چرخه اسطورهسازی و اسطورهزدایی - ۱۲ مرداد ۹۱
عکس: آکو سالمی
پژمان موسوی
حسن نراقی جامعهشناسی است که دوست ندارد «جامعهشناس» خوانده شود؛ او که شناخت عمیقش از جامعه ایرانی را تاکنون در چندین کتاب خود از جمله جامعه شناسی خودمانی نشان داده است،همواره تاکید میکند که جامعه شناس به معنای آکادمیک آن نیست و آنچه میگوید و مینویسد شناختی است که او پس از مطالعات و تجربیات فراوان،از جامعه ایرانی به دست آورده است. حسن نراقی سالها پیش در یکی از اظهارنظرهای تامل برانگیزش از پایان زودهنگام قهرمان پروری و اسطورهسازی خبر داده بود و پیشبینی کرده بود که در آینده نه چندان دور، دیگر مردم ایران و به ویژه نسل جوانش میانهای با بتسازی و قهرمانپروری نخواهند داشت.
پژمان موسوی
حسن نراقی جامعهشناسی است که دوست ندارد «جامعهشناس» خوانده شود؛ او که شناخت عمیقش از جامعه ایرانی را تاکنون در چندین کتاب خود از جمله جامعه شناسی خودمانی نشان داده است،همواره تاکید میکند که جامعه شناس به معنای آکادمیک آن نیست و آنچه میگوید و مینویسد شناختی است که او پس از مطالعات و تجربیات فراوان،از جامعه ایرانی به دست آورده است. حسن نراقی سالها پیش در یکی از اظهارنظرهای تامل برانگیزش از پایان زودهنگام قهرمان پروری و اسطورهسازی خبر داده بود و پیشبینی کرده بود که در آینده نه چندان دور، دیگر مردم ایران و به ویژه نسل جوانش میانهای با بتسازی و قهرمانپروری نخواهند داشت.
عکس: آکو سالمی
پژمان موسوی
حسن نراقی جامعهشناسی است که دوست ندارد «جامعهشناس» خوانده شود؛ او که شناخت عمیقش از جامعه ایرانی را تاکنون در چندین کتاب خود از جمله جامعه شناسی خودمانی نشان داده است،همواره تاکید میکند که جامعه شناس به معنای آکادمیک آن نیست و آنچه میگوید و مینویسد شناختی است که او پس از مطالعات و تجربیات فراوان،از جامعه ایرانی به دست آورده است. حسن نراقی سالها پیش در یکی از اظهارنظرهای تامل برانگیزش از پایان زودهنگام قهرمان پروری و اسطورهسازی خبر داده بود و پیشبینی کرده بود که در آینده نه چندان دور، دیگر مردم ایران و به ویژه نسل جوانش میانهای با بتسازی و قهرمانپروری نخواهند داشت. بررسی چرایی جوکسازیها و شوخیهای کلامی و نوشتاری با دکتر علی شریعتی بهانهای شد تا در گپ و گفتی با او، از مواضعش در این خصوص بپرسیم و اینکه او صحنه را چگونه میبیند. او از یک سو رواج این پدیده را نمایانگر بیمسئولیتی افرادی میداند که نقش خودشان را فقط در نقل تکراری جوکهای محافل شبانه خانوادگی و در مورد همین مشاهیر خود ساخته زنده و مرده میبینند و از سوی دیگر هم تاکید میکند که جامعه خودش و به هنگام سر رسیدش، برخی اسطورهها را کنار میگذارد. متن کامل گفتوگو با حسن نراقی را در ادامه میخوانید.
آقای نراقی! این روزها در شبکههای اجتماعی و در سطح پیامکها، شاهد وفور و حضورجملاتی طنزگونه نسبت به دکتر شریعتی هستیم. ضمن اینکه چنین رفتاری درباره برخی از شخصیتهای تاریخی هم مثل کوروش و...
