او خود آرامش بود - ۱۲ بهمن ۹۱
رضا کیانیان
یکی از بزرگترین دعاها بهدست آوردن آرامش است. «حاج اسماعیل دولابی» نه تنها این آرامش را داشت. . . بلکه همه در کنار او آرام میشدند. اصلا او خود آرامش بود. از راستترین تا چپترین گرایشها پای منبر او مینشستند. . منبر که نه. . منبر در عرف رایج یک تعریفی دارد، اما «حاج اسماعیل» قاعده و تعریف نداشت. تنها قاعدهای که رعایت میکرد این بود که از منبر بالا میرفت. . نه. . چون بعضی وقتها بالا هم نمیرفت. وقتی هم بالا میرفت گاهی حرف میزد. . . گاهی حرف هم نمیزد. گاهی با همه حرف میزد، گاهی فقط با یک نفر.
یکی از بزرگترین دعاها بهدست آوردن آرامش است. «حاج اسماعیل دولابی» نه تنها این آرامش را داشت. . . بلکه همه در کنار او آرام میشدند. اصلا او خود آرامش بود. از راستترین تا چپترین گرایشها پای منبر او مینشستند. . منبر که نه. . منبر در عرف رایج یک تعریفی دارد، اما «حاج اسماعیل» قاعده و تعریف نداشت. تنها قاعدهای که رعایت میکرد این بود که از منبر بالا میرفت. . نه. . چون بعضی وقتها بالا هم نمیرفت. وقتی هم بالا میرفت گاهی حرف میزد. . . گاهی حرف هم نمیزد. گاهی با همه حرف میزد، گاهی فقط با یک نفر.
رضا کیانیان
یکی از بزرگترین دعاها بهدست آوردن آرامش است. «حاج اسماعیل دولابی» نه تنها این آرامش را داشت... بلکه همه در کنار او آرام میشدند. اصلا او خود آرامش بود. از راستترین تا چپترین گرایشها پای منبر او مینشستند.. منبر که نه.. منبر در عرف رایج یک تعریفی دارد، اما «حاج اسماعیل» قاعده و تعریف نداشت. تنها قاعدهای که رعایت میکرد این بود که از منبر بالا میرفت.. نه.. چون بعضی وقتها بالا هم نمیرفت. وقتی هم بالا میرفت گاهی حرف میزد... گاهی حرف هم نمیزد. گاهی با همه حرف میزد، گاهی فقط با یک نفر. گاهی فقط نگاه میکرد، گاهی میخندید. گاهی هم گریه میکرد... مناسبتها تأثیر خاصی روی حرفزدن یا عکسالعملهای «حاج اسماعیل» نداشت. مناسبتها چه سوگواری و چه جشن برای ایشان به روز یا زمان خاصی محدود نمیشدند بلکه همیشگی و هر روزه بودند... و با تمام اینها و یک دریا چیزهای دیگر که من نمیدانم، بود که آرامش ایجاد میشد. همانطور که خداوند به همه مخلوقاتش عشق میورزد.. همه با آرامش و عشق مجلس او را ترک میکردند. «حاج اسماعیل» هم با آرامش و عشق دنیا را ترک کرد... و باز ما ماندیم و این دنیا...
یکی از بزرگترین دعاها بهدست آوردن آرامش است. «حاج اسماعیل دولابی» نه تنها این آرامش را داشت... بلکه همه در کنار او آرام میشدند. اصلا او خود آرامش بود. از راستترین تا چپترین گرایشها پای منبر او مینشستند.. منبر که نه.. منبر در عرف رایج یک تعریفی دارد، اما «حاج اسماعیل» قاعده و تعریف نداشت. تنها قاعدهای که رعایت میکرد این بود که از منبر بالا میرفت.. نه.. چون بعضی وقتها بالا هم نمیرفت. وقتی هم بالا میرفت گاهی حرف میزد... گاهی حرف هم نمیزد. گاهی با همه حرف میزد، گاهی فقط با یک نفر. گاهی فقط نگاه میکرد، گاهی میخندید. گاهی هم گریه میکرد... مناسبتها تأثیر خاصی روی حرفزدن یا عکسالعملهای «حاج اسماعیل» نداشت. مناسبتها چه سوگواری و چه جشن برای ایشان به روز یا زمان خاصی محدود نمیشدند بلکه همیشگی و هر روزه بودند... و با تمام اینها و یک دریا چیزهای دیگر که من نمیدانم، بود که آرامش ایجاد میشد. همانطور که خداوند به همه مخلوقاتش عشق میورزد.. همه با آرامش و عشق مجلس او را ترک میکردند. «حاج اسماعیل» هم با آرامش و عشق دنیا را ترک کرد... و باز ما ماندیم و این دنیا...
ارسال نظر