پرسهزنی در خیابانهای مجازی
داوود پنهانی
ای. ام. فورستر در کتاب «ماشین متوقف نمیشود» به پیشگویی درباره آیندهای میپردازد که شباهتی عجیب به جهان امروز دارد، جهانی که در آن به سر میبریم. فورستر مینویسد: «او میتوانست تصویر پسرش را ببیند که در آن سوی کرهزمین زندگی میکرد و پسرش هم میتوانست مادرش را ببیند. . . این چیست، عزیزترینم؟. . . میخواهم بیایی و مرا ببینی. مادر گفت: اما من تو را میبینم! و بیشتر از این چه میخواهی؟. . . من چیزی مانند تو را میبینم. . . اما تو را نمیبینم. من از طریق این تلفن چیزی مانند تو را میشنوم، اما تو را نمیشنوم.
ای. ام. فورستر در کتاب «ماشین متوقف نمیشود» به پیشگویی درباره آیندهای میپردازد که شباهتی عجیب به جهان امروز دارد، جهانی که در آن به سر میبریم. فورستر مینویسد: «او میتوانست تصویر پسرش را ببیند که در آن سوی کرهزمین زندگی میکرد و پسرش هم میتوانست مادرش را ببیند. . . این چیست، عزیزترینم؟. . . میخواهم بیایی و مرا ببینی. مادر گفت: اما من تو را میبینم! و بیشتر از این چه میخواهی؟. . . من چیزی مانند تو را میبینم. . . اما تو را نمیبینم. من از طریق این تلفن چیزی مانند تو را میشنوم، اما تو را نمیشنوم.
داوود پنهانی
ای. ام. فورستر در کتاب «ماشین متوقف نمیشود» به پیشگویی درباره آیندهای میپردازد که شباهتی عجیب به جهان امروز دارد، جهانی که در آن به سر میبریم. فورستر مینویسد: «او میتوانست تصویر پسرش را ببیند که در آن سوی کرهزمین زندگی میکرد و پسرش هم میتوانست مادرش را ببیند... این چیست، عزیزترینم؟... میخواهم بیایی و مرا ببینی. مادر گفت: اما من تو را میبینم! و بیشتر از این چه میخواهی؟...من چیزی مانند تو را میبینم... اما تو را نمیبینم. من از طریق این تلفن چیزی مانند تو را میشنوم، اما تو را نمیشنوم... آن اوج وصفناشدنی، که فلسفه بی اعتبار شده آن را ماهیت واقعی معاشرت اعلام میکرد، توسط این ماشین نادیده گرفته شد.»
این جملات برای ما در عصری که اینترنت، تلفن همراه، دوربینهای دیجیتال و دیگر دستگاههای پیشرفته به طرزی حیرتانگیز توسعه یافتهاند و اطرافمان را فرا گرفتهاند، جملاتی آشنا است. انگار نویسندهای با درک شرایط امروزین به توصیف وضعیتی پرداخته که هر یک از ما در آن به سر میبریم و خود را درون آن غرق کردهایم.«هیوبرت دریفوس» در کتاب « نگاهی فلسفی به اینترنت» با اشاره به این نقل قول از کتاب « ماشین متوقف نمیشود» چنین مینویسد: «ای.ام.فورستر عصری را مجسم میکند که در آن مردم میتوانند در همه زندگیشان در اتاق هایشان باقی بمانند و به شیوه الکترونیکی تماس خود را با جهان حفظ کنند. اکنون ما تقریبا به این مرحله از فرهنگ مان رسیده ایم. ما میتوانیم از آخرین وقایع در جهان خبردار شویم، خرید کنیم، به پژوهش بپردازیم، با خانواده، دوستان و همکارانمان ارتباط برقرار کنیم، افراد جدید را ملاقات کنیم، بازی کنیم، از راه دور روباتها را کنترل کنیم و همه اینها را بدون ترک اتاقهایمان انجام دهیم. هنگامی که ما در چنین فعالیتهایی مشغول میشویم، بدنهایمان به نظر نامربوط میآیند و به نظر میرسد که ذهنهایمان در هر کجا که علاقه ما به آن جلب میشود حاضر هستند.»