تعدادی از پادشاهانی که به هر دلیل و تا بحال از زیر تیغ انتقاد عمومی جان سالم به در برده بودندکم و بیش اعمال میشود. ولی شدت آن درباره دکتر شریعتی بیش از سایرین است. اساسا رواج این گونه طنزپردازیها و نسبت دادن آنها را به شخصیتهایی از این قبیل چگونه ارزیابی میکنید؟
بارها گفتهام و حالا شاید کمی بیپرواتر تکرار کنم بسیاری از افراد در بین ملت ما مسوولیت پذیری بالایی ندارد، به کسی بر نخورد.خود من هم یکی از اعضای کوچک یا متوسط همین جامعه هستم اما واقعیت این است که بسیاری از افراد معمولی جامعه ما زیر بار مسوولیت نمیروند. تمرین چندانی برای اعمال غیرهیجانی نظرشان را در کارهای اجتماعی ندارند و نتیجه اش هم اینکه خودتان بارها ملاحظه کردهاید که حتی بین تحصیلکردههای جامعه ما هنوز توافقی برای انجام یک کار کوچک حتی غیرسیاسی حتی غیر اقتصادی مثلا مدیریت یک ساختمان مسکونی کوچک چند طبقه و انتخاب هیات مدیره آن هم صورت نمیگیرد و تازه بعد از انجام همان انتخابات کوچک اگر به منظور نظر خود نرسند و حرف خود را نتوانند به کرسی بنشانند، به قول آن مرد فرزانه از دیگر همکارانشان قهر میکنند و برای آنها کارها را میشکنند. اما از آنطرف طبیعتا آرزوهایی هم بالاخره در جهت بهتر شدن وضعشان دارند؛ پس در این جا برایشان چارهای نمیماند جز اینکه بارشان را روی دوش یک قهرمان یا حداقل مدعی قهرمانی بگذارند که مسوولیتش را انجام دهد و حتی بجایشان فکر کند تا خودشان احساس آرامش بیشتری کنند. تازه این قهرمان پروریاش را هم زود و هم با توقع زیاد و در بعضی مواقع غیرمعقول انجام میدهد. حالا اگر نتیجه خوب از آب در آمد که به پای درایت خودش میگذارد اما اگر نتیجه دلخواهش حاصل نشد آنوقت به راحتی تمام کاسه و کوزه را سر قهرمانش میشکند... دکتر شریعتی هم از این قاعده «من گفته» مستثنی نیست. کسی که به نتیجه دلخواهش نرسیده، حالا بدون اینکه گناه را در بوجود آمدن این وضع در خودش جستوجو کند، باید یک نفر را برای دراز کردن پیدا کند و خوب چه کس شاخص تر از سخنور و ساحر کلامی چون دکتر شریعتی. به هر حال پاسخم را کوتاه کنم این گونه واکنشها از نظر من نه تنها اثری از سازندگی در خود ندارد بلکه نمایانگر اوج استیصال افرادی است که باز هم میگویم نقش خودشان را فقط در نقل تکراری جوکهای محافل شبانه خانوادگی و در مورد همین مشاهیر خود ساخته زنده و مرده میبینند . چرا که نه بسیاری از این مشاهیر مشاهیری جدی بودند و نه بهرغم این سخنها بسیاری دیگرشان لایق اینهمه سوژه جوکها شدن. بالاخره یک روزی ما باید دستمان را به زانوی خود بگیریم و آموختن «آموختن برای خود» را از یک جایی شروع کنیم. باید اول «چگونگی ایجاد نیاز به آموختن» را بیاموزیم. اما اجازه بدهید در آخر پاسخم این نکته را هم بر گفتههایم اضافه کنم که ضمنا از آن طرف هم فراموشتان نشود که تجربه و سابقه این مشاهیر نشان داده که به جز استثناء هایی، معمولا زاویه شیب صعود و سقوط شان تقریبا یکسان است.
