پول رستگاری نمیآورد - ۲۶ مرداد ۹۱
بهروز بقایی
بازیگر و کارگردان
عسل عباسیان: وقتی که بچه بودیم برای فردا چه نقشههایی می کشیدیم؟ چه رویاهایی در سر میپروراندیم؟ می خواستیم قصری از طلا یا لوبیای سحرامیز را پیدا کنیم و به دنبال قصری خیالی به آسمانها و بالای ابرها سفر میکردیم. امروز به چه فکر میکنیم؟ چه رویایی در سر داریم؟ چه خواهیم گفت وقتی بخواهیم بگوییم به چه فکر میکردیم وقتی که بچه بودیم. . . شاید باور نکنید! یعنی مطمئنم که باور نمیکنید، حتی وقتی بچه بودم، مخصوصا هرچه کودکتر بودم هیچ رویایی برای پولدار بودن و پولدار شدن نداشتم، چون همیشه و همیشه روحم را از انتظارات دیگری پر میکردم.
بازیگر و کارگردان
عسل عباسیان: وقتی که بچه بودیم برای فردا چه نقشههایی می کشیدیم؟ چه رویاهایی در سر میپروراندیم؟ می خواستیم قصری از طلا یا لوبیای سحرامیز را پیدا کنیم و به دنبال قصری خیالی به آسمانها و بالای ابرها سفر میکردیم. امروز به چه فکر میکنیم؟ چه رویایی در سر داریم؟ چه خواهیم گفت وقتی بخواهیم بگوییم به چه فکر میکردیم وقتی که بچه بودیم. . . شاید باور نکنید! یعنی مطمئنم که باور نمیکنید، حتی وقتی بچه بودم، مخصوصا هرچه کودکتر بودم هیچ رویایی برای پولدار بودن و پولدار شدن نداشتم، چون همیشه و همیشه روحم را از انتظارات دیگری پر میکردم.
بهروز بقایی
بازیگر و کارگردان
عسل عباسیان: وقتی که بچه بودیم برای فردا چه نقشههایی می کشیدیم؟ چه رویاهایی در سر میپروراندیم؟ می خواستیم قصری از طلا یا لوبیای سحرامیز را پیدا کنیم و به دنبال قصری خیالی به آسمانها و بالای ابرها سفر میکردیم. امروز به چه فکر میکنیم؟ چه رویایی در سر داریم؟ چه خواهیم گفت وقتی بخواهیم بگوییم به چه فکر میکردیم وقتی که بچه بودیم... شاید باور نکنید! یعنی مطمئنم که باور نمیکنید، حتی وقتی بچه بودم، مخصوصا هرچه کودکتر بودم هیچ رویایی برای پولدار بودن و پولدار شدن نداشتم، چون همیشه و همیشه روحم را از انتظارات دیگری پر میکردم.
مثلا یک جور آرامش و خوشبختی. یا شاید هم یک جور رستگاری، البته اگر رستگاری به نظر برسد! یا رویای دیگرم یک پایان خوش بود برای همه چیز. دوست داشتم صفحه پایانی را با تحقق همه رویاها بنویسیم. با تحقق همه رویاهای زیبا. و پول در لابلای رویاهای زیبا و خوشبختی و آرامش و عشق و البته همان رستگاری هیچ جایی نداشت... و حالا امروز هم هنوزاهنوز رویایی در سرم برای پولدار شدن نیست؛ چون شاید هنوز هم در سر هوای رستگاری دارم و در سینه هوای رستگاری را نفس میکشم. کاش رستگاری روزی، جایی، برای همه ما باشد... آمین!
بازیگر و کارگردان
عسل عباسیان: وقتی که بچه بودیم برای فردا چه نقشههایی می کشیدیم؟ چه رویاهایی در سر میپروراندیم؟ می خواستیم قصری از طلا یا لوبیای سحرامیز را پیدا کنیم و به دنبال قصری خیالی به آسمانها و بالای ابرها سفر میکردیم. امروز به چه فکر میکنیم؟ چه رویایی در سر داریم؟ چه خواهیم گفت وقتی بخواهیم بگوییم به چه فکر میکردیم وقتی که بچه بودیم... شاید باور نکنید! یعنی مطمئنم که باور نمیکنید، حتی وقتی بچه بودم، مخصوصا هرچه کودکتر بودم هیچ رویایی برای پولدار بودن و پولدار شدن نداشتم، چون همیشه و همیشه روحم را از انتظارات دیگری پر میکردم.
مثلا یک جور آرامش و خوشبختی. یا شاید هم یک جور رستگاری، البته اگر رستگاری به نظر برسد! یا رویای دیگرم یک پایان خوش بود برای همه چیز. دوست داشتم صفحه پایانی را با تحقق همه رویاها بنویسیم. با تحقق همه رویاهای زیبا. و پول در لابلای رویاهای زیبا و خوشبختی و آرامش و عشق و البته همان رستگاری هیچ جایی نداشت... و حالا امروز هم هنوزاهنوز رویایی در سرم برای پولدار شدن نیست؛ چون شاید هنوز هم در سر هوای رستگاری دارم و در سینه هوای رستگاری را نفس میکشم. کاش رستگاری روزی، جایی، برای همه ما باشد... آمین!
ارسال نظر