دانشآموزان ایرانی با یک ذهن خسته وارد دانشگاه میشوند - ۲۶ مرداد ۹۱
فواد شمس
عکس: نگار متیننیا
سیستم آموزشی در کشور ما به نحوی طراحی شده است که دانش آموز را تنها برای گذشتن از سد «کنکور» آماده میکند و در دیگر عرصههای زندگی وی را به حال خودش رها میکند. در واقع انگار تنها مساله مهم در زندگی یک فرد در ایران همین کنکور است. این امر باعث شده است که دانش آموز امروز و دانشجوی فردا و نیروی کار متخصص پس فردا یکی ذهن تحلیلگر و قوی نداشته باشد و نتواند با واقعیتهای زندگی به خوبی دست و پنجه نرم کند. در کنار اینها از نظر مسعود نیلی استاد اقتصاد و مدیریت در دانشگاه و اقتصاددان که خودش در زمینههای مختلف آموزشی تجربه دارد و سالها در معاونت سازمان برنامه و بودجه تجربه کارهای عملی هم دارد، مساله بیتوجهی به علوم انسانی در ایران مشکل دیگری است که نباید در کنار این موضوع از نظر دور بماند.
عکس: نگار متیننیا
سیستم آموزشی در کشور ما به نحوی طراحی شده است که دانش آموز را تنها برای گذشتن از سد «کنکور» آماده میکند و در دیگر عرصههای زندگی وی را به حال خودش رها میکند. در واقع انگار تنها مساله مهم در زندگی یک فرد در ایران همین کنکور است. این امر باعث شده است که دانش آموز امروز و دانشجوی فردا و نیروی کار متخصص پس فردا یکی ذهن تحلیلگر و قوی نداشته باشد و نتواند با واقعیتهای زندگی به خوبی دست و پنجه نرم کند. در کنار اینها از نظر مسعود نیلی استاد اقتصاد و مدیریت در دانشگاه و اقتصاددان که خودش در زمینههای مختلف آموزشی تجربه دارد و سالها در معاونت سازمان برنامه و بودجه تجربه کارهای عملی هم دارد، مساله بیتوجهی به علوم انسانی در ایران مشکل دیگری است که نباید در کنار این موضوع از نظر دور بماند.
فواد شمس
عکس: نگار متیننیا
سیستم آموزشی در کشور ما به نحوی طراحی شده است که دانش آموز را تنها برای گذشتن از سد «کنکور» آماده میکند و در دیگر عرصههای زندگی وی را به حال خودش رها میکند. در واقع انگار تنها مساله مهم در زندگی یک فرد در ایران همین کنکور است. این امر باعث شده است که دانش آموز امروز و دانشجوی فردا و نیروی کار متخصص پس فردا یکی ذهن تحلیلگر و قوی نداشته باشد و نتواند با واقعیتهای زندگی به خوبی دست و پنجه نرم کند. در کنار اینها از نظر مسعود نیلی استاد اقتصاد و مدیریت در دانشگاه و اقتصاددان که خودش در زمینههای مختلف آموزشی تجربه دارد و سالها در معاونت سازمان برنامه و بودجه تجربه کارهای عملی هم دارد، مساله بیتوجهی به علوم انسانی در ایران مشکل دیگری است که نباید در کنار این موضوع از نظر دور بماند.
گفتوگو با دکتر مسعود نیلی اقتصاددان و استاد دانشگاه را در ادامه میخوانید...
از نظر شما عمدهترین مشکل و اصلیترین ناکارآمدی و نارسایی که نظام آموزشی کشور ما خصوصا در مقاطع قبل از دانشگاه و در تربیت دانشآموزان با آن دست به گریبان است چه چیزی میباشد؟
به نظر میرسد یکی از مهمترین اشکالات نظام آموزش و پرورش ما این است که بسیار بیش از آنکه به دانشآموز چگونه فکر کردن، چگونه تجزیه و تحلیل کردن و چگونه سوال کردن را بیاموزد نحوه حفظ کردن و انبار کردن اطلاعات را آموزش میدهد. از طرف دیگر، دوران دانشآموزی بهخصوص در دبیرستان فرصت خوبی است که بخشی از مهارتهایی را که یک فرد در زندگی نیاز دارد بیاموزد که باز هم از آنجا که هدف و برنامه مشخصی برای اینکار وجود ندارد چنین اتفاقی هم نمیافتد. البته شرایط بیرونی هم در بهوجود آمدن این وضعیت نقش موثر ایفا میکند. در سیستم آموزشی ما هدف اصلی دانشآموز ورود به دانشگاه است که لازمه آن عبور موفقیتآموز از سد کنکور است؛ بنابراین دانشآموز و نظام آموزشی بهدنبال یک سری آموزشها هستند که بر اساس آنها، دانش آموز بتواند بهتر در کنکور شرکت کند و حداکثر شانس را داشته باشد که در یک دانشگاه خوب و در رشته خوب آن هم از نظر کل جامعه و بر اساس فرهنگ مسلط قبول شود. در واقع اگر بخواهم به طور خلاصه بگویم مقاطع تحصیلی قبل از دانشگاه خصوصا مقطع تحصیلی متوسطه تنها قابلیت گذشتن از سد کنکور را به دانش آموز آموزش میدهد و هیچگونه قابلیت و مهارتی که بعدها فرد بتواند از آن در بازار کار استفاده کند به او یاد داده نمیشود.