موضوع اینجا است که محتوای برخی از این جملهها دارای مفاهیم بلند انسانی هم هست و الزاما طنز نیست ولی شکل مطرح کردن آنها به گونه این ست که طنز و شوخی و نه جدی تلقی میشود. از سوی دیگر هم برخی از این جملهها سراسر طنز هستند و هجو. از منظر جامعه شناختی بروز پدیده شوخی با دکتر شریعتی و امثال او را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
ببینید یک آدم مطلع و مطلب خوانده با هر دید و قضاوتی که نسبت به هموطنانم باشد، یک نکته را نباید فراموش کند که این جماعت ایرانی از نظر ذوق و قریحه و ظرافت طنازانه! یکی از استثناییترینها در دنیا است. طنزش هم انواع صور مختلف را دارد. مثلا .ملاحظه کنید در ادبیات فارسی ما اصطلاح (قدح در لباس مدح) داریم یعنی بد و بیراه گفتن به حریف در لباس ظاهری امتیاز دادن. از طرف آنچنان تعریف و تمجید میکند که حتی خودش هم اگر اهل بخیه نباشد، متوجه نمیشود و بعداز مدتها تازه باید پیدا کند که به کجایش زدهاند؟ این درست است که ظاهر قضیه نشان میدهد که هموطن من همیشه حوصله و فرصت ایستادگی و مقاومت را از خود بروز نمیدهد اما با همین ظرافتهای ادبیاش دمار از روزگار طرف در میآورد. ضمن اینکه باید اذعان کرد که در این میان مقادیر قابل توجهی از اعتبارش را هم هزینه میکند. بله متوجه شدم که منظورتان چیست. اما به هر حال این هم برای خودش شیوهای است. کمی نا جوانمردانه است اما وقتی کار به محدودیت میرسد طبیعی است که اخلاق هم کمی رنگش را ببازد.
یک چنین اقدامی به نظر شما آیا بر حسب اتفاق صورت گرفته؟ یا ما با یک کار سازمان دهی شده حالا از طرف هر فرد یا گروهی روبهرو هستیم؟ واگر اتفاقی است چگونه رواج این شوخیها و جملات طنز به یک باره تا بدین حد شدت گرفته؟
نه شخصا گمان نکنم سازمان یافته باشد. اما احتمالش هم صفر نیست. با انبوهی از این موسسات جور و واجور و به ظاهر تحقیقاتی!! که در دنیا به راه افتاده از این کارها هم محتمل است انجام شود. تست های اجتماعی موسسات تحقیقی بیشتر غربی همواره میتوانند عامل دیگری باشند که مثلا بخواهند نقاط حساس جامعه را کشف کنند. حتما به یاد میآورید همین چند ماه پیش بود که هو انداختند در فلان شب فلان ساعت فلان نوشابه لگوی تبلیغاتی اش را قرار است روی کره ماه بتاباند.خوب این شاید یک تست جامعه شناسی بود که ببینند مثلا چه درصدی از این مردم و با چه درجهای از زود باوری قراراست ارزیابی شوند؟ و خجالت آورتر اینکه یک عدهای را هم توانستند به بالای پشت بامها بکشند که تحصیل کردهها هم بین آنها کم نبودند. اما از آن طرف عامل شیوع این طنزهای مستقل هم میتواند یک آدم با ذوقی باشد که مخصوصا با کمک این رسانههای اینترنتی امروزه مضمونی را کوک میکند و روانه جامعه میکند. تا به تناسب جذابیتش بقیه کار توسعه اش را برخی افراد انجام دهند. اما اصولا چه فرقی میکند؟ نهایت اینکه جامعه خودش و به هنگام سر رسیدش، برخی اسطورهها کنار میگذارد. باور کنید برو و برگرد ندارد.
