محصول سرمایه مالی بدون تلاش و خلاقیت تولید نابهنجاری است - ۲۸ دی ۹۱
سینا قنبرپور
خبرنگار حوادث
«عوارض اجتماعی مبتنی بر سرمایه‌های مالی آثار مهلکی بر توسعه اقتصادی دارد. سرمایه مالی که محصول تلاش، ابتکار، خلاقیت و نوآوری نباشد، منجر به پدید آمدن نوعی از «ساخت تولید» می‌شود که آن ساخت نابهنجاری تولید می‌کند.» این تحلیل بخشی از گفت‌وگویی است که با دکتر «حسین راغفر» استاد دانشگاه الزهرا(س) درباره یک قتل در محدوده میدان کاج سعادت‌آباد انجام شد. بهانه گفت‌وگو با این اقتصاددان 59 ساله کشورمان برای بررسی زمینه‌هایی که این جنایت در آن روی داد شکل گرفت. محور گفت‌وگو با او پیرامون این سوال شکل گرفت که چگونه سرنشین یک بنز که خودرویی بوده معرف تشخص و کلاس با خود قمه حمل می‌کند و در مواجهه با یک مشکل قمه‌کشی می‌کند؟ آیا ثروتی که منجر به خرید خودرویی معرف تشخص و کلاس شده نباید با خود رفتاری متناسب هم به همراه داشته باشد؟ راغفر در پاسخ می‌گوید:« شاهد جابه‌جایی طبقاتی هستیم بدون اینکه علت این جابه‌جایی و تحرک طبقاتی به شایستگی‌های افراد ارتباط داشته باشد. ساختار موجود این امکان را فراهم می‌کند که توزیع رانت‌ها افرادی را در این مسیر قرار دهد.» آنچه پیش رو دارید تحلیل زنگ خطری است که مرتب در حال به صدا درآمدن است، ولی جامعه ما گویا هنوز متوجه آن نشده است. شاید شنیدن دلایل منجر به آسیب‌های اجتماعی از اقتصاددانی که روزگاری دروازه‌بان تیم‌های فوتبال پایتخت بوده برای آنهایی که دوست ندارند تیمشان مرتب گل بخورد ملموس‌تر باشد.
وقتی قتلی در خیابان آن هم نه یک محله پایین شهر که در یک محله مرفه‌نشین روی می‌دهد، خیلی تعجب‌برانگیز می‌شود. وقتی انتظار داریم سرنشین یک خودروی بنز که همواره این خودرو معرف افراد متشخص و باکلاس بوده رفتاری معقول از خود بروز دهد، ولی چنین نمی‌کند ناخودآگاه از خود می‌پرسیم پس این پول و این ثروت به چه کار افراد می‌آید؟ واقعا این افراد باثروتی که دارند متعلق به طبقه ثروتمند و توانمند جامعه هستند؟
در همه جای دنیا این بحث مطرح است که وضعیت رفاهی چه تاثیری بر رفتارهای مردم دارد و آنچه در قالب تحرک درآمدی و طبقاتی زندگی مردم را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد چیست؟ افراد سعی می‌کنند خود را با آنچه در ظاهر آراسته‌اند تنظیم کنند. این مقوله از ابتدای جریان مدرنیته دیده شده است، به گونه‌ای که از همان زمان یکی از مفاهیم معرف طبقه کارگر این بود که باید افراد این طبقه اتیکتی برای خود داشته باشند. افراد این طبقه با یکسری قالب‌های رفتاری خود را تنظیم و معرفی می‌کردند تا فاقد فرهنگ تلقی نشوند و به عنوان عضوی از طبقه پایین درآمدی جایگاه اجتماعی پذیرش فرهنگ مدرنیته را نشان دهند.
