عسل عباسیان
نام احمد ساعتچیان و شهاب حسینی را نخستین بار در تیتراژ سریال «مدار صفر درجه» در کنار هم دیدیم و بعدتر هم سال ۸۷ در بروشور نمایش «کرگدن» اوزن یونسکو به کارگردانی فرهاد آئیش. این دو هنرمند این بار با همکاری هم تئاتری را با عنوان «ملاقات» روی صحنه آورده‌اند.

نمایش «ملاقات» با کارگردانی و بازی شهاب حسینی و احمد ساعتچیان تا پنجم آبان ماه در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران به روی صحنه می‌رود، این نمایش به نگارش اریک امانوئل اشمیت یکی از آثار عمیق و تامل‌برانگیزی به شمار می‌رود که هم‌اکنون با بازی شهاب حسینی، احمد ساعتچیان، مهدی بجستانی و فرانک حیدریان هر شب ساعت هشت روی صحنه می‌رود. در ادامه می‌توانید حاصل گفت‌وگوی ما با گروه اجرایی این نمایش را مطالعه کنید.

قبل از همه فکر می‌کنید مخاطب برای دیدن «شهاب حسینی» به سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران خواهد آمد یا برای تماشای یک اثر فاخر نمایشی؟
شاید بیشتر از اینکه مهم باشد که تماشاگر با چه هدفی پا به سالن می‌گذارد، این موضوع مهم باشد که وقتی از سالن بیرون می‌رود ما چه قدر به هدفمان رسیده‌ایم و توانسته‌ایم او را به فکر وادار کنیم. خدا همه رفتگان را بیامرزد و به خصوص استاد سمندریان را که واقعا هرچی داریم از ایشان داریم. استاد سمندریان یک جمله بسیار خوب داشت که می‌گفت شما زمانی موفق خواهید بود که تماشاگر در مرتبه اول که با شما مواجه می‌شود.
طبیعتا ابتدا شخصیت ظاهری شما را می‌بیند؛ ولی بعد از گذشت زمانی نقش را ببیند و بعد از گذشت سی دقیقه دیگر نقشی را هم نبیند و خودش را در نقش ببیند.
من ترجیح می‌دهم از این موقعیت خدادادی و از این بستر مناسب در جهت جذب مخاطب استفاده کنم؛ ولی مخاطبی که از در می‌رود بیرون و خوشحالی‌اش صرفا دیدن یک بازیگر سینما نبوده حتی اصلا یادش برود که چه کسی را دیده و بیشتر عمق مطلب ذهنش را مشغول کرده باشد. کاش بتوانیم از این بستر این طور استفاده کنیم.
چه مدت برای روی صحنه‌آوردن «ملاقات» مشغول بودید؟
من و احمد ساعتچیان مدت‌ها دغدغه پروژه اجرای یک تجربه مشترک تئاتری را با هم در سرمان داشتیم. اوایل امسال تصمیم گرفتیم معطل نکنیم و سرانجام خواستیم این تصمیم را عملی کنیم. از اوایل اردیبهشت پروسه انتخاب متن آغاز شد و تقریبا سه ماه تمام درگیر تمرینات بودیم.
«ملاقات» اولین تجربه کارگردانی شماست؟ و البته چه چیز باعث شد تا به همراه آقای ساعتچیان تجربه مشترک کارگردانی داشته باشید؟
سال گذشته تجربه ساخت یک تله‌پلی 37 دقیقه‌ای باعنوان «قرار ملاقات» نوشته لوئیجی یانوتسی را پشت سر گذاشتم و این بار با احمد ساعتچیان این کار را با تبادل اندیشه و همکاری مشترک به روی صحنه آوردیم. شاید چون همگرایی سلیقه‌ای و ذهنی در فعالیت‌های هنری‌مان داریم و به نوعی حرف یکدیگر را می‌فهمیم.
