ما پیرو چه کسی هستیم؟ - ۴ آبان ۹۱
حجت السلام والمسلین
سیدمحمدمدنی
خبر پتک بود بر آینه؛ چه آینهای؟ آینهای زنگار گرفته از تمام روزمرهگیها، تکرار مکررها، حرفهای پوشالی و بی ارزش هر ساعته از قیمت دلار گرفته تا مسائل ریز و درشت سیاسی داخلی و خارجی، حرفهای بیثمر اقتصادی، تحلیلهای ناقص فرهنگی و اجتماعی! همه و همه، دست به دست هم میدهند تا ما در آینه وجود جز «خودِ غبارآلود» دگر هیچ نبینیم و به هیچ نیندیشیم، سری به این نهانخانه فطرت نزنیم و حالی از خویشتن نپرسیم!
مگر چه شده که چنین میگویی؟! به تاریخ ۲۷ مهرماه، در آن روزنامه گزارشی از گلهای زیبایی تهیه شد که تمام وجودم را به لرزه در آورد و نتیجه آن بیخوابی دیشب تا صبح بود.
سیدمحمدمدنی
خبر پتک بود بر آینه؛ چه آینهای؟ آینهای زنگار گرفته از تمام روزمرهگیها، تکرار مکررها، حرفهای پوشالی و بی ارزش هر ساعته از قیمت دلار گرفته تا مسائل ریز و درشت سیاسی داخلی و خارجی، حرفهای بیثمر اقتصادی، تحلیلهای ناقص فرهنگی و اجتماعی! همه و همه، دست به دست هم میدهند تا ما در آینه وجود جز «خودِ غبارآلود» دگر هیچ نبینیم و به هیچ نیندیشیم، سری به این نهانخانه فطرت نزنیم و حالی از خویشتن نپرسیم!
مگر چه شده که چنین میگویی؟! به تاریخ ۲۷ مهرماه، در آن روزنامه گزارشی از گلهای زیبایی تهیه شد که تمام وجودم را به لرزه در آورد و نتیجه آن بیخوابی دیشب تا صبح بود.
حجت السلام والمسلین
سیدمحمدمدنی
خبر پتک بود بر آینه؛ چه آینهای؟ آینهای زنگار گرفته از تمام روزمرهگیها، تکرار مکررها، حرفهای پوشالی و بی ارزش هر ساعته از قیمت دلار گرفته تا مسائل ریز و درشت سیاسی داخلی و خارجی، حرفهای بیثمر اقتصادی، تحلیلهای ناقص فرهنگی و اجتماعی! همه و همه، دست به دست هم میدهند تا ما در آینه وجود جز «خودِ غبارآلود» دگر هیچ نبینیم و به هیچ نیندیشیم، سری به این نهانخانه فطرت نزنیم و حالی از خویشتن نپرسیم!
مگر چه شده که چنین میگویی؟! به تاریخ ۲۷ مهرماه، در آن روزنامه گزارشی از گلهای زیبایی تهیه شد که تمام وجودم را به لرزه در آورد و نتیجه آن بیخوابی دیشب تا صبح بود. چند خطی برای همه مینویسم تا وظیفه خود را یاد آور شویم و سفری به فطرت کنیم. در شهر و کشوری زندگی میکنیم که کودکانی معصوم روزهای کوتاه زندگی خود را به پایان میرسانند و به تعبیر بهتر گلهایی که در اوج شکفتن در حال پژمرده شدن هستند؛ آری، کودکانی ناخواسته گریبانگیر ویروس کشنده اچای وی شدهاند. این مقدمه برای این بود که کمی از وظایف انسانی و مذهبی فراموش شده خود را به یاد بیاوریم. مگر نه این است که ما پیرو شخصیتی هستیم که خود به دیدار افراد مطرود از اجتماع به خاطر بیماری خطرناک آن روز (جذام؛ که به اندازه همین ایدز امروز ترسناک و دلهرهآور بود) میرفت و غذا برایشان میبرد و از همه بالاتر کسانی که حق همنشینی در اجتماع را ندارند، با آنها همنشین برای چنین افرادی میشد چه کمکی بالاتر و بهتر از محبت و نوازش است؟
حتی سیره بزرگان علمای شیعه هم به تأسی از امام خود چنین بوده است. نگاهی به حالات مرحوم میرفندرسکی این مهم را به ما نشان میدهد، آنچه در گزارش تکاندهنده بود بیماری کودکان نبود، بلکه بی مهری و بیتوجهی نسبت به این گلهای زیبا بود، کودکی که از حق بازی محروم شود! از حق نوازش محروم شود، از حق نگاه با محبت محروم شود و... نمیدانم وقتی بغض گلوی کودک را میگیرد و اشک در چشمانش جمع میشود، در حالوهوای کودکانه خود با خدا چه نجوا میکند و از چه شکوه میکند؟!