با توجه به توضیحی که دادید، به نظر میرسد در کل دانش آموزان در مدارس و سیستم آموزشی کشور ما به صورت افرادی تحلیلگر یا پردازشگر بر نمیآیند، این امر چه مشکلاتی در دوران دانشجویی و همچنین در زمانی که افراد وارد محیط کار میشوند به وجود میآورد؟
قاعدتا اگر یک فرد را از دوران دانشآموزیاش به صورت یک فرد تحلیلگر بار نیاوریم در دوران دانشجویی هم نمیتوان از وی انتظار خاصی داشت. در واقع باید یک فرد دانشآموز را به شکلی آموزش و پرورش داد که در دوران دانشجویی اش بازده فراگیری و یادگیری وی به حداکثر ممکن برسد. به همین خاطر است که در نظامهای آموزشی پیشرفته سعی بر آن است که خلاقیت دانش آموز را توسعه دهند و در کنار آن سعی میکنند به صورت متوازن شخصیت وی نیز توسعه پیدا کند تا زمانی که هم در دوران دانشجویی بتواند به بهترین نحو و با بالاترین بازده تربیت شود و زمانی که به بازار کار وارد شد بتواند قابلیتهای مورد نیاز کاری را از خود نشان دهد. در واقع بالاترین بازده و بهرهوری را داشته باشد. از این نظر نیاز است که یک ذهن تحلیلگر و پردازشگر داشته باشد که متاسفانه در کشور ما به این امور دقت لازم مبذول نمیشود.
با توجه به این وضعیتی که شما برشمردید این مسائل و بیتوجهی آنها به نظر شما چه تاثیرات منفی در سیستم دانشگاه و بعد از آن در بازار کار به وجود میآید؟
در کشور ما دانشآموزان در دوران مدرسه و تحصیل خصوصا در مقطع متوسطه با فشار زیادی برای تحصیل و حفظ کردن حجم زیادی از مطالب مواجه هستند. از ابتدای تحصیل با دادن حجم زیادی از تکالیف و حجم بالایی از مطالب حفظی ذهن دانشآموز را خسته میکنیم و همه اینها برای آن است که شاید او بتواند از سد بزرگ کنکور عبور کند، لذا این فرد با نوعی دلزدگی از درس دوره دانش آموزی را پشت سر میگذارد و همین امر باعث میشود که وقتی وارد دانشگاه میشود با یک ذهن خسته و مشوش و مملو از اطلاعات خام که چندان هم کاربردی نیستند در دانشگاه کار را شروع کند. وقتی هم وارد دانشگاه میشود وارد یک محیطی شده که نسبت به محیط و دوران مدرسه و دانش آموزی آزادی عمل بیشتری دارد و به همین دلیل مانند کسی است که از یک اردوی کاری طاقتفرسا آزاد شده و قطعا برای خودش یک نوع خستگی در کردن و استراحت را مد نظر دارد و کمتر از دوارن دانشآموزی و مدرسه به خودش فشار میآورد. در نتیجه ما در اینجا میتوانیم یک فرضیه را مطرح کنیم که دانشجویان در دوران دانشگاه در مقایسه با دانشآموزان در دوران مدرسه از بهرهوری کمتری برخوردار هستند. در اینجا هم این نکته را باید در نظر گرفت که به نسبت آن که یک دانشآموز در چه رشته و چه دانشگاهی قبول شده است این امر متغیر است. به این معنا که هر چه دانش آموز در رشته و دانشگاه مهمتر و بهتری پذیرفته شده باشد با کاهش بهرهوری بیشتر مواجه خواهد بود. در واقع فشار طاقت فرسای دوران کنکور باعث شده است که در دوران دانشگاه کمتر رغبتی به تلاش و کوشش داشته باشد. به طور مثال دانشجویی که در رشته برق دانشگاه شریف پذیرفته شده است در دوران کنکور فشار زیادی را برای رسیدن به این هدف تحمل کرده و در نتیجه در دوران دانشجویی و حداقل در سال اول تحصیل به خودش یک نوع استراحت میدهد تا این فشار تعدیل شود. همین امر موجب میشود که بهرهوری فرد به نسبت ظرفیتی که دارد کاهش پیدا کند.