این کار از یکسو اسطوره زدایی از شخصیت یا شخصیتهایی مثل شریعتی قلمداد میشود و از دید برخی مثبت ... و از سوی دیگرتلقی به استهزا کشاندن یک شخصیت مهم ملی است و منفی. در این باره شما چگونه میاندیشید؟ آیا این زدودن را در چارچوب همان نظریهای که خودتان سالها قبل درباره پیشبینی اسطورهزدایی از شخصیتها مطرح کردید، میبینید؟
ملاحظه بفرمایید تفاوتی است بین اسطوره و بت. اسطورهها معمولا در لابلای باورهای سمبولیک و تمثیلی کهنه فرهنگی و اجتماعی هر جامعهای جای میگیرند و معمولا وابسته به دورههای گذشتهاند و تقریبا بیتاثیر بر روزگار امروز. در حالی که بتها و قهرمانهای خود ساخته معمولا مربوط میشوند به همین دوره زندگی خودمان و سرنوشت امروزمان. که اگر فرصتی برایشان پیدا شود تمایلی نشان میدهند که به طرف همان اسطوره شدن بروند. بله هنوز معتقدم میباید جلوی اسطوره شدن این قهرمانهای هیجان زده را گرفت. تازه در درازمدت به نفع خودشان هم هست و الا به همین روزی میافتند که شما اشاره کردید... چه بخواهیم و چه نخواهیم باور کنید دوره آدمهای استثایی و یا به تعبیر خودم دوره غولها تمام شده... بارها دیدهام خیلیها هر روز حسرت میخورند که چرا ما دیگر امثال بوعلی سیناها و رازیها و عطارها را تولید نمیکنیم؟ اجر همگیشان ماجور ولی قطعی بدانید که امروزه یک دانشجوی متوسط سالهای آخر مدرسه طب به مراتب سواد و دانشش از ابوعلی سینا بالاتر است. اینها فقط به دلیل اینکه معدود بودند به چنین شهرتی رسیدند. این است که خیلی نباید در فقدان بزرگان دلواپسی جانشینشان را داشت. عمرشان دراز باد اما به هر حال همه ما یک روزی رفتنی هستیم.
آقای نراقی! آیا شما هم فکر میکنید که بیشتر اینگونه اتفاقات و رویدادها در فضای مجازی صورت میگیرد تا دنیای واقعی؟ و اگر جوابتان مثبت است ممکن است این موضوع را از منظر رسانهای و جامعه شناختی تحلیل نمایید؟
فکر میکنم جوابتان را خودتان هم میتوانید حدس بزنید. اولا بیشتر اشاعهدهندگان اینگونه متلکهای طناز! گروههایی از جوانان هستند که هم به نسبت دیگران آشنایی بیشتری با این جعبه جادویی دارند و همچون جوان هستند خودشان را به حق در به وجودآوردن نابسامانیهای محتمل مقصر نمیدانند. بنابراین لااقل به خیال خودشان تلافی میکنند. ضمن اینکه فضای مجازی قابلیت پیگیری و در نتیجه الزام به پاسخگوییاش هم کمتر است.
پژمان موسوی
حسن نراقی جامعهشناسی است که دوست ندارد «جامعهشناس» خوانده شود؛ او که شناخت عمیقش از جامعه ایرانی را تاکنون در چندین کتاب خود از جمله جامعه شناسی خودمانی نشان داده است،همواره تاکید میکند که جامعه شناس به معنای آکادمیک آن نیست و آنچه میگوید و مینویسد شناختی است که او پس از مطالعات و تجربیات فراوان،از جامعه ایرانی به دست آورده است. حسن نراقی سالها پیش در یکی از اظهارنظرهای تامل برانگیزش از پایان زودهنگام قهرمان پروری و اسطورهسازی خبر داده بود و پیشبینی کرده بود که در آینده نه چندان دور، دیگر مردم ایران و به ویژه نسل جوانش میانهای با بتسازی و قهرمانپروری نخواهند داشت. بررسی چرایی جوکسازیها و شوخیهای کلامی و نوشتاری با دکتر علی شریعتی بهانهای شد تا در گپ و گفتی با او، از مواضعش در این خصوص بپرسیم و اینکه او صحنه را چگونه میبیند. او از یک سو رواج این پدیده را نمایانگر بیمسئولیتی افرادی میداند که نقش خودشان را فقط در نقل تکراری جوکهای محافل شبانه خانوادگی و در مورد همین مشاهیر خود ساخته زنده و مرده میبینند و از سوی دیگر هم تاکید میکند که جامعه خودش و به هنگام سر رسیدش، برخی اسطورهها را کنار میگذارد. متن کامل گفتوگو با حسن نراقی را در ادامه میخوانید.
