اکونوم وارد میشود - ۴ آبان ۹۱
یا چطور بادمجانمحور با اکونوم ریخت روی هم
به اینجا رسیدیم که اکونآباد تبدیل به یک جامعه طبقاتی شد و همه برای خوردن موز با هم رقابت میکردند، اما بادمجانمحور از این موضوع راضی نبود و نمیتوانست قبول کند که موز محور جامعه باشد. . .
و حالا ادامه ماجرا:
حق و حقوق بادمجانمحور
زن بادمجانمحور به بادمجانمحور گفت: «الان از موز باارزشتر داریم توی بازار؟»
بادمجانمحور گفت: «نه. فقط بادمجان است که آن هم گرانتر نیست و ارزش موز و بادمجان برابر است.
یا چطور بادمجانمحور با اکونوم ریخت روی هم
به اینجا رسیدیم که اکونآباد تبدیل به یک جامعه طبقاتی شد و همه برای خوردن موز با هم رقابت میکردند، اما بادمجانمحور از این موضوع راضی نبود و نمیتوانست قبول کند که موز محور جامعه باشد...
و حالا ادامه ماجرا:
حق و حقوق بادمجانمحور
زن بادمجانمحور به بادمجانمحور گفت: «الان از موز باارزشتر داریم توی بازار؟»
بادمجانمحور گفت: «نه. فقط بادمجان است که آن هم گرانتر نیست و ارزش موز و بادمجان برابر است.»
زن بادمجانمحور گفت: «یک راه بیشتر نیست.»
بادمجانمحور گفت: «راه بده.»
زن بادمجانمحور راه داد که: «باید کاری کنی مردم از بادمجان بیشتر از موز خوششان بیاد.»
بادمجانمحور با مشت زد توی سر زنش و گفت: «این هم حرف بود زدی؟! بچه خودت چون حالش از مزه بادمجان به هم میخورد، این ادا و اصول را درآورد. تو خودت تا حالا موز خوردی؟ نخوردی دیگر. موز خورده بودی میفهمیدی از هر لحاظ از بادمجان بهتر است.»
زن بادمجانمحور گفت: «درست است که من بادمجانمحور هستم، اما موز هم خوردهام.»
بادمجانمحور دوباره زد توی کله زنش و گفت: «چشمم روشن.»
زن بادمجانمحور گفت: «خب من چطوری میتوانستم بگذارم دردانهپسرم موز بخورد، وقتی خودم نمیدانستم چیست؟ اگر میمرد خوب بود؟»
بادمجانمحور گفت: «اگر همان یک بار بود، عیبی ندارد. اما اگر از این به بعد موز بخوری من میدانم و تو.» و اضافه کرد: «نمیگذاری آدم به کارش برسد. من چه کار کنم که موز محور جامعه نباشد؟»
زن بادمجانمحور دوباره گفت: «یک راه بیشتر نیست.»
بادمجانمحور گفت: «راه بده.»
زن بادمجانمحور راه داد که: «باید کاری کنی مردم از بادمجان بیشتر از موز خوششان بیاد.»
بادمجانمحور با مشت زد توی سر زنش و گفت: «این هم حرف بود زدی؟ چطوری مردم از بادمجان بیشتر از موز خوششان میآید؟ هان؟ اصلا تو آدمی؟ توی کلهات چی هست؟ این حرفها را از کجات در میآوری؟ واقعا که زن بادمجانمحوری هستی...»
زن بادمجانمحور که میدانست توی اکونآباد رسم است مرد به زنش سرکوفت بزند، داشت از این رسم لذت میبرد. بعد گفت: «برای اینکه مردم از بادمجان بیشتر از موز خوششان بیاید، باید کاری کنی که مرد از موز خوششان نیاید. بعد که از موز خوششان نیامد، از بادمجان خوششان میآید.»
بادمجانمحور دوباره با مشت زد توی سر زنش و گفت: «معرکهای! معرکه!» و بدو بدو از خانه رفت بیرون.
بعد بدو بدو برگشت خانه.
زن بادمجانمحور گفت: «چی شد؟ چرا برگشتی؟»
بادمجانمحور یک مشت زد توی سر زنش و گفت: «خیلی معرکهای! معرکه! تکی توی دنیا!» و بدو بدو از خانه رفت بیرون.
تبانی بادمجانمحور با شهردار
بادمجانمحور شروع کرده بود برای اکونوم، شهردار اکونآباد، توضیح دادن که: «موز خیلی دور برداشته، این طوری باشد، فردا پس فردا بخواهی نفس هم بکشی باید موز اجازه بدهد.»
شهردار گفت: «وقتی آن اول همهتان من را دور زدید، باید فکر اینجاش را هم میکردید. کاری کردید که من از اکونومی افتادم.»
بادمجانمحور گفت: «من همیشه برای اکونوم، که شما باشی، احترام زیادی قائل بودم. منتها در آن شرایط حساس باید حق بدهید که من خودم دربهدر مسائل بادمجان بودم و وقتی برای کار دیگری نداشتم. الان هم باید عرض کنم که سهم شما از بادمجانها و باقی میوهجاتی که در این فرصت توی حیاط و انباری بنده جمع شده محفوظه. نگران نباشید.»
اکونوم گفت: «باشه. دیگر نگران نیستم. اما سهم من از موزها چی؟»
بادمجانمحور گفت: «همین دیگر. هر چی موز بود مصرف شد. الان باید کاری کنیم که موز محور جامعه نباشد و ما از مصرفکننده موز به تصرفکننده موز تغییر کاربری دهیم.»
اکونوم گفت: «من هم با مصرفگرایی مخالفم. اصلا درست نیست آدم موز مصرف کند. خیلی زشت است. آنجایی که آمار مصرف موز در جامعه بالا برود ما باید بترسیم.»
بادمجانمحور گفت: «من که ترسیدم...» و شروع کرد به لرزیدن.
اکونوم گفت: «حالا وقتش است برویم پشت بام شما.»
و دوتایی به سمت پشت بام راه افتادند.
این قسمت دوازدهم بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.
ارسال نظر