خب با این توضیح آیا آنهایی که ثروتی به دست می‌آورند نباید رفتاری هم متناسب با آن ثروت و توان مالی بروز دهند؟
این تغییر رفتار امری عام است. افراد می‌خواهند با آنچه به عنوان منزلت اجتماعی نام برده می‌شود خود را به شکل افراد طبقه موفق نشان دهند. برای همین در ابتدای انقلاب اسلامی شاهد این پدیده بودیم که براساس ارزش‌های مسلط جامعه همه سعی می‌کردند با پوشیدن لباس‌های ساده خاکی - نظامی خود را از طرفداران انقلاب نشان دهند. امروزه ارزش‌های مسلط جامعه کاملا تغییر کرده است. این تغییر بخشی از روند جهانی شدن و دوره ارتباطات است. به همین دلیل است که شما می‌بینید عده‌ای چه در پاریس، چه در نیویورک، چه در شهری از آفریقا و چه در تهران به عنوان عضوی از طبقه ثروتمند رفتارهای پوششی و منزلتی شبیه به هم بروز می‌دهند و سبک زندگی‌شان مشابه هم شده است. خودروی پورشه می‌خرند، در پنت هوس زندگی می‌کنند، اسکی و اسب‌سواری می‌کنند و سبک زندگی‌شان عموما از یک الگوی مصرفی مشابه تبعیت می‌کند. جامعه ما هم متاثر از جامعه جهانی از این الگوها پیروی کرده است، اما بحثی که در اینجا مطرح می‌شود تحرک طبقاتی است. همواره هم این مقوله مهم بوده است. این اهمیت مربوط به جهش‌های بدون منطق در زندگی گروه‌های مختلفی از طبقات اجتماعی، بدون داشتن توانایی‌هایی از قبیل خلاقیت، نوآوری، تحصیلات و نظیر آن بوده است که به ناگاه به موقعیت اقتصادی خیلی بالایی دسترسی پیدا کرده‌اند. درواقع این جهش مورد نظر در موقعیت اقتصادی نسبتی با تلاش‌های این عده نداشته است و بیشتر از روی ارتباطات بوده است.
یعنی آنچه به عنوان تحرک اجتماعی از آن یاد کردید سبب نمی‌شود که رفتارهای فرهنگی افراد جابه‌جا شده از یک طبقه به طبقه دیگر تغییر کند؟
ببینید، ما شاهد جابه‌جایی طبقاتی هستیم، بدون اینکه علت این جابه‌جایی و تحرک طبقاتی به شایستگی‌های افراد ارتباط داشته باشد. ساختار موجود این امکان را فراهم می‌کند که توزیع این رانت‌ها افرادی را در این مسیر قرار دهد، اما از سوی دیگر به دلیل رکود اقتصادی در سال‌های اخیر فعالیت‌های غیررسمی و غیرقانونی در اقتصاد ما رشد کرده است. از سوی دیگر به نظر می‌رسد توزیع و فعالیت در زمینه مواد مخدر یکی دیگر از دلایل تحرک‌های اقتصادی به صورت تحرک‌های طبقاتی یک شبه بوده است! درواقع اگر ما شاهد آن هستیم که فردی سوار بر خودرویی می‌شود که رفتارش به کسی که غالبا از این نوع خودرو استفاده می‌کند شبیه نیست؛ ناشی از آن است که یک شبه به ثروتی دست یافته و با آن چنین خودرویی خریداری کرده است. اگر می‌بینیم فردی سوار بر خودروی گران قیمتی با خود قمه حمل می‌کند، در حالی که حمل این سلاح مربوط به افراد دارای فرهنگ خاص است، به احتمال زیاد با این فرضیه مواجه می‌شویم که این فرد از طریق روش‌های غیرقانونی به چنین طبقه‌ای وارد شده است.
یعنی ما در عین حال که اقتصادی نامناسب داریم ولی وضعیت اقتصادی داریم که رفتارهای افراد برخوردار از این شرایط را تحت تاثیر قرار داده و آنها را به ظاهر مرفه نشان می‌دهد، ولی در عمل عده‌ای متظاهر به ثروت هستند؟
افراد سعی می‌کنند الگوی مصرفی خود را تعریف کنند و به وسیله آن جلب توجه کنند. وقتی جامعه با الگوهای برخاسته از مصرف ارزشگذاری می‌کند، وقتی جامعه افرادی را که دارای خودروی گرانقیمت هستند به عنوان طبقه موفق معرفی می‌کند و چنین افرادی را به عنوان افرادی با توانایی فوق عادی می‌نگرد به کسی که بتواند خود را اینگونه معرفی و نمایش دهد رضایت خاطری می‌بخشد. همین موضوع را می‌توانید در مورد ورزش و افرادی که به کارهای پرورش اندام می‌پردازند تعمیم داد. این نمایشی از ورزشکار بودن است. درواقع افراد چون نمی‌توانند از طریق مسیرهای منطقی دیگری جلب توجه کنند و ظرفیت لازم برای جلب توجه منطقی در آنها ایجاد و شکل نگرفته است برای به دست آوردن رضایت خاطر خود و تایید گرفتن از جامعه به جای پرورش هوش، استعداد، ابتکار عمل، خلاقیت و