من کنترلشده کار میکنم
سولماز فیروزی
از همان خوانندههایی بود که ترانههای منفی را به موسیقی کشاند، اما به اندازه دیگران فحش و نفرین و ناله اش پشت معشوق نبود و کمی او را رعایت میکرد. محسن یگانه خود را خواننده منفیخوان نمیداند. او بر این باور است که هرچه میخواند، همگی برگرفته از احساس درونی او بودهاند و به همین دلیل بر دلها نشسته است. او معتقد است تا کنون هر چه در توان داشته به کار برده تا موسیقی بدی به خورد مخاطب خود ندهد، با این همه از خوانندههایی بود که ترانههای منفی گریبان او را گرفت. چرا که موسیقی او زمانی که با محسن چاوشی میخواند پر بود از این همه منفیخوانی و.
از همان خوانندههایی بود که ترانههای منفی را به موسیقی کشاند، اما به اندازه دیگران فحش و نفرین و ناله اش پشت معشوق نبود و کمی او را رعایت میکرد. محسن یگانه خود را خواننده منفیخوان نمیداند. او بر این باور است که هرچه میخواند، همگی برگرفته از احساس درونی او بودهاند و به همین دلیل بر دلها نشسته است. او معتقد است تا کنون هر چه در توان داشته به کار برده تا موسیقی بدی به خورد مخاطب خود ندهد، با این همه از خوانندههایی بود که ترانههای منفی گریبان او را گرفت. چرا که موسیقی او زمانی که با محسن چاوشی میخواند پر بود از این همه منفیخوانی و.
سولماز فیروزی
از همان خوانندههایی بود که ترانههای منفی را به موسیقی کشاند، اما به اندازه دیگران فحش و نفرین و ناله اش پشت معشوق نبود و کمی او را رعایت میکرد. محسن یگانه خود را خواننده منفیخوان نمیداند. او بر این باور است که هرچه میخواند، همگی برگرفته از احساس درونی او بودهاند و به همین دلیل بر دلها نشسته است. او معتقد است تا کنون هر چه در توان داشته به کار برده تا موسیقی بدی به خورد مخاطب خود ندهد، با این همه از خوانندههایی بود که ترانههای منفی گریبان او را گرفت. چرا که موسیقی او زمانی که با محسن چاوشی میخواند پر بود از این همه منفیخوانی و...
با او در این باره گپ زدهایم:
چرا منفی؟
به هیچ وجه منفی نبودهام. بعد از اینهمه سال کار کردن حالا دیگر خیالم راحت است آنچه را که در توان داشتهام به کار بستهام و امیدوار هستم که نتیجه زحماتم را ببینم. اگر آلبوم جدیدم را گوش کرده باشید، خواهید دید که در آن کار بد وجود ندارد و همگی پرانرژی و مثبت هستند.
ولی پیش از این ترانههای منفی داشتهاید؟
شاید بهتر باشد بگویم هر زمانی موسیقی خود را میطلبد و هر موسیقیای کلام خاص خود را. شاید آن زمان بهترین چیزی که جواب میداده همین بوده، کسی چه میداند؟
شما که در این باره میدانید!
دوست ندارم این موضوعات شخصی را رسانهای کنم. از حاشیهپروری بیزارم. من از ابتدای کارم، کاری به کار کسی نداشتم، نه آمدهام کم و کاستی را که در کارم بوده با ضربه زدن به دیگران جبران کنم و نه چیز مشابهی.
ولی ممکن بود این ترانهها و کلام منفی خیلی از جوانها را به بنبست فکری بکشاند.