دغدغهای که «دریفوس» به آن اشاره میکند، با گذشت ۱۲ سال از انتشار کتاب او صورتی دیگر و پررنگتر به خود گرفته است. سرعت پیشرفت جهان امروز از آن چیزی که متفکر پیشرویی چون او به تحلیل آن پرداخته بود جلوتر رفته است. اگر آن روز ما از دریچه مونیتورهایی که در اتاقهای بسته خود نصب کرده بودیم به نظاره جهان میپرداختیم و به گفته او به سفری ذهنی میرفتیم، اکنون با در دست داشتن انواع و اقسام تلفنهای همراه هوشمند و دستگاههای دیگری چون تبلتها، سفرمان صورتی دیگرگونه به خود گرفته است. ما کامپیوترهایمان را در جیبهایمان جا میدهیم، دریچه نگاه به جهان را در دست میگیریم و همچنان که در جهان واقعی، امور روزمره خود را پیش میبریم، گریزی به جهان مجازی میزنیم و در سفری از جنسی دیگر ذهن خود را مشغول میکنیم. در این حرکت، انواع و اقسام برنامهها نیز ما را یاری میکنند. برنامههایی که خود به صنعتی پیچیده تبدیل شده و تا تسخیر ذهن میلیونها نفر در جهان پیش رفتهاند. سرعت حیرتانگیز این صنعت در جهان سویههای مختلفی از زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده است. از ساختار زبان و مکالمات روزمره گرفته تا روابط ما با یکدیگر، هر یک از ما به نوعی نسبت به این پیشرفت واکنش نشان میدهیم. اساماسها، جایگزین مکالمات تلفنی شده و مطالعه انواع نوشتههای کوتاه اینترنتی، جایگزین مطالعه کتاب و مقالات سنگین شده است. انواع و اقسام سایتها در حکم بازارهای مجازی ویترینهای خود را در معرض دید میلیونها مخاطبی قرار دادهاند که به صورت روزانه از اینترنت استفاده میکنند. ما از بدنهای خود فاصله گرفتهایم و عجیبتر آنکه این رخداد به هیچ وجه برای ما عجیب نیست، از این فاصله لذت میبریم و از فقدان جسم خود چیزی دستگیرمان نمیشود. روزنامههای مجازی، شهروندان مجازی را به خواندن اخبار خود دعوت میکنند. بازارهای مجازی کالاهای خود را به فروش میرسانند و انسانهای مجازی با همه دنیا در ارتباطند، ارتباطی دور و نزدیک به هم. قاعده کلی این است.
در جهان جدید که به چنین تصاویری آغشته است، ما به انسانهای متفاوتی تبدیل شدهایم. چه بخواهیم و چه نخواهیم قادر به دل کندن از تلفنهای همراه خود نیستیم. همچنان که تصور انجام بخشی از امور بانکی یا اداری بدون کمک اینترنت مشکل به نظر میرسد، تصور جهانی بدون رصد اخبار روزمره از طریق اینترنت هم برایمان غیرقابل تحمل است. یادمان نمیآید کی و چرا از خودکار استفاده کردهایم. همچنان که کسانی نگران فراموششدن دستخطهای شخصی هستند، کسی دیگر به فرستادن نامه از طریق پست فکر نمیکند. همچنان که روز به روز روابطمان در دنیای واقعی کمتر و کمتر میشود از طریق اینترنت، در دنیایی به شدت شبکهای از مرزها میگذریم و دیگران را فراسوی جهان و مرزهای واقعی مخاطب خود قرار میدهیم. این کلیت یکپارچه در مصرف محصولات مورد علاقهاش قدرت انتخاب دارد، در انتخاب مسیر روزمرهاش گرفتار ترافیک نمیشد. با استفاده از مفاهیم تازهای که برای نسلهای پیشین چندان شناختهشده نیست گویش خود را تغییر میدهد. برای هر چیزی که تخیل قدرت تصور آن را دارد، برنامهای تعریف میکند و با یک گوشی تلفن، همراه آن به مرزهای تخیل و رویا نزدیک میشود. این توصیفی ساده از آن اتفاق بزرگی است که رخ داده و معلوم نیست تا کجا ادامه خواهد یافت. توسعه روزافزون تکنولوژیهای نوین این امکان را در اختیار تمامی ساکنان کره زمین قرار داده تا در جهانی موازی، نامرئی و بهشدت شبکهای، شیوه تازهای از زندگی را تجربه کنند. شیوهای که چندان شبیه زندگیهای پیش از خود نیست. خوب یا بد، این اتفاقی است که رخ داده و تحلیلگران همپای شتاب خیره کننده آن پیش نرفتهاند. شناخت بهتر، این پدیده، تنها زمانی امکانپذیر است که به آن نزدیک شویم، در خیابانهایش قدم بزنیم و همراه مردم جهان ویترینهایش را به تماشا بنشینیم.