تحصیلات خود به سراغ روش‌هایی از این دست می‌رودند که بیشتر نمایشی هستند. این پدیده‌ها عملا معرف ضعف نظام اجتماعی در ارائه و تامین نیازهای منطقی جوانان است. نگاه کنید اگر امروز ما شاهد آن هستیم که 4 جوان زورگیری می‌کنند و فیلم آنها منتشر می‌شود و بعد می‌فهمیم که اصلا از این راه درآمدی ناچیز داشته‌اند به وضوح می‌توانیم بفهمیم که حتی اصلی‌ترین دغدغه آنها یعنی نیاز اقتصادی تحت تاثیر نیازی فراتر یعنی جلب توجه واقع شده است. ما مرتبا می‌خواهیم از جامعه تایید دریافت کنیم و برای آن مستمر می‌سنجیم که در چشم و دل جامعه چگونه ارزیابی می‌شویم. درواقع این نیاز همه ماست که از جامعه پیرامون خود ارزیابی خوبی از خود دریافت کنند. جلب چنین توجهی معمولا در همه افراد به صورت منطقی بروز نمی‌یابد. ما درواقع برای این جلب توجه خود را می‌آراییم، خود را آنگونه نشان می‌دهیم که نیستیم. رفتاری از خود بروز می‌دهیم که متعلق به طبقه موفق است. یکی از اشکالی که نشان بدهد ما متعلق به طبقه موفق جامعه هستیم نشان دادن الگوی مصرف طبقه موفق است. رفتارهای نسل جوان در آرایش سر و وضع خود همه ناشی از همین نوع جلب توجه است. اما ازقضا در بسیاری موارد استفاده از این الگوهای پوشش و آرایش به صورتی کاملا عیان نشان از آن دارد که این افراد متعلق به آن طبقه نیستند. این نیز نشانه‌ای از ضعف نظام اجتماعی ماست که نتوانسته نسل جوان را چنان توانمند کند که راه پرورش استعدادهای خود را بیابند و به صورت منطقی استعدادهای خود را بپرورد و آن را عرضه کند. درواقع آنچه اینک می‌بینیم که 4 جوان زورگیری کرده‌اند، جوانی با داشتن بنز قمه‌کشی کرده است و جوانی دیگر با داشتن بی.ام.و گرانقیمت متهم به قتل و آدم‌کشی است اینها همه معرف آن است که آنها قربانیان سیستم اجتماعی هستند.
شما به افراد زورگیر اشاره کردید. آنهایی که متعلق به اقشار کم درآمد و ضعیف جامعه هستند با قمه و چاقو زورگیری می‌کنند. بعد شاهد آن هستیم که جوانی دارای خودروی چندصدمیلیون تومانی هم همان کار را به موقع بروز مشکل می‌کند. این تشابه رفتار برای خودنمایی یا برای جلب توجه نمی‌تواند عادی باشد، دست‌کم باید در طبقه مرفه جامعه شاهد رفتاری دیگر باشیم؟
تنها این موارد نیست. ما اطلاعات و اخباری از جامعه دریافت می‌کنیم که این جلب توجه و خودنمایی، این تظاهر تعلق به طبقه موفق داشتن، این تظاهر از طریق الگوهای مصرفی طبقه ثروتمند فقط مربوط به افرادی از طبقه‌های پایین جامعه نیست. بسیاری از افراد ثروتمند و دارای زندگی مرفه نیز برای جلب توجه و خودنمایی خود را درگیر هیجان‌هایی کاذب کرده‌اند. وارد شدن قمارهای پنهانی که شرکت در آن خاص افراد فوق پولدار است و اتفاقاتی از این دست ناشی از آن است که فرد می‌خواهد بگوید من از شما برترم و چنین آمادگی و توانمندی دارم که بتوانم وارد چنین قمارخانه‌ای بشوم. برای همین است که «وبلن» نظریه طبقه تن‌آسا را ترسیم و تبیین می‌کند. برای همین ما شاهد مصرفی نمایشی هستیم. این فقط به جامعه ما برنمی‌گردد. نگاه کنید به حراج کریستی و ببینید که اگر در آنجا یک تابلوی نقاشی با قیمت افسانه‌ای خریداری می‌شود فقط برای بیان این نکته است که ببینید من توانسته‌ام چنین رقمی را بپردازم. این کار خریدن وجه تمایز از دیگران است. به همین دلیل است که ما فقط شاهد آنچه به عنوان جنایت در میدان کاج در سعادت‌آباد روی داده نیستیم، فقط موضوع قمه کشی‌های خیابانی نیست. این تظاهر به دیگری بودن و موفق بودن و زورمند بودن همه نشانه‌هایی از تظاهر ناشی از تحرک غیرمنطقی طبقاتی است. حتی در ماجرای سعادت‌آباد می‌توانیم اوج اضطراب و استرس وارد شده به سرنشین بی.ام.و را که امروز به‌عنوان متهم به قتل معرفی می‌شود ببینیم. زیرا او در تظاهری که به عنوان فردی متعلق به گروه و طبقه موفق کرده است نتوانسته در یک واقعه بر خود مسلط باشد و به نوعی به رفتار پرخاشگری در یک ماجرا تبدیل و در نهایت مرتکب قتل شده است.