من کنترلشده کار میکنم. چه حالا که مجاز میخوانم، چه همان موقع که خواننده غیرمجاز بودم. کلا همیشه چارچوب خودم را حفظ میکردم و حفظ میکنم و در آن چارچوب کار میکنم. شاید این چارچوبهای من موازی هستند با قوانینی که در سیستم موسیقی مجاز حاکم است! شاید یکی دو مورد خارج از این سیستم که حالا چند مورد متناقض هم بوده، به نفعم تمام شد، ولی کلا فکر نمیکنم موسیقی من موجب شده باشد جوانها بخواهند به خاطر آنها منفی باف شوند. این فرقی است که من از گذشته تا الان کردهام، حس میکنم آن زمانها به در و دیوار میکوبیدم تا خودم را، تا کارم را به نتیجه برسانم، اما حالا متفاوت شده است و در این چارچوب برای خودم برنامهریزی کردهام تا به هدفی که میخواهم برسم.
حتی اگر این تناقضها موجب بروز اختلالاتی در سیستم اجتماعی جوانها شود؟
تمام سعی من این است که مردم را با خودم همراه کنم. این چیزی بود که تا چندی پیش لمس نکرده بودم، اما در کل آن چیزی که برای من مهم است چیزی است که در کوچه و خیابان میشنوم و میبینم. من رأیم را از مردم میگیرم نه اینکه فلان مجله من را به عنوان بهترین خواننده انتخاب کند و نه هیچ چیز دیگری. به تعریفها توجه نمیکنم، به اصل کار توجه میکنم. به اینکه چه کسی کارم را گوش میدهد و چه کسی گوش نمیدهد توجه میکنم و آنجاست که با خودم خیلی عادلانه، شکست و پیروزی خودم را تقسیم میکنم. من منتظر میشوم کار بیرون بیاید و ببینم شنیده میشود یا نه؟
فکر میکنید حالا به کجا رسیدهاید؟
به مرور زمان و قطعه به قطعه جلو آمدم! شاید اگر زمانی به گفته شما شعر منفی هم داشتم، الان وضعیت فرق کرده است. نه جلوی کسی رژه رفتم، نه رفتم قایم شدم داد بزنم. من همینجوری بودم و همان جوری که بودم ماندهام، ولی خودم اصلا تغییری نکردم.
قبول دارید این موسیقیها و کلام منفی در جامعه تاثیر مخرب خواهد داشت؟
بله، چرا که نه، اصولا هنر در جامعه خود بیتاثیر نیست.
برای شهرت بود که در ابتدا چنین پیش آمد؟
من سعی میکنم زیاد آفتابی نشوم. هر بار که عکسی از من بیرون میآید، خودم تمایل چندانی به آن نداشتهام. البته نمیخواهم بگویم این کار، کار درستی است. میدانم که اشتباه هم هست که تا به حال تیزر و ویدیویی ارائه نکردهام. درست است که با وجود همه این کارهایی که نکردم، توانستم موفق شوم، ولی من هم یک آدمم با عقاید خاص خودم و این ضعف من است.
برای یک سوپر استارشدن که هنوز هم نشدهام، امیدوارم کم کم به آن سمت و سو بروم، خیلی چیزها لازم است که متاسفانه من آنها را رعایت نمیکنم. اگر این اصول نباشد، ممکن است یک سری منفعتها را نداشته باشم، ولی قرار نیست اگر اینها نباشد، من متضرر شوم. اینجوری شد که الان دارم ضرر میکنم.
در ادامه؟
من صادقم و هر حرفی و ترانهای که مینویسم نیز صادقانه است. اصلا از این دست آدمهایی نیستم که در آهنگسازی، ترانه، تنظیم، روی استیج و.. دروغکی اشک بریزم و دروغکی بخندم و...همینی که هستم، هستم. صادقم، به صداقتم نمیشود شک کرد. شاید در نواخت روزگار، گاهی تند بروم و گاهی آرام پیش رفتهام یا شاید قبلا تند بوده و اما الان عوض شده و کند شده است. ولی میتوانم بگویم صادقم. همین! نه اینکه ذاتم عوض شده باشد، یک سری چیزها در من تغییر کرده است.
