، ولی حالا که شخصتها ایرانی شدهاند، رابرت شده همایون و میگوید: اتول رو راه بنداز. تماشاگر با کلمه «اتول» ارتباط برقرار میکند. «اتول» جان دارد. هم طنازی دارد و هم تاریخ و تبار. میلم به آداپتاسیون برمیگردد، به تاثیری که زمانی با خواندن دوره تاکنون سهجلدی «ادبیات نمایشی در ایران» جمشید ملکپور گرفتم. این کتاب مهمی است که هر نمایشنامهنویسی باید آن را بخواند. جمشید ملکپور در پایان هر جلد چند نمایشنامه را به عنوان نمونه آن دوره آورده است. در جلد اول طبیب اجباری مولیر را در کنار آداپتاسیون اعتمادالسلطنه از نمایشنامه مولیر برای مقایسه آورده است. برای من خواندن آداپتاسیون اعتمادالسلطنه دلنشینتر از خواندن ترجمه وفادار به مولیر بود. پس وفادار یا دلنشین؟ مساله این است. تلاش من در بازنویسی برهان متاثر از این جریان دلنشین آداپتاسیون در تئاتر ایران است.
من البته پا را از گلیمم بیرونتر گذاشتهام. یک صحنه را حذف کردهام. صحنه قبل از پایان را و مقداری از دیالوگهای این صحنه را به صحنه ششم اضافه کردهام. پایان نمایشنامه اصلی را هم عوض کردهام. پایان نمایشنامه اصلی به گمانم زیادی خوشبینانه بود، خوشبینی امریکایی زورکی و مرسوم. به دل خودم نمینشست چه برسد به تماشاگر. وفادار یا دلنشین؟ مساله این است.
ارسال نظر