اگر بخواهیم از منظر قربانیان این شرایط موضوع را تحلیل کنیم درباره آنهایی که وضع مالی مناسبی دارند ولی قربانی این ماجراها و این شرایط هستند چه باید بگوییم؟
این رفتار قابل تفسیر و تحلیل است. چنین رویدادی وقتی ما انتظار داریم دستگاه قضایی و انتظامی کارکردهای اصلی خود را بروز دهند غیر‌عادی است. درواقع مردم وقتی ببینند که مورد تهاجم قرار گرفته‌اند و می‌خواهند خودشان از خودشان دفاع بکنند و این دفاع از هرطریق ممکن صورت خوشی نمی‌یابد. ما در شرایطی هستیم که از اسکان‌های غیررسمی و آنچه حاشیه‌نشینی در کنار شهرهای بزرگ خوانده می‌شود غافلیم. وقتی بچه‌ای که باید از موهبت حمایت جامعه برخوردار باشد مجبور است ساعت‌ها در پارک و خیابان و... کار کند و در سرما و گرما بماند این همه بی‌رحمی شهروندان دیگر را در قبال خود با آن محیط ناامنی که در آن زندگی می‌کند چنان در خود درونی می‌کند که ما نشانه‌ای دیگر از این ضعف سیستم اجتماعی را در پدید آمدن افراد زورگیر و خفت‌گیر ببینیم. آنها در ظاهر هیچ تفاوتی در نوع پوشش با بقیه ندارند، اما در عمل می‌بینیم که همه آنچه برای آراستن ظاهری خود به دست آورده‌اند نتیجه زورگیری و خفت گیری بوده است. این همه منجر به رفتارهای غیرمنطقی و نابهنجار شده است. نظام اجتماعی ما هنوز نتوانسته چتر حمایتی از افراد رها شده در جامعه داشته باشد. افرادی که بی‌آموزش، بدون تربیت و بدون محبت در برابر انواع ناملایمات اجتماعی رها شده‌اند و پر می‌شوند از عقده‌های مختلف. اینها همه قربانیان نظام اجتماعی هستند. ما همچنان مراقب مهاجرت‌های بسیار به حاشیه شهرهای بزرگ نیستیم. تولد شهرک‌های متعدد در حاشیه شهرها بدون داشتن امکانات مناسب شهری سبب پدید آمدن خرده فرهنگ‌های معارض بدون داشتن فرهنگی مسلط است و نتیجه آن بروز نابهنجاری است. نمونه ملموس آن بیخ گوش یک محیط دانشگاهی ما در بزرگراه چمران زیر پل مدیریت قابل مشاهده است. آنجا شما حتی خودروهای گران قیمت هم می‌بینید، اما آنجا محله و محیطی مدرن از شهر با مولفه‌های شهری نیست. اینجاست که می‌بینید آنها یا حقوق مالکیت خصوصی را نقض کرده و در جایی بیتوته کرده‌اند یا حقوق مالکیت عمومی را زیر پا گذاشته‌اند. آن وقت ما می‌خواهیم پلیس بیاید و همه این ماجرا را یک شبه جمع یا پاک کند. آنها بیشتر و پیشتر از آنکه متهم باشند قربانی‌اند.
خب آیا این به اقتصاد و چرخش مالی در جامعه برمی گردد یا ساز و کار و شیوه ارتباط بخش‌های مختلف جامعه با هم معیوب است که چنین نتیجه‌ای در آن حاصل شده است؟
مشکل نظام اجتماعی است. مشکل نگاه موجود در نظام اجتماعی است.