به همین دلیل ترانههای حباب قویتر شد؟
به هر حال من هم مثل هر انسان رو به رشدی در حال رشد و ترقی هستم. امیدوارم که اینطور باشد. من همیشه سعی کردهام بین ملودیها و ترانههایم هماهنگی ایجاد کنم و این چیزی است که منتقدان نیز به آن اعتقاد دارند. من دوست دارم ترانه و ملودی با هم هماهنگ بوده و هر دو یک روند را ادامه بدهند تا مخاطب بتواند آنها را هضم کند. برای ایجاد تنوع نیز سعی داشتهام. چیزی که برای من مهم بوده این است که باید درست کار کنم.
اگر بخواهم آلبوم حباب را با نفسهای بیهدف مقایسه کنم؛ تعداد آهنگهای غمگینم حتی از آن آلبوم هم بیشترشده است! همچنین سعی دارم مانند همیشه از میان مردم باشم. من میتوانم شعری بنویسم که در حد خودم جوری باشد که مثلا بگویند در سطح مولانا (بزرگنمایی) نوشته شده باشد!! ولی این کار را نکردم. یا میتوانم این قدر سطحی بنویسم که...ولی این کار را هم انجام ندادم.
و همچنان ترانهها خودتان میسرایید؟ بازهم منفی و تلخ؟
بله، ۹۹ درصد ترانهها کار خودم است. الان در زندگیام همه چیز آرام است، ولی یک جور دیگری سخت است، در واقع دیگر تلخ نیست. در اینگونه مواقع یک سری فکرها به ذهنم میرسد! اکثر کارهای غمگینی که ساختهام همینگونه بوده، مثلا از زندگی اعصابم خرد شده یا حوصلهام سر رفته یک چیزی گفتهام و بعد یک ایدهای به ذهنم آمده و من کاملش کردهام… ممکن است این ایده در آن لحظه فان باشد! من برای ترانه «سرتو بالا بگیر» خودم را کشتم که واقعا حس غمگین داشته باشد، ولی واقعیتش این است که میخندیدم، آن لحظه که درگیر کار میشوم متوجه هیچ چیز نیستم! حتی اگر زلزله بیاید، چون کارم را دوست دارم. مشکل بزرگ من این است که شنوندهها با آهنگی خاطره دارند و دفعه اولی که آهنگ را میشنوند آن حس را همانطور که بوده درک کردهاند … البته من این مشکلم را در آلبوم جدیدم حل کردهام! مثلا من الان یک سال است در حال گذراندن دوره سختی هستم! برآیند همه اینها تبدیل به یک نوع نگرش و ایدههایی میشود! بهخصوص 4 - 3 سال اول کارم بسیار سخت بود … خیلی سخت! اما همه اینها گذشت و حالا من به مرحله جدیدتری از زندگی موسیقایی خود رسیدهام.
از همان خوانندههایی بود که ترانههای منفی را به موسیقی کشاند، اما به اندازه دیگران فحش و نفرین و ناله اش پشت معشوق نبود و کمی او را رعایت میکرد. محسن یگانه خود را خواننده منفیخوان نمیداند. او بر این باور است که هرچه میخواند، همگی برگرفته از احساس درونی او بودهاند و به همین دلیل بر دلها نشسته است. او معتقد است تا کنون هر چه در توان داشته به کار برده تا موسیقی بدی به خورد مخاطب خود ندهد، با این همه از خوانندههایی بود که ترانههای منفی گریبان او را گرفت. چرا که موسیقی او زمانی که با محسن چاوشی میخواند پر بود از این همه منفیخوانی و...
با او در این باره گپ زدهایم:
چرا منفی؟
به هیچ وجه منفی نبودهام. بعد از اینهمه سال کار کردن حالا دیگر خیالم راحت است آنچه را که در توان داشتهام به کار بستهام و امیدوار هستم که نتیجه زحماتم را ببینم. اگر آلبوم جدیدم را گوش کرده باشید، خواهید دید که در آن کار بد وجود ندارد و همگی پرانرژی و مثبت هستند.