آقای حسینی این روزها چه چیز شما را به سمت تئاتر کشانده؟ آیا تئاتر را بر سینما ارجح می‌دانید؟
بحث ارجح‌دانستن نیست. بحث بر سر این است که تئاتر برای من بازگشت به ریشه‌ها است. گاهی حس می‌کنم نیاز به ترمیم دارم و تئاتر این حس را به من می‌دهد. تئاتر ما را از نو بازسازی می‌کند. وقتی این اتفاق افتاد مسلما می‌توانیم این موج خوب و این احساس را در فضا منتشر کنیم. تئاتر تجربه شریک ‌شدن یک حس خوب با مخاطب است. تئاتر ما را به وادی اندیشه دعوت می‌کند. صادقانه بگویم خود من در این چند ماه برای بازگشت به صحنه تئاتر چند پیشنهاد مناسب از سینما را رد کردم که از نظر مالی منافع زیادی داشت؛ اما چیزی که الان نیاز دارم حضور در تئاتر است. احساس می‌کنم اینجا حال من خوب می‌شود. اگر از اول سال نود و یک تا الان سه قرار داد می‌بستم درآمد خیلی زیادی داشتم؛ ولی سینما در برابر آن از من زندگی و لحظاتم را می‌خواست؛ ولی تئاتر به من زندگی می‌بخشد تئاتر با اینکه می‌گوید پول زیادی ندارم بدهم ولی در عوضش به تو زندگی می‌دهد، برای همین من از وقتی که مشغول این کار هستم برای فرزندم پدر بهتری هستم، خوش اخلاق ترم حساسیت‌هایم به حداقل رسیده، اینها همان چیزی است که تئاتر به من می‌دهد و البته خدا به بهانه تئاتر به انسان می‌دهد؛ ولی سینما نه، انگار سینما همه چیز آدم را می‌گیرد، حس آدم را می‌خواهد بگیرد، زندگی آدم را می‌گیرد، خانواده آدم را می‌گیرد حتی علاقه‌ها و خیلی چیزهای دیگر درحالی که تئاتر همه چیز می‌بخشد، تئاتر روحیه می‌دهد، اندیشه می‌دهد، جهان بینی می‌دهد.
در گفت‌وگوهای قبلی متذکر شده بودید که به دنبال یک سوژه معنوی بودید و بالاخره این نمایشنامه را انتخاب کردید، چرا حتما می‌خواستید با چنین موضوعی به روی صحنه بروید و چرا بالاخره «ملاقات» را انتخاب کردید؟
اصولا به متون اشمیت علاقه فراوانی دارم و قبلا هم نمایشنامه‌های «خرده جنایات زناشوهری»، «مهمانسرای دو دنیا»، «نوای اسرارآمیز» و... را خوانده بودم و نسبت به متونش شناخت نسبی داشتم. فکر می‌کنم اصلی‌ترین بافت در درون هر انسان این است که تکلیف خودش را با خودش روشن کند. همه ادیان آسمانی آمده‌اند که بگویند همه وجود و هستی آن چیزی نیست که با حواس پنچ گانه احساس می‌کنیم. همه حقیقت این نیست؛ اما می‌توانیم به بخشی از حقیقت وجود، دست یابیم.
واقعا علت این همه جنگ و خونریزی و این همه ظلم و خبرهایی که خیلی راحت در مورد کشته شدن آدم‌ها در جهان هر روز می‌شنویم، چیست؟ آیا به غیر از اینکه ما همیشه وجود یک ناظر و یک آفریدگار را فراموش می‌کنیم و وجودش را پیش خودمان نادیده می‌گیریم؟ در این شرایط خودمان تصمیم می‌گیریم و وضعیت جهان این گونه می‌شود. پس ریشه بسیاری از مشکلات یا همه مشکلات همین موضوع است.