در این میان دلیل کم توجهی بسیار زیاد جامعه به رشتههای علوم انسانی همچون جامعه شناسی و اقتصاد را چه چیزی میدانید؟ معمولا در انتخاب رشتههای دانشگاهی شاهد آن هستیم که برخی از رشتههای فنی و پزشکی خواهان بیشتری دارند اما رشتههای علوم انسانی به نوعی با بی توجهی مواجه هستند، دلیل این امر چه چیزی میتواند باشد؟
در نوع انتخاب دانشجو ما با سطح خرد انتخاب مواجه هستیم که این سطح در واقع در پاسخ به علامتهایی است که در سطح کلان جامعه به آنان داده میشود. اگر شما کشورهای پیشرفته را میبینید که برای رشتههای علوم انسانی از قبیل اقتصاد، جامعه شناسی، حقوق، روابط بینالملل، علوم سیاسی و... در مقایسه با مهندسی و رشتههای فنی و پزشکی ارزش بیشتری قائل هستند؛ به دلیل آن است که در این کشورها بازار کار خیلی خوبی برای حرفههای مرتبط با این علوم وجود دارد. در واقع برای دانشجوی این رشتهها یک نوع چشمانداز رفاهی و آینده شغلی و درآمدی خوب قابل تصور است و در نتیجه گرایش به سمت آنها بیشتر میشود. در حالی که در کشور ما این چنین نیست و طبیعتا هم گرایش به این رشتهها کمتر خواهد بود. در واقع در کشورهای پیشرفته سیاستگذاران و دولتهای مستقر، برای آنکه بتوانند رونق بهتری به کارها بدهند و کارهای مملکتی را بهتر اداره بکنند و پیشرفت کنند، به این قبیل دانشآموختهها نیازمند هستند. این دولتها از طرف رقبا و احزاب رقیب تحت فشار هستند و در حوزه سیاست ناچارند که عملکرد قابل قبولی از خود ارائه دهند، تا بر سر قدرت بمانند در نتیجه برای اینکه بتوانند خوب کار کنند نیاز دارند که افراد قوی در این رشتهها را به کار بگیرند. برای همین به دانش آموختگان این قبیل رشتهها آینده شغلی خوبی میدهند، درآمد خوبی میدهند و ایجادانگیزه میکنند و خود این امر در بازار کار و به تبع آن رونق بخشیدن به این علوم بسیار موثر است. در مقابل هم رشتههای فنی و مهندسی و پزشکی در مراتب پایینتری قرار دارند. اما در کشور ما به دلیل نبود چنین سازوکارهایی چندان تقاضایی برای رشتههای تحصیلی مرتبط با اداره بهتر کشور وجود ندارد. در نتیجه انگیزهای هم برای دانشجو برای تحصیل در این رشتهها هم به وجود نمیآید. در نهایت ما تنها باید به تبلیغ و ترویج این رشتهها بپردازیم نه اینکه مکانیزم طبیعی بازار خودش دست به کار شود، برای رونق بخشیدن به این رشتهها.
عکس: نگار متیننیا
سیستم آموزشی در کشور ما به نحوی طراحی شده است که دانش آموز را تنها برای گذشتن از سد «کنکور» آماده میکند و در دیگر عرصههای زندگی وی را به حال خودش رها میکند. در واقع انگار تنها مساله مهم در زندگی یک فرد در ایران همین کنکور است. این امر باعث شده است که دانش آموز امروز و دانشجوی فردا و نیروی کار متخصص پس فردا یکی ذهن تحلیلگر و قوی نداشته باشد و نتواند با واقعیتهای زندگی به خوبی دست و پنجه نرم کند. در کنار اینها از نظر مسعود نیلی استاد اقتصاد و مدیریت در دانشگاه و اقتصاددان که خودش در زمینههای مختلف آموزشی تجربه دارد و سالها در معاونت سازمان برنامه و بودجه تجربه کارهای عملی هم دارد، مساله بیتوجهی به علوم انسانی در ایران مشکل دیگری است که نباید در کنار این موضوع از نظر دور بماند.
گفتوگو با دکتر مسعود نیلی اقتصاددان و استاد دانشگاه را در ادامه میخوانید...