از ثوابهای عیادت مریض که گذر کنیم، روایاتی هست در باب «اکرام یتیم» و در یک چیز با احادیث عیادت مشترک هستند که همان روحیه دادن و اکرام از شخص است. بررسی دقیق این مطالب مجال خود را میطلبد و از حوصله این مختصر خارج است. بهطور اجمالی، اشاره کنم که یتیم در لغت عرب و به اذعان بزرگان علم لغت عرب، نظیر المصباح المنیر به معنای «هر شخص تنها و واحد» است. به کسی که اولیا خود را از دست داده باشد هم به اعتبار تنها ماندنش یتیم میگویند. این کودکان همچنین حکمی دارند، کودکانی که از بازی با همسالان خود تنها ماندند، کودکانی که در اجتماع تنها ماندند هم یتیم هستند!
و اینک ما هستیم و اکرام این گلهای یتیم که فقط تشنه کمکهای عاطفی ما هستند. خوب است به عنوان وظیفه شرعی و انسانی اکرام کنیم و نوازشی کنیم از این کودکان تنها. شاید لحظهای که دست بر سر یکی از آنها میکشیم یا لبخندی را بر لبانشان مینشانیم همان لحظه هم مولایمان به صورت ما لبخندی بزند.
سیدمحمدمدنی
خبر پتک بود بر آینه؛ چه آینهای؟ آینهای زنگار گرفته از تمام روزمرهگیها، تکرار مکررها، حرفهای پوشالی و بی ارزش هر ساعته از قیمت دلار گرفته تا مسائل ریز و درشت سیاسی داخلی و خارجی، حرفهای بیثمر اقتصادی، تحلیلهای ناقص فرهنگی و اجتماعی! همه و همه، دست به دست هم میدهند تا ما در آینه وجود جز «خودِ غبارآلود» دگر هیچ نبینیم و به هیچ نیندیشیم، سری به این نهانخانه فطرت نزنیم و حالی از خویشتن نپرسیم!
مگر چه شده که چنین میگویی؟! به تاریخ ۲۷ مهرماه، در آن روزنامه گزارشی از گلهای زیبایی تهیه شد که تمام وجودم را به لرزه در آورد و نتیجه آن بیخوابی دیشب تا صبح بود. چند خطی برای همه مینویسم تا وظیفه خود را یاد آور شویم و سفری به فطرت کنیم. در شهر و کشوری زندگی میکنیم که کودکانی معصوم روزهای کوتاه زندگی خود را به پایان میرسانند و به تعبیر بهتر گلهایی که در اوج شکفتن در حال پژمرده شدن هستند؛ آری، کودکانی ناخواسته گریبانگیر ویروس کشنده اچای وی شدهاند. این مقدمه برای این بود که کمی از وظایف انسانی و مذهبی فراموش شده خود را به یاد بیاوریم. مگر نه این است که ما پیرو شخصیتی هستیم که خود به دیدار افراد مطرود از اجتماع به خاطر بیماری خطرناک آن روز (جذام؛ که به اندازه همین ایدز امروز ترسناک و دلهرهآور بود) میرفت و غذا برایشان میبرد و از همه بالاتر کسانی که حق همنشینی در اجتماع را ندارند، با آنها همنشین برای چنین افرادی میشد چه کمکی بالاتر و بهتر از محبت و نوازش است؟
حتی سیره بزرگان علمای شیعه هم به تأسی از امام خود چنین بوده است. نگاهی به حالات مرحوم میرفندرسکی این مهم را به ما نشان میدهد، آنچه در گزارش تکاندهنده بود بیماری کودکان نبود، بلکه بی مهری و بیتوجهی نسبت به این گلهای زیبا بود، کودکی که از حق بازی محروم شود! از حق نوازش محروم شود، از حق نگاه با محبت محروم شود و... نمیدانم وقتی بغض گلوی کودک را میگیرد و اشک در چشمانش جمع میشود، در حالوهوای کودکانه خود با خدا چه نجوا میکند و از چه شکوه میکند؟!
از ثوابهای عیادت مریض که گذر کنیم، روایاتی هست در باب «اکرام یتیم» و در یک چیز با احادیث عیادت مشترک هستند که همان روحیه دادن و اکرام از شخص است. بررسی دقیق این مطالب مجال خود را میطلبد و از حوصله این مختصر خارج است. بهطور اجمالی، اشاره کنم که یتیم در لغت عرب و به اذعان بزرگان علم لغت عرب، نظیر المصباح المنیر به معنای «هر شخص تنها و واحد» است. به کسی که اولیا خود را از دست داده باشد هم به اعتبار تنها ماندنش یتیم میگویند. این کودکان همچنین حکمی دارند، کودکانی که از بازی با همسالان خود تنها ماندند، کودکانی که در اجتماع تنها ماندند هم یتیم هستند!
و اینک ما هستیم و اکرام این گلهای یتیم که فقط تشنه کمکهای عاطفی ما هستند. خوب است به عنوان وظیفه شرعی و انسانی اکرام کنیم و نوازشی کنیم از این کودکان تنها. شاید لحظهای که دست بر سر یکی از آنها میکشیم یا لبخندی را بر لبانشان مینشانیم همان لحظه هم مولایمان به صورت ما لبخندی بزند.
ارسال نظر