به نظر من زیبایی این نمایشنامه این است که در واقع اتفاقات بین یک شخصیتی و دکتر فروید روی داده و فروید پیشگام اندیشه مادی گرایی و تسلسل تصادفی زنجیره مولکولی است؛ اما شما در کتاب آخرش سایه تردید بر تمام افکار گذشته او را می‌بینید. احساس می‌کنید خودش هم به چیزی که گفته شک کرده و شاید اشمیت این حس را گرفته و باعث شده از آن کتاب این نمایشنامه را بنویسد. معجزه فقط این نیست که آسمان شکافته بشود و اتفاق خاصی بیفتد، همین که یک اندیشمند ملحد و منکر خدا از یک جایی به اندیشه و فکر خودش شک می‌کند و حتی به خدا اعتقاد پیدا می‌کند و می‌بیند باورها و تفکراتش نادرست بوده یک معجزه است. حالا فکر کنید همان انسان‌هایی که به دنبال این شخص بوده‌اند، می‌بینند در اندیشه‌ها و تفکراتش دچار تردید شده است. اینجا بازیگر و هنرمند رسالت دارد که این اتفاق را به تصویر بکشد و این چالش را نمایش بدهد. چالشی میان روحانیت و وجود جسمانی انسان. فروید به مادی گرایی اعتقاد دارد؛ اما شخصی می‌آید و حقایقی را به او می‌گوید که متحول می‌شود. امروز نسل جوان به خوراک فکری نیاز دارد که در همین آثار هنری باید جست و جو کند.
آیا نمایشنامه «ملاقات» و گره‌خوردنش با «زیگموند فروید» را برای کشف سویه‌های روانکاوانه انتخاب کردید و خودتان دغدغه‌هایی از این دست داشتید؟
مگر می‌شود با روح آدمی و هنر در ارتباط بود و دغدغه‌های روانکاوانه نداشت؟ ما نیز سعی کردیم با این نمایش گامی تازه در نزدیکی آدمی با پیچیدگی‌های روانی خودش برداریم.
این روزها موضوع حضور بازیگران سینما و تئاتر در هر دو عرصه، خصوصا ورود برخی از بازیگران سینما به تئاتر و از سویی جذب استعدادهای توانمند تئاتر به سینمای متمول به یکی از دغدغه‌های جدی منتقدان مبدل شده، فکر می‌کنید تبادل بازیگر بین دو حوزه تئاتر و سینما چه تاثیراتی بر این دو هنر می‌گذارد؟


همه باید به دنبال وحدت باشیم. همه ما از یک منبع اصلی آمدیم و باید به وحدت برسیم. بازیگر بازیگر است، تئاتر، نمایش خیابانی تلویزیون، دوبله کارتون اینها همه جزو شاخه‌های کاری ما است و تفاوتی ندارد. مدیوم مهم نیست. اصل هنر است. برای یک شناگر چه تفاوتی می‌کند که در چه استخری و با چه ابعادی شنا کند؟ مشکل ما سهل انگاری در کار و روی آوردن به کارهای کمی است. در همه بخش‌ها تفاوتی ندارد. در سینما یا تئاتر نباید به دنبال ساخت کارهای زیاد باشیم، بلکه باید دنبال ساختن کارهای با کیفیت باشیم. مشکل امروز سینما و تئاتر بی‌توجهی به محتوا و کیفیت آثار است.
من فکر می‌کنم بازیگرانی که تئاتری نبودند و از سینما وارد تئاتر شدند باید به هدف و نیت خودشان فکر کنند. بحث این نیست که این کار را بلد هستند یا نیستند، اینکه تئاتری هستند یا نیستند، آغوش تئاتر به روی همه باز است و از همه استقبال می‌کند تنها یک چیز از شما طلب می‌کند و آن عشق است. بازیگری که با عشق می‌آید موفق می‌شود؛ اما اگر هدف دیگری داشته باشد بیش از هر کس به خودش ضربه می‌زند؛ به آبرو و اعتبار خودش. از استاد سمندریان عزیز آموختیم که صحنه تئاتر جای خود نمایی نیست، جای تظاهر نیست، تئاتر جایی نیست که بخواهیم بیاییم از مردم پول بگیریم تا فلان بازیگر را از نزدیک تماشا کنند.
