مهسا حکمت:
پول مهم است. سبز و زرد و آبی بودن اسکناس‌ها میزان علاقه ما را نشان می‌دهد. برایمان اهمیت دارد که روی اسکناس هایمان آرامگاه سعدی است یا سردر دانشگاه تهران. بیشتر افرادی که می‌گویند مهم نیست اشتباه می‌کنند. با اطمینان می‌توان گفت اشتباه می‌کنند. احتمالا مزه اسکناس‌ها را خوب نچشیده‌اند. اسکناس، همان کاغذهایی که گاه با چسب‌های نواری بهم وصلشان می‌کنیم و اگر گوشه نداشته باشد ما بین اسکناس‌ها جایشان می‌دهیم تا بتوانیم به اولین راننده تاکسی قالب کنیم، مسیر زندگیمان را جلوی چشممان رژه می‌برد. اگر روزی از خواب بیدار شویم و تصمیم بگیریم زندگیمان را تغییر دهیم بایستی از همان لحظه شروع به گرم کردن کنیم. خودمان را برای دویدن در شبانه روز آماده کنیم و بدویم و بدویم و بدویم. نمی‌توان نفس تازه کرد. نمی‌توان در کافه‌ای نشست و لحظه‌ای استراحت کرد و قهوه ترک سفارش داد؛ چرا که در این دو مارتن تورم از ما جلوتر است و امکانش کم است که بتوان رکوردش را در این روزها شکست. انگار برای ما زمین مسابقه پر از چاله است و هر زمان امکان دارد با مغز به زمین بخوریم، اما برای تورم چنین نیست، زمین مسابقه‌اش را با استاندارد‌های جهانی ساخته‌اند.
با این حال آرزو بر ما عیب نیست. گرم می‌کنیم، می‌دویم، کافه می‌رویم، قهوه می‌خوریم، با این امید که شاید روزی بیاید که تورم در زمین ما مسابقه دهد. روزی که ما چاله‌ها را از بر کرده‌ایم.