وقتی هرم بوروکراسی وبر به هم میریزد
امانالله قرائی مقدم
جامعه شناس و استاد دانشگاه
ماکس وبر بنیانگذار بوروکراسی در دنیا است براساس تئوری او «هرم بوروکراسی» باید منطقی و عقلانی باشد و کسی که تحصیلات بالاتری دارد باید هم درآمد بیشتری به دست بیاورد وهم پست بالاتری بگیرد ولو اینکه حتی یک سال بیشتر تحصیل کرده باشد. پدر بروکراسی یا دیوانسالاری معتقد است در سازمانهای اداری باید یک نظم منطقی وجود داشته باشد و انتخاب افراد تخصصی و غیرشخصی باشد. روابط حاکم نشود و ضوابط بر اساس قوانین و مقرراتی که به وسیله قانونگذارانی که باز همانها هم بر اساس عقل و منطق انتخاب شده وبه مجلس راه یافتهاند طبق یک فرآیند عقلانی تنظیم شده باشند.
جامعه شناس و استاد دانشگاه
ماکس وبر بنیانگذار بوروکراسی در دنیا است براساس تئوری او «هرم بوروکراسی» باید منطقی و عقلانی باشد و کسی که تحصیلات بالاتری دارد باید هم درآمد بیشتری به دست بیاورد وهم پست بالاتری بگیرد ولو اینکه حتی یک سال بیشتر تحصیل کرده باشد. پدر بروکراسی یا دیوانسالاری معتقد است در سازمانهای اداری باید یک نظم منطقی وجود داشته باشد و انتخاب افراد تخصصی و غیرشخصی باشد. روابط حاکم نشود و ضوابط بر اساس قوانین و مقرراتی که به وسیله قانونگذارانی که باز همانها هم بر اساس عقل و منطق انتخاب شده وبه مجلس راه یافتهاند طبق یک فرآیند عقلانی تنظیم شده باشند.
امانالله قرائی مقدم
جامعه شناس و استاد دانشگاه
ماکس وبر بنیانگذار بوروکراسی در دنیا است براساس تئوری او «هرم بوروکراسی» باید منطقی و عقلانی باشد و کسی که تحصیلات بالاتری دارد باید هم درآمد بیشتری به دست بیاورد وهم پست بالاتری بگیرد ولو اینکه حتی یک سال بیشتر تحصیل کرده باشد. پدر بروکراسی یا دیوانسالاری معتقد است در سازمانهای اداری باید یک نظم منطقی وجود داشته باشد و انتخاب افراد تخصصی و غیرشخصی باشد. روابط حاکم نشود و ضوابط بر اساس قوانین و مقرراتی که به وسیله قانونگذارانی که باز همانها هم بر اساس عقل و منطق انتخاب شده وبه مجلس راه یافتهاند طبق یک فرآیند عقلانی تنظیم شده باشند. در شرایطی که کارمندان یک سازمان بدون تخصص و بر اساس روابط فامیلی یا زد و بند و سیاسی انتخاب شوند و استخدامهای غیرمنطقی و روابطی دور میشوند، این هرم به هم میریزد در نتیجه ارزش مدرک و تخصص کاهش مییابد و افراد به شیوه غیرعقلانی و غیر منطقی پستهای سازمانی را اشغال میکنند؛ نتیجه این میشود که چون چنین است پس خود اشغالکنندگان این پستها هم کوشش میکنند این نظم را دوام بخشند چون اگر بخواهند بر اساس تخصص دست به انتخاب بزنند جایگاه خودشان متزلزل میشود در نتیجه سعی میکنند که این چرخه را ادامه دهند، در نهایت مدرک در یک جامعه قدر و ارزشش کم میشود و افراد امیدی به یافتن شغلی مناسب و درخور با تحصیلات خود نخواهند داشت. البته این به معنای این نیست که مدرک به طور کلی فاقد ارزش میشود در جامعه هیچ چیز مطلق نیست، بلکه نسبی است در حقیقت پستها و تخصصها از دامنهای برخوردارند. چند سال قبل یک کار تحقیقی طی 5 سال در این زمینه انجام دادیم و متوجه شدیم مثلا ضریب اشتغال در برخی تخصصهای مربوطه در حد بالای 60 درصد وبرخی 23 تا 40 درصد بود، مثلا در رشتههای مهندسی و پزشکی بیشتر افراد توانسته بودند شغلی متناسب با رشته خود پیدا کنند در حالی که در برخی رشتهها مثل حقوق، علوم اجتماعی، تاریخ، جغرافیا، ادبیات وغیره این تناسب به شدت به هم ریخته بود. مثلا فرد با تخصص حقوق، حسابداری میکرد. من معتقدم در حال حاضر این مساله تشدید شده است چون ملاک و معیارهای استخدام کمی به هم ریخته است. در واقع نظام سلسله مراتب از بین رفت وحرمتها ریخته شد. مثلا آمدند و رییس آموزش پرورش را فردی با مدرک مهندس راه و ساختمان انتخاب کردند یا گاه مدیرکل آموزش و پرورش یک منطقه را فردی گذاشتند که مدرک دیپلم داشت.در حال حاضر در جامعه ایران رابطه بین رشته تحصیلی و شغل کاهش یافته است و به خصوص و متاسفانه در ساختارهای بالاتر هم این سلسله مراتب به هم ریخته و رعایت نشده است. جالب است که ابتدا عنوان شد که مدرک مهم نیست، اما بعد از اینکه افراد به پستهایی گماشته شدند گفتند مهم است و رفتند دنبال گرفتن آن، در حالی که این آبی بود که ریخته شده و نتیجه اش سرخوردگی، فرار مغزها، تخصص گریزی و بی اعتمادی میشود.این بیماری مدیریت ما است. من از «بنیامین هیگینز» جملهای نقل میکنم، او میگوید: «بدبختانه هیچ سازمان و مقرراتی نمیتواند در زمینه رشد توسعه اقتصادی و اجتماعی موثر باشد مگرمردانی که آن را اداره میکنند، بدانند چه کاری میخواهند انجام دهند».