ای کاش بازیگری که حتی با شهرت و اسم و رسم به تئاتر می‌آید با فروتنی و تواضع بیاید و بگوید که آمده‌ام خودم را بسازم، خودم را تربیت کنم. شرایطی که الان می‌بینیم شرایط خوبی نیست. اینکه یک نمایش ۳ ساعته اجرا می‌شود و فلان بازیگر صاحبنام فقط ۴ دقیقه در نمایش حضور دارد، توهین به مخاطب است.
و در نهایت اینکه هدف شهاب حسینی از حضور روی صحنه چه بوده و غایت کارش را چه چیز می‌داند؟
امیدوارم خدا به ما این توانایی را بدهد که صداقت را سر لوحه کارمان قرار بدهیم؛ چون کار صادقانه به هر حال اقبال پیدا می‌کند، امیدوارم بتوانیم خاطره‌ای را اینجا به وجود بیاوریم که برای سال‌ها از آن به نیکی یاد شود و امیدواریم که این فرآیند را بتوانیم به خصوص در فرهنگسرای نیاوران تداوم ببخشیم و نگذاریم وقفه‌ای در آن ایجاد شود. امیدواریم بتوانیم موثر عمل کنیم.
و بالاخره چرا فرهنگسرای نیاوران را برای اجرای این نمایش انتخاب کردید؟ و چرا در این مدت زمان کم یک ماهه؟
در مورد کم بودن زمان که باید بگویم که اصولا غذاهای خوشمزه، کمش بیشتر می‌چسبد و به جان می‌نشیند.
دلایل متعددی برای انتخاب این سالن داشتیم. به طور مثال به دلیل اینکه مراکزی که مرکزیت تئاتر را دارند و در واقع به عنوان میعادگاه تئاتر شناخته می‌شوند، قطعا همیشه حواشی را هم به طور کلی همراه خودشان دارند که روی کار تاثیر می‌گذارد.
دلیل انتخاب فرهنگسرای نیاوران این بود که من این فرهنگسرا را به خاطر موقعیت جغرافیایی آن دوست داشتم. خدای نکرده ماجراهای طبقاتی و غیره و ذلک و این حرف‌ها نیست، بلکه برخی حواشی و مسائل در مراکز دیگر ایجاد می‌شود که روی کار تاثیر می‌گذارد، ما به این کنج دنج فرهنگسرای نیاوران برای پردازش این ایده بیشتر نیاز داریم. این بود که شخصا بنا بر شناختی که از رییس محترم فرهنگسرا داشتم این موضوع را با ایشان مطرح کردم، خیلی استقبال و همراهی شد و ما هم این انگیزه را پیدا کردیم که بیاییم و این اثر را در این مکان اجرا کنیم. من اسم اینجا را می‌گذارم کنج دنج معنی و اندیشه!




نکته
در ابتدا گپ کوتاهی با احمد ساعتچیان، دیگر کارگردان و بازیگر این کار داشتیم که او در این گفت‌وگوی کوتاه انگیزه‌اش را از این همکاری شریک‌کردن مخاطب در لذت مشترک خودش و شهاب حسینی دانست و گفت که برای بازی در نقش «فروید» در این نمایش سعی کرده تا نگاه دقیق‌تری به نسبت قبل بر شخصیت علمی او داشته باشد و البته در جای‌جای این گفت‌وگو هم احمد ساعتچیان و هم شهاب حسینی مدام از تجربه‌های مشترکشان با استاد سمندریان گفتند و این نکته را هم یادآور شدند که همه جهان‌بینی هنری‌شان را وام‌دار این استاد فقید تئاتر هستند.
در بخش دیگری هم فرانک حیدریان که برای نخستین بار به روی صحنه آمده از سختی‌های نقش «آنا فروید» دختر پدر علم روانکاوی گفت و بعد هم مهدی بجستانی که در یکی دو سال اخیر کم‌تر روی صحنه بوده از پیچیدگی‌های نقش افسر گشتاپویی که اجرایش را برعهده دارد سخن گفت.