ولی پیش از این ترانههای منفی داشتهاید؟
شاید بهتر باشد بگویم هر زمانی موسیقی خود را میطلبد و هر موسیقیای کلام خاص خود را. شاید آن زمان بهترین چیزی که جواب میداده همین بوده، کسی چه میداند؟
شما که در این باره میدانید!
دوست ندارم این موضوعات شخصی را رسانهای کنم. از حاشیهپروری بیزارم. من از ابتدای کارم، کاری به کار کسی نداشتم، نه آمدهام کم و کاستی را که در کارم بوده با ضربه زدن به دیگران جبران کنم و نه چیز مشابهی.
ولی ممکن بود این ترانهها و کلام منفی خیلی از جوانها را به بنبست فکری بکشاند.
من کنترلشده کار میکنم. چه حالا که مجاز میخوانم، چه همان موقع که خواننده غیرمجاز بودم. کلا همیشه چارچوب خودم را حفظ میکردم و حفظ میکنم و در آن چارچوب کار میکنم. شاید این چارچوبهای من موازی هستند با قوانینی که در سیستم موسیقی مجاز حاکم است! شاید یکی دو مورد خارج از این سیستم که حالا چند مورد متناقض هم بوده، به نفعم تمام شد، ولی کلا فکر نمیکنم موسیقی من موجب شده باشد جوانها بخواهند به خاطر آنها منفی باف شوند. این فرقی است که من از گذشته تا الان کردهام، حس میکنم آن زمانها به در و دیوار میکوبیدم تا خودم را، تا کارم را به نتیجه برسانم، اما حالا متفاوت شده است و در این چارچوب برای خودم برنامهریزی کردهام تا به هدفی که میخواهم برسم.
حتی اگر این تناقضها موجب بروز اختلالاتی در سیستم اجتماعی جوانها شود؟
تمام سعی من این است که مردم را با خودم همراه کنم. این چیزی بود که تا چندی پیش لمس نکرده بودم، اما در کل آن چیزی که برای من مهم است چیزی است که در کوچه و خیابان میشنوم و میبینم. من رأیم را از مردم میگیرم نه اینکه فلان مجله من را به عنوان بهترین خواننده انتخاب کند و نه هیچ چیز دیگری. به تعریفها توجه نمیکنم، به اصل کار توجه میکنم. به اینکه چه کسی کارم را گوش میدهد و چه کسی گوش نمیدهد توجه میکنم و آنجاست که با خودم خیلی عادلانه، شکست و پیروزی خودم را تقسیم میکنم. من منتظر میشوم کار بیرون بیاید و ببینم شنیده میشود یا نه؟
فکر میکنید حالا به کجا رسیدهاید؟
به مرور زمان و قطعه به قطعه جلو آمدم! شاید اگر زمانی به گفته شما شعر منفی هم داشتم، الان وضعیت فرق کرده است. نه جلوی کسی رژه رفتم، نه رفتم قایم شدم داد بزنم. من همینجوری بودم و همان جوری که بودم ماندهام، ولی خودم اصلا تغییری نکردم.
قبول دارید این موسیقیها و کلام منفی در جامعه تاثیر مخرب خواهد داشت؟
بله، چرا که نه، اصولا هنر در جامعه خود بیتاثیر نیست.
برای شهرت بود که در ابتدا چنین پیش آمد؟
من سعی میکنم زیاد آفتابی نشوم. هر بار که عکسی از من بیرون میآید، خودم تمایل چندانی به آن نداشتهام. البته نمیخواهم بگویم این کار، کار درستی است. میدانم که اشتباه هم هست که تا به حال تیزر و ویدیویی ارائه نکردهام. درست است که با وجود همه این کارهایی که نکردم، توانستم موفق شوم، ولی من هم یک آدمم با عقاید خاص خودم و این ضعف من است.