جامعه شناس و استاد دانشگاه
ماکس وبر بنیانگذار بوروکراسی در دنیا است براساس تئوری او «هرم بوروکراسی» باید منطقی و عقلانی باشد و کسی که تحصیلات بالاتری دارد باید هم درآمد بیشتری به دست بیاورد وهم پست بالاتری بگیرد ولو اینکه حتی یک سال بیشتر تحصیل کرده باشد. پدر بروکراسی یا دیوانسالاری معتقد است در سازمانهای اداری باید یک نظم منطقی وجود داشته باشد و انتخاب افراد تخصصی و غیرشخصی باشد. روابط حاکم نشود و ضوابط بر اساس قوانین و مقرراتی که به وسیله قانونگذارانی که باز همانها هم بر اساس عقل و منطق انتخاب شده وبه مجلس راه یافتهاند طبق یک فرآیند عقلانی تنظیم شده باشند. در شرایطی که کارمندان یک سازمان بدون تخصص و بر اساس روابط فامیلی یا زد و بند و سیاسی انتخاب شوند و استخدامهای غیرمنطقی و روابطی دور میشوند، این هرم به هم میریزد در نتیجه ارزش مدرک و تخصص کاهش مییابد و افراد به شیوه غیرعقلانی و غیر منطقی پستهای سازمانی را اشغال میکنند؛ نتیجه این میشود که چون چنین است پس خود اشغالکنندگان این پستها هم کوشش میکنند این نظم را دوام بخشند چون اگر بخواهند بر اساس تخصص دست به انتخاب بزنند جایگاه خودشان متزلزل میشود در نتیجه سعی میکنند که این چرخه را ادامه دهند، در نهایت مدرک در یک جامعه قدر و ارزشش کم میشود و افراد امیدی به یافتن شغلی مناسب و درخور با تحصیلات خود نخواهند داشت. البته این به معنای این نیست که مدرک به طور کلی فاقد ارزش میشود در جامعه هیچ چیز مطلق نیست، بلکه نسبی است در حقیقت پستها و تخصصها از دامنهای برخوردارند. چند سال قبل یک کار تحقیقی طی 5 سال در این زمینه انجام دادیم و متوجه شدیم مثلا ضریب اشتغال در برخی تخصصهای مربوطه در حد بالای 60 درصد وبرخی 23 تا 40 درصد بود، مثلا در رشتههای مهندسی و پزشکی بیشتر افراد توانسته بودند شغلی متناسب با رشته خود پیدا کنند در حالی که در برخی رشتهها مثل حقوق، علوم اجتماعی، تاریخ، جغرافیا، ادبیات وغیره این تناسب به شدت به هم ریخته بود. مثلا فرد با تخصص حقوق، حسابداری میکرد. من معتقدم در حال حاضر این مساله تشدید شده است چون ملاک و معیارهای استخدام کمی به هم ریخته است. در واقع نظام سلسله مراتب از بین رفت وحرمتها ریخته شد. مثلا آمدند و رییس آموزش پرورش را فردی با مدرک مهندس راه و ساختمان انتخاب کردند یا گاه مدیرکل آموزش و پرورش یک منطقه را فردی گذاشتند که مدرک دیپلم داشت.در حال حاضر در جامعه ایران رابطه بین رشته تحصیلی و شغل کاهش یافته است و به خصوص و متاسفانه در ساختارهای بالاتر هم این سلسله مراتب به هم ریخته و رعایت نشده است. جالب است که ابتدا عنوان شد که مدرک مهم نیست، اما بعد از اینکه افراد به پستهایی گماشته شدند گفتند مهم است و رفتند دنبال گرفتن آن، در حالی که این آبی بود که ریخته شده و نتیجه اش سرخوردگی، فرار مغزها، تخصص گریزی و بی اعتمادی میشود.این بیماری مدیریت ما است. من از «بنیامین هیگینز» جملهای نقل میکنم، او میگوید: «بدبختانه هیچ سازمان و مقرراتی نمیتواند در زمینه رشد توسعه اقتصادی و اجتماعی موثر باشد مگرمردانی که آن را اداره میکنند، بدانند چه کاری میخواهند انجام دهند».
ارسال نظر