ای. ام. فورستر در کتاب «ماشین متوقف نمیشود» به پیشگویی درباره آیندهای میپردازد که شباهتی عجیب به جهان امروز دارد، جهانی که در آن به سر میبریم. فورستر مینویسد: «او میتوانست تصویر پسرش را ببیند که در آن سوی کرهزمین زندگی میکرد و پسرش هم میتوانست مادرش را ببیند... این چیست، عزیزترینم؟... میخواهم بیایی و مرا ببینی. مادر گفت: اما من تو را میبینم! و بیشتر از این چه میخواهی؟...من چیزی مانند تو را میبینم... اما تو را نمیبینم. من از طریق این تلفن چیزی مانند تو را میشنوم، اما تو را نمیشنوم... آن اوج وصفناشدنی، که فلسفه بی اعتبار شده آن را ماهیت واقعی معاشرت اعلام میکرد، توسط این ماشین نادیده گرفته شد.»
این جملات برای ما در عصری که اینترنت، تلفن همراه، دوربینهای دیجیتال و دیگر دستگاههای پیشرفته به طرزی حیرتانگیز توسعه یافتهاند و اطرافمان را فرا گرفتهاند، جملاتی آشنا است. انگار نویسندهای با درک شرایط امروزین به توصیف وضعیتی پرداخته که هر یک از ما در آن به سر میبریم و خود را درون آن غرق کردهایم.«هیوبرت دریفوس» در کتاب « نگاهی فلسفی به اینترنت» با اشاره به این نقل قول از کتاب « ماشین متوقف نمیشود» چنین مینویسد: «ای.ام.فورستر عصری را مجسم میکند که در آن مردم میتوانند در همه زندگیشان در اتاق هایشان باقی بمانند و به شیوه الکترونیکی تماس خود را با جهان حفظ کنند. اکنون ما تقریبا به این مرحله از فرهنگ مان رسیده ایم. ما میتوانیم از آخرین وقایع در جهان خبردار شویم، خرید کنیم، به پژوهش بپردازیم، با خانواده، دوستان و همکارانمان ارتباط برقرار کنیم، افراد جدید را ملاقات کنیم، بازی کنیم، از راه دور روباتها را کنترل کنیم و همه اینها را بدون ترک اتاقهایمان انجام دهیم. هنگامی که ما در چنین فعالیتهایی مشغول میشویم، بدنهایمان به نظر نامربوط میآیند و به نظر میرسد که ذهنهایمان در هر کجا که علاقه ما به آن جلب میشود حاضر هستند.»