آقای نراقی! این روزها در شبکههای اجتماعی و در سطح پیامکها، شاهد وفور و حضورجملاتی طنزگونه نسبت به دکتر شریعتی هستیم. ضمن اینکه چنین رفتاری درباره برخی از شخصیتهای تاریخی هم مثل کوروش و...
تعدادی از پادشاهانی که به هر دلیل و تا بحال از زیر تیغ انتقاد عمومی جان سالم به در برده بودندکم و بیش اعمال میشود. ولی شدت آن درباره دکتر شریعتی بیش از سایرین است. اساسا رواج این گونه طنزپردازیها و نسبت دادن آنها را به شخصیتهایی از این قبیل چگونه ارزیابی میکنید؟
بارها گفتهام و حالا شاید کمی بیپرواتر تکرار کنم بسیاری از افراد در بین ملت ما مسوولیت پذیری بالایی ندارد، به کسی بر نخورد.خود من هم یکی از اعضای کوچک یا متوسط همین جامعه هستم اما واقعیت این است که بسیاری از افراد معمولی جامعه ما زیر بار مسوولیت نمیروند. تمرین چندانی برای اعمال غیرهیجانی نظرشان را در کارهای اجتماعی ندارند و نتیجه اش هم اینکه خودتان بارها ملاحظه کردهاید که حتی بین تحصیلکردههای جامعه ما هنوز توافقی برای انجام یک کار کوچک حتی غیرسیاسی حتی غیر اقتصادی مثلا مدیریت یک ساختمان مسکونی کوچک چند طبقه و انتخاب هیات مدیره آن هم صورت نمیگیرد و تازه بعد از انجام همان انتخابات کوچک اگر به منظور نظر خود نرسند و حرف خود را نتوانند به کرسی بنشانند، به قول آن مرد فرزانه از دیگر همکارانشان قهر میکنند و برای آنها کارها را میشکنند. اما از آنطرف طبیعتا آرزوهایی هم بالاخره در جهت بهتر شدن وضعشان دارند؛ پس در این جا برایشان چارهای نمیماند جز اینکه بارشان را روی دوش یک قهرمان یا حداقل مدعی قهرمانی بگذارند که مسوولیتش را انجام دهد و حتی بجایشان فکر کند تا خودشان احساس آرامش بیشتری کنند. تازه این قهرمان پروریاش را هم زود و هم با توقع زیاد و در بعضی مواقع غیرمعقول انجام میدهد. حالا اگر نتیجه خوب از آب در آمد که به پای درایت خودش میگذارد اما اگر نتیجه دلخواهش حاصل نشد آنوقت به راحتی تمام کاسه و کوزه را سر قهرمانش میشکند... دکتر شریعتی هم از این قاعده «من گفته» مستثنی نیست. کسی که به نتیجه دلخواهش نرسیده، حالا بدون اینکه گناه را در بوجود آمدن این وضع در خودش جستوجو کند، باید یک نفر را برای دراز کردن پیدا کند و خوب چه کس شاخص تر از سخنور و ساحر کلامی چون دکتر شریعتی. به هر حال پاسخم را کوتاه کنم این گونه واکنشها از نظر من نه تنها اثری از سازندگی در خود ندارد بلکه نمایانگر اوج استیصال افرادی است که باز هم میگویم نقش خودشان را فقط در نقل تکراری جوکهای محافل شبانه خانوادگی و در مورد همین مشاهیر خود ساخته زنده و مرده میبینند . چرا که نه بسیاری از این مشاهیر مشاهیری جدی بودند و نه بهرغم این سخنها بسیاری دیگرشان لایق اینهمه سوژه جوکها شدن. بالاخره یک روزی ما باید دستمان را به زانوی خود بگیریم و آموختن «آموختن برای خود» را از یک جایی شروع کنیم. باید اول «چگونگی ایجاد نیاز به آموختن» را بیاموزیم. اما اجازه بدهید در آخر پاسخم این نکته را هم بر گفتههایم اضافه کنم که ضمنا از آن طرف هم فراموشتان نشود که تجربه و سابقه این مشاهیر نشان داده که به جز استثناء هایی، معمولا زاویه شیب صعود و سقوط شان تقریبا یکسان است.