برای یک سوپر استارشدن که هنوز هم نشدهام، امیدوارم کم کم به آن سمت و سو بروم، خیلی چیزها لازم است که متاسفانه من آنها را رعایت نمیکنم. اگر این اصول نباشد، ممکن است یک سری منفعتها را نداشته باشم، ولی قرار نیست اگر اینها نباشد، من متضرر شوم. اینجوری شد که الان دارم ضرر میکنم.
در ادامه؟
من صادقم و هر حرفی و ترانهای که مینویسم نیز صادقانه است. اصلا از این دست آدمهایی نیستم که در آهنگسازی، ترانه، تنظیم، روی استیج و.. دروغکی اشک بریزم و دروغکی بخندم و...همینی که هستم، هستم. صادقم، به صداقتم نمیشود شک کرد. شاید در نواخت روزگار، گاهی تند بروم و گاهی آرام پیش رفتهام یا شاید قبلا تند بوده و اما الان عوض شده و کند شده است. ولی میتوانم بگویم صادقم. همین! نه اینکه ذاتم عوض شده باشد، یک سری چیزها در من تغییر کرده است.
به همین دلیل ترانههای حباب قویتر شد؟
به هر حال من هم مثل هر انسان رو به رشدی در حال رشد و ترقی هستم. امیدوارم که اینطور باشد. من همیشه سعی کردهام بین ملودیها و ترانههایم هماهنگی ایجاد کنم و این چیزی است که منتقدان نیز به آن اعتقاد دارند. من دوست دارم ترانه و ملودی با هم هماهنگ بوده و هر دو یک روند را ادامه بدهند تا مخاطب بتواند آنها را هضم کند. برای ایجاد تنوع نیز سعی داشتهام. چیزی که برای من مهم بوده این است که باید درست کار کنم.
اگر بخواهم آلبوم حباب را با نفسهای بیهدف مقایسه کنم؛ تعداد آهنگهای غمگینم حتی از آن آلبوم هم بیشترشده است! همچنین سعی دارم مانند همیشه از میان مردم باشم. من میتوانم شعری بنویسم که در حد خودم جوری باشد که مثلا بگویند در سطح مولانا (بزرگنمایی) نوشته شده باشد!! ولی این کار را نکردم. یا میتوانم این قدر سطحی بنویسم که...ولی این کار را هم انجام ندادم.
و همچنان ترانهها خودتان میسرایید؟ بازهم منفی و تلخ؟
بله، ۹۹ درصد ترانهها کار خودم است. الان در زندگیام همه چیز آرام است، ولی یک جور دیگری سخت است، در واقع دیگر تلخ نیست. در اینگونه مواقع یک سری فکرها به ذهنم میرسد! اکثر کارهای غمگینی که ساختهام همینگونه بوده، مثلا از زندگی اعصابم خرد شده یا حوصلهام سر رفته یک چیزی گفتهام و بعد یک ایدهای به ذهنم آمده و من کاملش کردهام… ممکن است این ایده در آن لحظه فان باشد! من برای ترانه «سرتو بالا بگیر» خودم را کشتم که واقعا حس غمگین داشته باشد، ولی واقعیتش این است که میخندیدم، آن لحظه که درگیر کار میشوم متوجه هیچ چیز نیستم! حتی اگر زلزله بیاید، چون کارم را دوست دارم. مشکل بزرگ من این است که شنوندهها با آهنگی خاطره دارند و دفعه اولی که آهنگ را میشنوند آن حس را همانطور که بوده درک کردهاند … البته من این مشکلم را در آلبوم جدیدم حل کردهام! مثلا من الان یک سال است در حال گذراندن دوره سختی هستم! برآیند همه اینها تبدیل به یک نوع نگرش و ایدههایی میشود! بهخصوص 4 - 3 سال اول کارم بسیار سخت بود … خیلی سخت! اما همه اینها گذشت و حالا من به مرحله جدیدتری از زندگی موسیقایی خود رسیدهام.
ارسال نظر