نابرابری محصول نظام اجتماعی است. در همه جای دنیا هم سرمایه تولیدی حاصل از خلاقیت و تلاش کمتر صرف خرید خودرو پورشه می‌شود. در گوشه کنار دنیا افرادی که از تولید ثروتی به دست آورده‌اند قدر تلاش‌های خود را می‌دانند و به اسراف و اتلاف منابع نمی‌پردازند. بنابراین آنهایی که از طریق تلاش و تولید به ثروت دست می‌یابند می‌دانند که باید منابع را در گسترش فعالیت‌های اقتصادی و تولید صرف کنند. اما آنچه ما به شکل نمایش ثروت شاهد آن هستیم بیشتر به قماری شبیه است تا به تلاشی فردی. اقتصاد ما به شدت آسیب خورده است. اقتصاد ما اقتصادی فاقد نظم و انضباط است. فساد اقتصادی اصلی‌ترین مانع رشد و توسعه در ایران است. رشد بی‌رویه نظام بانکی در کشور در شرایطی که ما به شدت از رکود تورمی رنج می‌بریم، ولی شاهد رشد قارچ‌گونه موسسه‌های مالی اعتباری هستیم. «سرمایه‌های مالی» محرک اصلی این موسسه‌های مالی اعتباری اند، در شرایطی که می‌توانند ظرف یکی دو سال کل سرمایه خود را برگردانند، در حالی که «سرمایه مالی» باید تبدیل به سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی شود.
مناسبات غلطی در جامعه ما رقم خورده است. مناسبات غلط که ناشی از منبعی اصلی به نام درآمدهای منبعث از منابع خدادای نفت و گاز است. این نوع درآمد و این نوع تولید سرمایه خود انعکاسی از عملکرد نظام اجتماعی است. اینجاست که نقش دولت و نقش فرد دیده می‌شود. کشوری نظیر ژاپن که از لحاظ منابع ثروتمند نیست، ولی در عمل ثروتمند و توانمند است و کشوری که منابع طبیعی خدادای دارد ولی توانمند نیست. این ناشی از آن است که استقلال فردی در کشور ما وجود ندارد. در نظام اجتماعی که فرد مستقل نباشد آن فرد مجبور می‌شود برای تامین نیازهای اساسی و اولیه خود تن به انواعی از ذلت برای کسب جایگاه اجتماعی و مالی بدهد. حقوق فردی وقتی رها شود و کسی حق افراد را به رسمیت نشمارد، آن وقت این تضییع حق خود را به انواعی از نابهنجاری نشان می‌دهد.
خب یک مساله این است که هر طبقه و هر قشری از جامعه با توجه به ارزش‌ها و اصولی که برای تعریف خود به آن استناد می‌کند، باید بتواند از هویت خود هم دفاع کند. آیا الان که چنین رویدادهایی در بخش‌های مرفه‌نشین شهر و در میان افراد طبقه مرفه روی می‌دهد، نباید این عده به فکر بیفتند که چگونه در میانشان افرادی حضور یافته‌اند که رفتارهای متفاوت و نابهنجاری بروز می‌دهند؟ آیا وظیفه آنها نیست که از حیثیت و هویت طبقه خود محافظت کنند؟
مسوولیت اخلاقی هر فردی از هر گروه و طبقه‌ای می‌تواند به این منجر شود که به آن افراد اجازه ندهند عده‌ای با لباس و ظاهر آنها آن طبقه را با رفتارهای نادرست بیالایند و دامن آن طبقه را آلوده به رفتارهای نادرست کنند. اما مسوولیت اصلی متوجه نظام اجتماعی است.
در همه کشورهای توسعه‌یافته سخن از این است که سیستم مالیاتی و نظارت بر درآمدها چنان است که یک فرد نمی‌تواند به ناگاه سرمایه و ثروتی کسب کند و صاحب خانه و خودروی آنچنانی و نظایر آن شود. نظام مالیاتی که نظامی انضباط‌بخش است اجازه نمی‌دهد هر کسی به سادگی یک شبه صاحب خودروی گران‌قمیت نظیر پورشه و بنز و نظایر آن نمی‌شود. این نظام سبب می‌شود افراد پله پله ارتقاء طبقه پیدا کنند اما در کشور ما چنین نمی‌شود. آیا این موضوع هم در پدید آمدن زمینه‌های منجر به نابهنجاری‌های اجتماعی موثر است؟
نظام اجتماعی و نظام تصمیم‌گیری باید بداند، که عوارض اجتماعی مبتنی بر سرمایه‌های مالی آثار مهلکی بر توسعه اقتصادی دارد. سرمایه مالی که محصول تلاش، ابتکار، خلاقیت و نوآوری نباشد منجر به پدید آمدن نوعی از «ساخت تولید» می‌شود که آن ساخت نابهنجاری تولید می‌کند. «ساخت تولید» در کشور ما تولید نفتی است. تولید منبع خلق ثروت است.