موضوع اینجا است که محتوای برخی از این جملهها دارای مفاهیم بلند انسانی هم هست و الزاما طنز نیست ولی شکل مطرح کردن آنها به گونه این ست که طنز و شوخی و نه جدی تلقی میشود. از سوی دیگر هم برخی از این جملهها سراسر طنز هستند و هجو. از منظر جامعه شناختی بروز پدیده شوخی با دکتر شریعتی و امثال او را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
ببینید یک آدم مطلع و مطلب خوانده با هر دید و قضاوتی که نسبت به هموطنانم باشد، یک نکته را نباید فراموش کند که این جماعت ایرانی از نظر ذوق و قریحه و ظرافت طنازانه! یکی از استثناییترینها در دنیا است. طنزش هم انواع صور مختلف را دارد. مثلا .ملاحظه کنید در ادبیات فارسی ما اصطلاح (قدح در لباس مدح) داریم یعنی بد و بیراه گفتن به حریف در لباس ظاهری امتیاز دادن. از طرف آنچنان تعریف و تمجید میکند که حتی خودش هم اگر اهل بخیه نباشد، متوجه نمیشود و بعداز مدتها تازه باید پیدا کند که به کجایش زدهاند؟ این درست است که ظاهر قضیه نشان میدهد که هموطن من همیشه حوصله و فرصت ایستادگی و مقاومت را از خود بروز نمیدهد اما با همین ظرافتهای ادبیاش دمار از روزگار طرف در میآورد. ضمن اینکه باید اذعان کرد که در این میان مقادیر قابل توجهی از اعتبارش را هم هزینه میکند. بله متوجه شدم که منظورتان چیست. اما به هر حال این هم برای خودش شیوهای است. کمی نا جوانمردانه است اما وقتی کار به محدودیت میرسد طبیعی است که اخلاق هم کمی رنگش را ببازد.
یک چنین اقدامی به نظر شما آیا بر حسب اتفاق صورت گرفته؟ یا ما با یک کار سازمان دهی شده حالا از طرف هر فرد یا گروهی روبهرو هستیم؟ واگر اتفاقی است چگونه رواج این شوخیها و جملات طنز به یک باره تا بدین حد شدت گرفته؟
نه شخصا گمان نکنم سازمان یافته باشد. اما احتمالش هم صفر نیست. با انبوهی از این موسسات جور و واجور و به ظاهر تحقیقاتی!! که در دنیا به راه افتاده از این کارها هم محتمل است انجام شود. تست های اجتماعی موسسات تحقیقی بیشتر غربی همواره میتوانند عامل دیگری باشند که مثلا بخواهند نقاط حساس جامعه را کشف کنند. حتما به یاد میآورید همین چند ماه پیش بود که هو انداختند در فلان شب فلان ساعت فلان نوشابه لگوی تبلیغاتی اش را قرار است روی کره ماه بتاباند.خوب این شاید یک تست جامعه شناسی بود که ببینند مثلا چه درصدی از این مردم و با چه درجهای از زود باوری قراراست ارزیابی شوند؟ و خجالت آورتر اینکه یک عدهای را هم توانستند به بالای پشت بامها بکشند که تحصیل کردهها هم بین آنها کم نبودند. اما از آن طرف عامل شیوع این طنزهای مستقل هم میتواند یک آدم با ذوقی باشد که مخصوصا با کمک این رسانههای اینترنتی امروزه مضمونی را کوک میکند و روانه جامعه میکند. تا به تناسب جذابیتش بقیه کار توسعه اش را برخی افراد انجام دهند. اما اصولا چه فرقی میکند؟ نهایت اینکه جامعه خودش و به هنگام سر رسیدش، برخی اسطورهها کنار میگذارد. باور کنید برو و برگرد ندارد.
