تجلیّ صالح - ۱۲ بهمن ۹۱
حافظ احمدی
هر چه در مورد حاجی فکر کردم، چیز مناسبی برای نوشتن پیدا نکردم چون یک کوچک نمیتواند از یک بزرگ صحبت کند و اگر حرفی بزند ممکن است آن بزرگ را هم کوچک کند. همین قدر میدانم که حاجآقا وادی امن بود. همیشه در جلساتش مخالف و موافق و خلاصه گرگ و میش با هم مینشستند. همیشه جلساتش جمع اضداد بود و تا زمانی که در جلسه حضور داشتند صلح برقرار بود و این یعنی تجلیّ صالح. .
هر چه در مورد حاجی فکر کردم، چیز مناسبی برای نوشتن پیدا نکردم چون یک کوچک نمیتواند از یک بزرگ صحبت کند و اگر حرفی بزند ممکن است آن بزرگ را هم کوچک کند. همین قدر میدانم که حاجآقا وادی امن بود. همیشه در جلساتش مخالف و موافق و خلاصه گرگ و میش با هم مینشستند. همیشه جلساتش جمع اضداد بود و تا زمانی که در جلسه حضور داشتند صلح برقرار بود و این یعنی تجلیّ صالح. .
حافظ احمدی
هر چه در مورد حاجی فکر کردم، چیز مناسبی برای نوشتن پیدا نکردم چون یک کوچک نمیتواند از یک بزرگ صحبت کند و اگر حرفی بزند ممکن است آن بزرگ را هم کوچک کند. همین قدر میدانم که حاجآقا وادی امن بود. همیشه در جلساتش مخالف و موافق و خلاصه گرگ و میش با هم مینشستند. همیشه جلساتش جمع اضداد بود و تا زمانی که در جلسه حضور داشتند صلح برقرار بود و این یعنی تجلیّ صالح.
هر چه در مورد حاجی فکر کردم، چیز مناسبی برای نوشتن پیدا نکردم چون یک کوچک نمیتواند از یک بزرگ صحبت کند و اگر حرفی بزند ممکن است آن بزرگ را هم کوچک کند. همین قدر میدانم که حاجآقا وادی امن بود. همیشه در جلساتش مخالف و موافق و خلاصه گرگ و میش با هم مینشستند. همیشه جلساتش جمع اضداد بود و تا زمانی که در جلسه حضور داشتند صلح برقرار بود و این یعنی تجلیّ صالح.
ارسال نظر