دغدغهای که «دریفوس» به آن اشاره میکند، با گذشت ۱۲ سال از انتشار کتاب او صورتی دیگر و پررنگتر به خود گرفته است. سرعت پیشرفت جهان امروز از آن چیزی که متفکر پیشرویی چون او به تحلیل آن پرداخته بود جلوتر رفته است. اگر آن روز ما از دریچه مونیتورهایی که در اتاقهای بسته خود نصب کرده بودیم به نظاره جهان میپرداختیم و به گفته او به سفری ذهنی میرفتیم، اکنون با در دست داشتن انواع و اقسام تلفنهای همراه هوشمند و دستگاههای دیگری چون تبلتها، سفرمان صورتی دیگرگونه به خود گرفته است. ما کامپیوترهایمان را در جیبهایمان جا میدهیم، دریچه نگاه به جهان را در دست میگیریم و همچنان که در جهان واقعی، امور روزمره خود را پیش میبریم، گریزی به جهان مجازی میزنیم و در سفری از جنسی دیگر ذهن خود را مشغول میکنیم. در این حرکت، انواع و اقسام برنامهها نیز ما را یاری میکنند. برنامههایی که خود به صنعتی پیچیده تبدیل شده و تا تسخیر ذهن میلیونها نفر در جهان پیش رفتهاند. سرعت حیرتانگیز این صنعت در جهان سویههای مختلفی از زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده است. از ساختار زبان و مکالمات روزمره گرفته تا روابط ما با یکدیگر، هر یک از ما به نوعی نسبت به این پیشرفت واکنش نشان میدهیم. اساماسها، جایگزین مکالمات تلفنی شده و مطالعه انواع نوشتههای کوتاه اینترنتی، جایگزین مطالعه کتاب و مقالات سنگین شده است. انواع و اقسام سایتها در حکم بازارهای مجازی ویترینهای خود را در معرض دید میلیونها مخاطبی قرار دادهاند که به صورت روزانه از اینترنت استفاده میکنند. ما از بدنهای خود فاصله گرفتهایم و عجیبتر آنکه این رخداد به هیچ وجه برای ما عجیب نیست، از این فاصله لذت میبریم و از فقدان جسم خود چیزی دستگیرمان نمیشود. روزنامههای مجازی، شهروندان مجازی را به خواندن اخبار خود دعوت میکنند. بازارهای مجازی کالاهای خود را به فروش میرسانند و انسانهای مجازی با همه دنیا در ارتباطند، ارتباطی دور و نزدیک به هم. قاعده کلی این است.
در جهان جدید که به چنین تصاویری آغشته است، ما به انسانهای متفاوتی تبدیل شدهایم. چه بخواهیم و چه نخواهیم قادر به دل کندن از تلفنهای همراه خود نیستیم. همچنان که تصور انجام بخشی از امور بانکی یا اداری بدون کمک اینترنت مشکل به نظر میرسد، تصور جهانی بدون رصد اخبار روزمره از طریق اینترنت هم برایمان غیرقابل تحمل است. یادمان نمیآید کی و چرا از خودکار استفاده کردهایم. همچنان که کسانی نگران فراموششدن دستخطهای شخصی هستند، کسی دیگر به فرستادن نامه از طریق پست فکر نمیکند. همچنان که روز به روز روابطمان در دنیای واقعی کمتر و کمتر میشود از طریق اینترنت، در دنیایی به شدت شبکهای از مرزها میگذریم و دیگران را فراسوی جهان و مرزهای واقعی مخاطب خود قرار میدهیم. این کلیت یکپارچه در مصرف محصولات مورد علاقهاش قدرت انتخاب دارد، در انتخاب مسیر روزمرهاش گرفتار ترافیک نمیشد. با استفاده از مفاهیم تازهای که برای نسلهای پیشین چندان شناختهشده نیست گویش خود را تغییر میدهد. برای هر چیزی که تخیل قدرت تصور آن را دارد، برنامهای تعریف میکند و با یک گوشی تلفن، همراه آن به مرزهای تخیل و رویا نزدیک میشود. این توصیفی ساده از آن اتفاق بزرگی است که رخ داده و معلوم نیست تا کجا ادامه خواهد یافت. توسعه روزافزون تکنولوژیهای نوین این امکان را در اختیار تمامی ساکنان کره زمین قرار داده تا در جهانی موازی، نامرئی و بهشدت شبکهای، شیوه تازهای از زندگی را تجربه کنند. شیوهای که چندان شبیه زندگیهای پیش از خود نیست. خوب یا بد، این اتفاقی است که رخ داده و تحلیلگران همپای شتاب خیره کننده آن پیش نرفتهاند. شناخت بهتر، این پدیده، تنها زمانی امکانپذیر است که به آن نزدیک شویم، در خیابانهایش قدم بزنیم و همراه مردم جهان ویترینهایش را به تماشا بنشینیم.
ارسال نظر