از نظر شما عمدهترین مشکل و اصلیترین ناکارآمدی و نارسایی که نظام آموزشی کشور ما خصوصا در مقاطع قبل از دانشگاه و در تربیت دانشآموزان با آن دست به گریبان است چه چیزی میباشد؟
به نظر میرسد یکی از مهمترین اشکالات نظام آموزش و پرورش ما این است که بسیار بیش از آنکه به دانشآموز چگونه فکر کردن، چگونه تجزیه و تحلیل کردن و چگونه سوال کردن را بیاموزد نحوه حفظ کردن و انبار کردن اطلاعات را آموزش میدهد. از طرف دیگر، دوران دانشآموزی بهخصوص در دبیرستان فرصت خوبی است که بخشی از مهارتهایی را که یک فرد در زندگی نیاز دارد بیاموزد که باز هم از آنجا که هدف و برنامه مشخصی برای اینکار وجود ندارد چنین اتفاقی هم نمیافتد. البته شرایط بیرونی هم در بهوجود آمدن این وضعیت نقش موثر ایفا میکند. در سیستم آموزشی ما هدف اصلی دانشآموز ورود به دانشگاه است که لازمه آن عبور موفقیتآموز از سد کنکور است؛ بنابراین دانشآموز و نظام آموزشی بهدنبال یک سری آموزشها هستند که بر اساس آنها، دانش آموز بتواند بهتر در کنکور شرکت کند و حداکثر شانس را داشته باشد که در یک دانشگاه خوب و در رشته خوب آن هم از نظر کل جامعه و بر اساس فرهنگ مسلط قبول شود. در واقع اگر بخواهم به طور خلاصه بگویم مقاطع تحصیلی قبل از دانشگاه خصوصا مقطع تحصیلی متوسطه تنها قابلیت گذشتن از سد کنکور را به دانش آموز آموزش میدهد و هیچگونه قابلیت و مهارتی که بعدها فرد بتواند از آن در بازار کار استفاده کند به او یاد داده نمیشود.
با توجه به توضیحی که دادید، به نظر میرسد در کل دانش آموزان در مدارس و سیستم آموزشی کشور ما به صورت افرادی تحلیلگر یا پردازشگر بر نمیآیند، این امر چه مشکلاتی در دوران دانشجویی و همچنین در زمانی که افراد وارد محیط کار میشوند به وجود میآورد؟
قاعدتا اگر یک فرد را از دوران دانشآموزیاش به صورت یک فرد تحلیلگر بار نیاوریم در دوران دانشجویی هم نمیتوان از وی انتظار خاصی داشت. در واقع باید یک فرد دانشآموز را به شکلی آموزش و پرورش داد که در دوران دانشجویی اش بازده فراگیری و یادگیری وی به حداکثر ممکن برسد. به همین خاطر است که در نظامهای آموزشی پیشرفته سعی بر آن است که خلاقیت دانش آموز را توسعه دهند و در کنار آن سعی میکنند به صورت متوازن شخصیت وی نیز توسعه پیدا کند تا زمانی که هم در دوران دانشجویی بتواند به بهترین نحو و با بالاترین بازده تربیت شود و زمانی که به بازار کار وارد شد بتواند قابلیتهای مورد نیاز کاری را از خود نشان دهد. در واقع بالاترین بازده و بهرهوری را داشته باشد. از این نظر نیاز است که یک ذهن تحلیلگر و پردازشگر داشته باشد که متاسفانه در کشور ما به این امور دقت لازم مبذول نمیشود.
