موسیقی محزون همراه با فضایی آرام - ۲۱ دی ۹۱
فرهاد آییش
بازیگر یه عاشقانه ساده
اگر دنبال گذراندن اوقات فراغت و دیدن فیلمی آرام و لطیف هستید، قطعا دیدن «یه عاشقانه ساده» برایتان خالی از لطف نخواهد بود. فیلمی پر از بازیگران جوان و مستعد سینما است که چهرهای جذاب سینمایی محسوب می‌شود.
شاید قبل از دیدن «یه عاشقانه ساده» تصورتان دیدن یک فیلم روستایی نه چندان دلچسب باشد، اما فیلم ادامه می‌یابد تا کم کم داستان عشقی پاک که به دلیلی والا، سال‌هاست از همه مخفی مانده است، همراه با موسیقی محزون، زیبا و عاطفی فیلم، دل منتقد ایرادگیر را آرام آرام نرم می‌کند.
«یه عاشقانه ساده» داستان عشق دختر و پسری است که به دلیل قول پدر دختر که نانوایی است ورشکسته به سرمایه‌دار ده، مخفی مانده است، اما پسر سرمایه‌دار، پسر ظالم و مغروری نیست؛ او هم عاشق است، اما نمی‌داند دل دخترک جای دیگری است. «یه عاشقانه ساده» را نباید در زمره عشق‌های مثلثی دانست؛ زیرا در اینجا دل دختر دو جا نیست، یک جاست، اما به خاطر آبروی پدر رنج‌دیده‌اش نگذاشته این علاقه بر کسی، حتی خود او آشکار شود. این مفهوم، یعنی ایستادگی در برابر خواست دل به خاطر پدر.
سامان مقدم درواقع قصد کرده همین کوچکیِ انسان خودمحور را به چالش کشیده و نشان دهد چیزی زیباتر از عشق هم وجود دارد، ایثار.
اما این ایثار در همین حد باقی نمی‌ماند؛ در مرحله دوم دختر در چالشی قرار می‌گیرد که باید بین پدر و معشوق، یکی را انتخاب کند. موسیقی زیبا، صحنه‌پردازی قوی، بازی‌های تقریبا بی‌نقص، درام جذاب و گیرا و از همه مهم‌تر، به تصویر درآوردن حرفه‌ای و باورپذیر زیباترین مفاهیم عارفانه، یه عاشقانه را به اثری ویژه مبدل کرده است.
رخ زیبای ایثار، نقاب را کاملا نمی‌گشاید تا آخرین سکانس؛ آنجایی که عاشق به دلیل عدم وصال، افول می‌کند و به شخصیتی پست و خودپرست تبدیل می‌شود و در مقابل، ایثار‌کننده که اکنون روحی آزاد یافته، با نگاهی بلند و کریمانه به عاشق افول یافته و نجات دادنش، در صحنه‌ای بارانی و فوق‌العاده عاطفی به اوج عروج می‌کند. مخاطب در این صحنه با تمام وجود، ارزشی که در وجود ایثارگر می‌یابد، در عاشق و معشوق نمی‌یابد و او را می‌ستاید.
مساله مهم این فیلم تقابل میان سنت و مدرنیته است. در نگاه اول، بحران اصلی ماجرا یعنی دور ماندن دو عاشق از یکدیگر، معلول باورهای سنتی غلط اهالی روستاست که به خواست دختر در انتخاب همسر بی‌توجه‌اند و اختیار او را کاملا به دست پدر می‌دانند. در مقابل، این شهرنشین‌ها هستند که معنی واقعی عشق را می‌فهمند و برای آن ارزش قائل‌اند که نهایتا مستقیما از زبان پسر شنیده می‌شود: «اینجا عشق ارزشی ندارد»؛ همچنین دختر سرمایه‌دار، عاشق سربازی شهری می‌شود و به او اظهار علاقه می‌کند. نیز نحوه لباس پوشیدن پسر روستایی که موجب خنده و استهزاء مخاطب شهرنشین می‌شود، همگی در نگاه اول گویا حمله به زندگی سنتی و ستودن عالم مدرن است، در حالی که همه اینها نشان‌دهنده تفاوت سطح فرهنگ میان مردم است.
خلاصه اینکه میان این گیرودار نزدیکی جشنواره فجر و مسائل عجیب و غریب سینمایی شاید دیدن یک فیلم بدون حاشیه اتفاق خوبی باشد.