نبرد با طعم گس هفته با یک لیوان چای - ۲۶ مرداد ۹۱
طرح : فیروزه مظفری
پوریا عالمی: اول تا آخر هفته ما کارمندان زندگی هستیم. صبح زود از خواب بلند می‌شویم، چای شیرین را هورت می‌کشیم و لقمه نان و پنیر را نصفه و نیمه گاز می‌زنیم، لباس راحتی را می‌کنیم و لباس رسمی را می‌پوشیم، پاشنه کفش‌ها را ور می‌کشیم و در را پشت سرمان محکم می‌بندیم و پله‌ها را دوتا یکی پایین می‌آییم که معطل رسیدن و باز شدن در کابین آسانسور نشویم. لحظه‌ها را روی ساعت علامت می‌زنیم که ساعت شروع کارمان یک دقیقه بالا و پایین نشود و بعد لحظه‌ها را شماره می‌کنیم که روز کاری بی‌حوصله مثل گذشتن قطار باری بی‌انتهایی خودش را بکشد و ببرد و از جلوی چشم‌مان دور شود. بعد ساعت ناهار را بازی بازی می‌کنیم و هی با قاشق دنبال چیزی که نمی‌دانیم چیست روی حجم ماسیده برنج وارداتی می‌گردیم. مثل شکارچی‌ای که فقط می‌خواهد زمان را زمین‌گیر کند. حالا ساعت خروج از کار است و ما تن‌مان را بغل زده‌ایم که فقط از محیط کار دورش کنیم.
از شنبه که روز بدی است روز بی‌حوصلگی تا صبح و ظهر پنج‌شنبه که به آخر هفته برسیم و لباس راحتی بپوشیم و لم بدهیم و فکر کنیم که چرا از اول هفته کمر به قتل هفته می‌بندیم. نه. یک لیوان چای باید ریخت و به نبرد این سرما رفت. لیوان چای دمی خوش‌عطر طعم گس هفته را از بین می‌برد و فرصتی می‌دهد برای اندیشیدن به اول هفته. فرصتی برای به بازی گرفتن چیزهای جدی و دوباره تماشا کردن دنیا. تماشا کردن زندگی بی‌آنکه کارمندش باشیم. چیزی شبیه صفحات پیش رو؛ شبیه آخر هفته.