ساخت تولید وابسته به نفت منجر به ساخت نظام‌های اقتصادی و اجتماعی می‌شود که در آن همه چیز حول محور ثروت‌های بادآورده ناشی از منابع طبیعی باشد و آن را تقویت کند. این یعنی ساخت تولید فاقد خلاقیت و نوآوری.
این نظام تولیدی که مبتنی بر بهره‌گیری از منابع خدادادی است مناسبات اقتصادی خودش را دارد. رابطه دولت با دانشگاه، رابطه دولت با نهادهای مدنی، رابطه دولت با بخش خصوصی در چنین ساختی از تولید بر همین اساس تعریف می‌شود. برای همین است که ما با وجود داشتن قدمت تاریخی در نظام مالیاتی این قدر در سیستم مالیاتی خود ضعیف هستیم و نمی‌توانیم براساس آن نظام درآمدی تنظیم و کسب کنیم. در حالی که این منابع خدادادی متعلق به یک نسل و دو نسل نیست و باید برای نسل‌های بعد محافظت شود.
شما از ساخت تولید صحبت کردید. یعنی ساخت تولید ما نمی‌تواند به تولید هنجارهای اجتماعی کمکی کند. درواقع با این وضعیت پول ما نمی‌تواند به توسعه فرهنگ و مبادله ارزش‌های فرهنگی در حین ارتقا از یک طبقه به طبقه بالاتر اجتماعی بینجامد؟
نتیجه چنین ساخت‌هایی نظام اداری متاثر از همان نظام تولیدی ایجاد می‌کند و نظام دیوانسالاری خود را رقم می‌زند. چنین ساختی از تولید منجر به فساد می‌شود زیرا مبنای آن خلاقیت، تلاش، نوآوری و پرورش استعداد نیست. برای همین است که ما با وجود بیش از 100 سال قدمت تولید نفت و استخراج آن هنوز نفت را به همان شیوه دوره قاجاریه می‌فروشیم. ما همچنان نفت خام می‌فروشیم در حالی که اگر سرمایه مالی حاصل از این تولید به سرمایه انسانی و اجتماعی تبدیل شده بود، باید شاهد تغییر در شیوه تولید نسبت به 100 سال قبل می‌بودیم.
نتیجه چنین تولید و چنین سرمایه‌ای منجر به تربیت چه نوعی از افراد در جامعه می‌شود؟
این نظام و این ساخت تولید منجر به ایجاد وضعیت بی‌مسوولیتی می‌شود. چنین ساختی از تولید هیچ حمایتی از نهادهای حامی توسعه نمی‌کند.
برای همین است که ما حتی اگر نهاد حامی توسعه داریم اسمش هست ولی رسمش نیست. مسمی داریم.
اگر بخواهیم ببینیم چه سیستم و نهادی می‌تواند به حمایت و حفاظت از سرمایه‌های اجتماعی کمک کند و چه بخشی از نظام تصمیم‌گیری است که می‌تواند این بی‌انضباطی اقتصادی را سامان دهد از چه نهادی نام می‌برید؟
دستگاه قضایی اصلی‌ترین نهاد حامی توسعه است. درواقع این نهاد و دستگاه قضایی است که ضامن اجرای قراردادها می‌شود و از حقوق فردی حمایت و حفاظت می‌کند. نگاه کنید ببینید الان چه بلایی بر سر چک آمده است. دیگر چک به عنوان نشانه‌ای از نهاد مالی از بین رفته و کارکردی ندارد. دستگاه قضایی است که می‌تواند مناسبات مربوط به حقوق مالکیت را رسمیت ببخشد و حقوق مالکیت است که می‌تواند ضامن نظام اجتماعی باشد. اگر بخواهیم بدانیم نتیجه چنین ساختی از تولید که مبنای آن کسب ثروت از منابع خدادادی است و نه خلاقیت و تلاش و نوآوری، باید به تجربه کشور مکزیک نگاهی بیندازیم. باید به تجربه سائوپائولو نگاهی بیندازیم که فقط شهرک‌هایی که از آن حفاظت می‌شود امنیت دارد و بقیه شهر در دست گروه‌های مافیایی است که بر اساس رانت و تولید و توزیع موادمخدر پیش می‌روند.