معامله موز جرم است - ۱۱ آبان ۹۱
یا چطور اکونوم با حذف موز از جامعه برای محورشدن بادمجان در جامعه تلاش کرد
به اینجا رسیدیم که اکونآباد تبدیل به یک جامعه طبقاتی شد و همه برای خوردن موز با هم رقابت میکردند، اما بادمجانمحور از این موضوع راضی نبود و نمیتوانست قبول کند که موز محور جامعه باشد. . . و حالا ادامه ماجرا:
موز برای جامعه مفید نیست
مردم توی حیاط و بالای دیوار و روی درخت و باقی جاهای خانه بادمجانمحور ایستاده بودند و منتظر بودند ببینند دوباره بادمجانمحور میخواهد چه سنتی را بشکند و کدام اصلی را تبدیل به فرع کند و کدام فرعی را اصل کند و کدام هنجاری را ناهنجار کند و خلاصه چه حقهای سوار کند.
یا چطور اکونوم با حذف موز از جامعه برای محورشدن بادمجان در جامعه تلاش کرد
به اینجا رسیدیم که اکونآباد تبدیل به یک جامعه طبقاتی شد و همه برای خوردن موز با هم رقابت میکردند، اما بادمجانمحور از این موضوع راضی نبود و نمیتوانست قبول کند که موز محور جامعه باشد... و حالا ادامه ماجرا:
موز برای جامعه مفید نیست
مردم توی حیاط و بالای دیوار و روی درخت و باقی جاهای خانه بادمجانمحور ایستاده بودند و منتظر بودند ببینند دوباره بادمجانمحور میخواهد چه سنتی را بشکند و کدام اصلی را تبدیل به فرع کند و کدام فرعی را اصل کند و کدام هنجاری را ناهنجار کند و خلاصه چه حقهای سوار کند.
دیگر داشت حوصله اکونیها سر میرفت که سر و کله بادمجانمحور روی بام پدیدار شد. کمی اینور و آنور را نگاه کرد و گفت: «وای بر من.» و بعد نشست روی زانو و زار زار گریه کرد.
اکونیها هاج و واج مانده بودند که جریان چیست که یکهو اکونوم از پشت خرپشته پرید بیرون و کاملا نمایشی رو به بادمجانمحور و طوری که صداش به گوش اکونیها برسد، گفت: «آه... ای بادمجانمحور عزیز... ای سالار... چی شده؟»
بادمجانمحور به ضایعترین وضعی که ممکن است کسی نقش بازی کند دستش را گذاشت روی قلبش و گفت: «آه... ای اکونوم... ای شهردار باشعور... من با همین دستان خودم خاک بر سر خودم کردم...»
یکی از اکونیها از توی حیاط داد زد: «بادمجونمحور خاک تو سرش کرده؟»
اکونیها خندیدند. بادمجانمحور قافیه را نباخت و دوباره گفت: «آه... من با همین دستان خودم تیشه به ریشه خودم و اکونآباد زدم...»
اکونوم گفت: «به من و به اکونآبادیها بگو چی شده... راحت باش... هر چی هست بریز بیرون...»
بادمجانمحور هر چی بود ریخت بیرون و گفت: «کاش دستم میشکست... کاش زبان بچهام را مار میزد... کاش دلش کارد میخورد و هر چه میگذاشتیم جلوش میخورد... کاش لال میشدم و موزمحور را...»
که دوباره یکی از اکونیها تکمضراب زد: «دکتر... دکتر موزمحور...»
بادمجانمحور پوزخند زد: «دکتر... هه... اون هم چه دکتری...»
اکونوم توی گوش بادمجانمحور گفت: «چقدر کشش میدهی... برو سر اصل قضیه» و رو به مردم داد زد: «گوش کنید... اینجای حرفهاش خیلی مهم است...»
مردم گوش کردند و بادمجانمحور گفت: «موز برای ما، برای جامعهی ما مفید نیست...»
ولوله توی اکونیها افتاد. یعنی چی؟ یعنی چی که موز مفید نیست؟ موز به این خوشمزگی، به این نرمی، به این خوشطعمی، به این خوشعطری! موزی به چنین مشخصاتی چطور مفید نیست؟ اگر موز مفید نیست، پس چی مفید است؟
یکی از اکونیها تیکه انداخت: «نه. تو خوبی. بادمجون خوبه...»
اکونیها خندیدند. هیچکس جدی نگرفته بود.
ممنوعیت موز
اکونوم که پیشبینی میکرد مردم با این شامورتیبازی خام نشوند و گول نخورند، یک اعلان رسمی از جیبش در آورد و گفت: «اهم... اهم... گوش کنید... به موجب این اعلان، از امروز به علت اخلال در امنیت جامعه، تفرقهافکنی، سستکردن بنیان اکونآباد و چیزهای دیگر، همچنین به علت ایجاد جامعه طبقاتی در اکونآباد، معامله موز یا هر طور معاملهای که به موز ربط پیدا کند، ممنوع اعلام میشود. از این تاریخ به بعد همراه داشتن موز نیز جرم محسوب میشود. گفتنی است این قانون برای سعادت خود اکونآبادیها تنظیم شده چرا که سعادت اکونآباد در گروی اجرای قانون
اکونآباد است.»
موز؛ اسباب جرم
اکونآبادیها تا به خودشان بیایند دیدند همهشان از نظر قانون مجرم هستند، چون دست به نقد توی جیب هر کدامشان یک موز بود. برای همین بشمار سه، جلدی، زدند به چاک و حیاط بادمجانمحور را ترک کردند.
اکونوم به بادمجانمحور گفت: «این هم از این»این قسمت سیزدهم بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.
ارسال نظر