این کار از یکسو اسطوره زدایی از شخصیت یا شخصیتهایی مثل شریعتی قلمداد میشود و از دید برخی مثبت ... و از سوی دیگرتلقی به استهزا کشاندن یک شخصیت مهم ملی است و منفی. در این باره شما چگونه میاندیشید؟ آیا این زدودن را در چارچوب همان نظریهای که خودتان سالها قبل درباره پیشبینی اسطورهزدایی از شخصیتها مطرح کردید، میبینید؟
ملاحظه بفرمایید تفاوتی است بین اسطوره و بت. اسطورهها معمولا در لابلای باورهای سمبولیک و تمثیلی کهنه فرهنگی و اجتماعی هر جامعهای جای میگیرند و معمولا وابسته به دورههای گذشتهاند و تقریبا بیتاثیر بر روزگار امروز. در حالی که بتها و قهرمانهای خود ساخته معمولا مربوط میشوند به همین دوره زندگی خودمان و سرنوشت امروزمان. که اگر فرصتی برایشان پیدا شود تمایلی نشان میدهند که به طرف همان اسطوره شدن بروند. بله هنوز معتقدم میباید جلوی اسطوره شدن این قهرمانهای هیجان زده را گرفت. تازه در درازمدت به نفع خودشان هم هست و الا به همین روزی میافتند که شما اشاره کردید... چه بخواهیم و چه نخواهیم باور کنید دوره آدمهای استثایی و یا به تعبیر خودم دوره غولها تمام شده... بارها دیدهام خیلیها هر روز حسرت میخورند که چرا ما دیگر امثال بوعلی سیناها و رازیها و عطارها را تولید نمیکنیم؟ اجر همگیشان ماجور ولی قطعی بدانید که امروزه یک دانشجوی متوسط سالهای آخر مدرسه طب به مراتب سواد و دانشش از ابوعلی سینا بالاتر است. اینها فقط به دلیل اینکه معدود بودند به چنین شهرتی رسیدند. این است که خیلی نباید در فقدان بزرگان دلواپسی جانشینشان را داشت. عمرشان دراز باد اما به هر حال همه ما یک روزی رفتنی هستیم.
آقای نراقی! آیا شما هم فکر میکنید که بیشتر اینگونه اتفاقات و رویدادها در فضای مجازی صورت میگیرد تا دنیای واقعی؟ و اگر جوابتان مثبت است ممکن است این موضوع را از منظر رسانهای و جامعه شناختی تحلیل نمایید؟
فکر میکنم جوابتان را خودتان هم میتوانید حدس بزنید. اولا بیشتر اشاعهدهندگان اینگونه متلکهای طناز! گروههایی از جوانان هستند که هم به نسبت دیگران آشنایی بیشتری با این جعبه جادویی دارند و همچون جوان هستند خودشان را به حق در به وجودآوردن نابسامانیهای محتمل مقصر نمیدانند. بنابراین لااقل به خیال خودشان تلافی میکنند. ضمن اینکه فضای مجازی قابلیت پیگیری و در نتیجه الزام به پاسخگوییاش هم کمتر است.
ارسال نظر