با توجه به این وضعیتی که شما برشمردید این مسائل و بیتوجهی آنها به نظر شما چه تاثیرات منفی در سیستم دانشگاه و بعد از آن در بازار کار به وجود میآید؟
در کشور ما دانشآموزان در دوران مدرسه و تحصیل خصوصا در مقطع متوسطه با فشار زیادی برای تحصیل و حفظ کردن حجم زیادی از مطالب مواجه هستند. از ابتدای تحصیل با دادن حجم زیادی از تکالیف و حجم بالایی از مطالب حفظی ذهن دانشآموز را خسته میکنیم و همه اینها برای آن است که شاید او بتواند از سد بزرگ کنکور عبور کند، لذا این فرد با نوعی دلزدگی از درس دوره دانش آموزی را پشت سر میگذارد و همین امر باعث میشود که وقتی وارد دانشگاه میشود با یک ذهن خسته و مشوش و مملو از اطلاعات خام که چندان هم کاربردی نیستند در دانشگاه کار را شروع کند. وقتی هم وارد دانشگاه میشود وارد یک محیطی شده که نسبت به محیط و دوران مدرسه و دانش آموزی آزادی عمل بیشتری دارد و به همین دلیل مانند کسی است که از یک اردوی کاری طاقتفرسا آزاد شده و قطعا برای خودش یک نوع خستگی در کردن و استراحت را مد نظر دارد و کمتر از دوارن دانشآموزی و مدرسه به خودش فشار میآورد. در نتیجه ما در اینجا میتوانیم یک فرضیه را مطرح کنیم که دانشجویان در دوران دانشگاه در مقایسه با دانشآموزان در دوران مدرسه از بهرهوری کمتری برخوردار هستند. در اینجا هم این نکته را باید در نظر گرفت که به نسبت آن که یک دانشآموز در چه رشته و چه دانشگاهی قبول شده است این امر متغیر است. به این معنا که هر چه دانش آموز در رشته و دانشگاه مهمتر و بهتری پذیرفته شده باشد با کاهش بهرهوری بیشتر مواجه خواهد بود. در واقع فشار طاقت فرسای دوران کنکور باعث شده است که در دوران دانشگاه کمتر رغبتی به تلاش و کوشش داشته باشد. به طور مثال دانشجویی که در رشته برق دانشگاه شریف پذیرفته شده است در دوران کنکور فشار زیادی را برای رسیدن به این هدف تحمل کرده و در نتیجه در دوران دانشجویی و حداقل در سال اول تحصیل به خودش یک نوع استراحت میدهد تا این فشار تعدیل شود. همین امر موجب میشود که بهرهوری فرد به نسبت ظرفیتی که دارد کاهش پیدا کند.
در این میان دلیل کم توجهی بسیار زیاد جامعه به رشتههای علوم انسانی همچون جامعه شناسی و اقتصاد را چه چیزی میدانید؟ معمولا در انتخاب رشتههای دانشگاهی شاهد آن هستیم که برخی از رشتههای فنی و پزشکی خواهان بیشتری دارند اما رشتههای علوم انسانی به نوعی با بی توجهی مواجه هستند، دلیل این امر چه چیزی میتواند باشد؟
در نوع انتخاب دانشجو ما با سطح خرد انتخاب مواجه هستیم که این سطح در واقع در پاسخ به علامتهایی است که در سطح کلان جامعه به آنان داده میشود. اگر شما کشورهای پیشرفته را میبینید که برای رشتههای علوم انسانی از قبیل اقتصاد، جامعه شناسی، حقوق، روابط بینالملل، علوم سیاسی و... در مقایسه با مهندسی و رشتههای فنی و پزشکی ارزش بیشتری قائل هستند؛ به دلیل آن است که در این کشورها بازار کار خیلی خوبی برای حرفههای مرتبط با این علوم وجود دارد. در واقع برای دانشجوی این رشتهها یک نوع چشمانداز رفاهی و آینده شغلی و درآمدی خوب قابل تصور است و در نتیجه گرایش به سمت آنها بیشتر میشود. در حالی که در کشور ما این چنین نیست و طبیعتا هم گرایش به این رشتهها کمتر خواهد بود. در واقع در کشورهای پیشرفته سیاستگذاران و دولتهای مستقر، برای آنکه بتوانند رونق بهتری به کارها بدهند و کارهای مملکتی را بهتر اداره بکنند و پیشرفت کنند، به این قبیل دانشآموختهها نیازمند هستند. این دولتها از طرف رقبا و احزاب رقیب تحت فشار هستند و در حوزه سیاست ناچارند که عملکرد قابل قبولی از خود ارائه دهند، تا بر سر قدرت بمانند در نتیجه برای اینکه بتوانند خوب کار کنند نیاز دارند که افراد قوی در این رشتهها را به کار بگیرند. برای همین به دانش آموختگان این قبیل رشتهها آینده شغلی خوبی میدهند، درآمد خوبی میدهند و ایجادانگیزه میکنند و خود این امر در بازار کار و به تبع آن رونق بخشیدن به این علوم بسیار موثر است. در مقابل هم رشتههای فنی و مهندسی و پزشکی در مراتب پایینتری قرار دارند. اما در کشور ما به دلیل نبود چنین سازوکارهایی چندان تقاضایی برای رشتههای تحصیلی مرتبط با اداره بهتر کشور وجود ندارد. در نتیجه انگیزهای هم برای دانشجو برای تحصیل در این رشتهها هم به وجود نمیآید. در نهایت ما تنها باید به تبلیغ و ترویج این رشتهها بپردازیم نه اینکه مکانیزم طبیعی بازار خودش دست به کار شود، برای رونق بخشیدن به این رشتهها.
ارسال نظر