این عروسکها زندهاند
دنیا فنیزاده
عروسکگردان کلاهقرمزی
همیشه حسم به «کلاه قرمزی» عجیب و غریب است، انگار میبینمش! مدرسه رفتنش را، اصلا ۱۶-۱۷ سالگیش را میبینم. . کلاه قرمزی را خیلی دوست دارم، به شدت به این عروسک وابستهام و خودم هم او را کلاه قرمزی صدا میکنم، گرچه در «کلاه قرمزی ۸۸» بیشتر او را «کلاه» صدا میکردند. دیپلم تجربی دارم و اما در تمام این ۴۱ سال که از زندگیام میگذرد، هیچ کاری را به اندازه عروسکگردانی دوست نداشتم. از همان اول هم عاشق کار عروسکی بودم. با خواهرم تمام نمایشهای عروسکی کانون را میدیدم، اما کارم به طور جدی از سال ۱۳۶۴ در یک نمایش و با نقشی بسیار کوتاه و یک دقیقهای شروع شد.
عروسکگردان کلاهقرمزی
همیشه حسم به «کلاه قرمزی» عجیب و غریب است، انگار میبینمش! مدرسه رفتنش را، اصلا ۱۶-۱۷ سالگیش را میبینم. . کلاه قرمزی را خیلی دوست دارم، به شدت به این عروسک وابستهام و خودم هم او را کلاه قرمزی صدا میکنم، گرچه در «کلاه قرمزی ۸۸» بیشتر او را «کلاه» صدا میکردند. دیپلم تجربی دارم و اما در تمام این ۴۱ سال که از زندگیام میگذرد، هیچ کاری را به اندازه عروسکگردانی دوست نداشتم. از همان اول هم عاشق کار عروسکی بودم. با خواهرم تمام نمایشهای عروسکی کانون را میدیدم، اما کارم به طور جدی از سال ۱۳۶۴ در یک نمایش و با نقشی بسیار کوتاه و یک دقیقهای شروع شد.
دنیا فنیزاده
عروسکگردان کلاهقرمزی
همیشه حسم به «کلاه قرمزی» عجیب و غریب است، انگار میبینمش! مدرسه رفتنش را، اصلا 16-17 سالگیش را میبینم.. کلاه قرمزی را خیلی دوست دارم، به شدت به این عروسک وابستهام و خودم هم او را کلاه قرمزی صدا میکنم، گرچه در «کلاه قرمزی 88» بیشتر او را «کلاه» صدا میکردند. دیپلم تجربی دارم و اما در تمام این 41 سال که از زندگیام میگذرد، هیچ کاری را به اندازه عروسکگردانی دوست نداشتم. از همان اول هم عاشق کار عروسکی بودم. با خواهرم تمام نمایشهای عروسکی کانون را میدیدم، اما کارم به طور جدی از سال 1364 در یک نمایش و با نقشی بسیار کوتاه و یک دقیقهای شروع شد. بعد هم نوبت «هادی و هدی» بود. در سری اول «هادی و هدی» من دستیار گرداننده هادی بودم، اما در سری دوم به طور ثابت عروسک «حمید» را بازی میدادم...
از سال ۶۹ کارم با آقای جبلی و طهماسب شروع شد. در برنامه عروسکی «صندوق پست» عروسکهای کوچولوی جغجغه و فرفره را بازی میدادم. بعد هم نوبت به «کلاه قرمزی» عزیز رسید. از همانجا با هم دوست شدیم...
«کلاه قرمزی» به شدت خاص بود. تمام گروه به سالهای گذشته برگشتند. نیتشان خلق یک اثر هنری به خوبی همان سالها بود. تلاش این گروه همیشه برایم عجیب بوده. هیچ وقت عروسک «کلاه قرمزی» را برای خودم نداشتهام، عکسی از کلاه قرمزی دارم که وقتهایی که دلم برایش تنگ میشود نگاهش میکنم و یادش میکنم. «کلاه قرمزی» به صورت خاص مال یک شخص واحد نیست و برای تمام گروه است. برای همین است که کلاه قرمزی را در خانه ندارم. گرداندن عروسکها همیشه ثابت بود. من «کلاه قرمزی» بودم و خانم محبوب «پسر خاله»؛ فقط در فیلمهای سینمایی گاهی جایمان تغییر میکرد. هیچوقت فرصت نشد به پدرم بگویم که چقدر عروسکگردانی را دوست دارم.گرچه همیشه او میدید که چقدر علاقهام به نمایشهای عروسکی زیاد است...
از «کلاه قرمزی» تیتراژش را بیشتر دوست دارم. بهشدت زنده و پویا است و اما کلاه قرمزی را وقتهایی که لوس میشود و خودش را برای آقای مجری لوس میکند، بیشتر دوست دارم. درواقع کلاهقرمزی وقتهایی که خودش میشود برایم دل چسبتر است...
دوست دارم باز هم این اتفاق تکرار شود، همه منتظر این اتفاقیم. اتفاقی که مدت هاست جدی گرفته نمیشود. این روزها جای یک برنامه تولیدی خوب برای بچهها خیلی خالی است...
عروسکگردان کلاهقرمزی
همیشه حسم به «کلاه قرمزی» عجیب و غریب است، انگار میبینمش! مدرسه رفتنش را، اصلا 16-17 سالگیش را میبینم.. کلاه قرمزی را خیلی دوست دارم، به شدت به این عروسک وابستهام و خودم هم او را کلاه قرمزی صدا میکنم، گرچه در «کلاه قرمزی 88» بیشتر او را «کلاه» صدا میکردند. دیپلم تجربی دارم و اما در تمام این 41 سال که از زندگیام میگذرد، هیچ کاری را به اندازه عروسکگردانی دوست نداشتم. از همان اول هم عاشق کار عروسکی بودم. با خواهرم تمام نمایشهای عروسکی کانون را میدیدم، اما کارم به طور جدی از سال 1364 در یک نمایش و با نقشی بسیار کوتاه و یک دقیقهای شروع شد. بعد هم نوبت «هادی و هدی» بود. در سری اول «هادی و هدی» من دستیار گرداننده هادی بودم، اما در سری دوم به طور ثابت عروسک «حمید» را بازی میدادم...
از سال ۶۹ کارم با آقای جبلی و طهماسب شروع شد. در برنامه عروسکی «صندوق پست» عروسکهای کوچولوی جغجغه و فرفره را بازی میدادم. بعد هم نوبت به «کلاه قرمزی» عزیز رسید. از همانجا با هم دوست شدیم...
«کلاه قرمزی» به شدت خاص بود. تمام گروه به سالهای گذشته برگشتند. نیتشان خلق یک اثر هنری به خوبی همان سالها بود. تلاش این گروه همیشه برایم عجیب بوده. هیچ وقت عروسک «کلاه قرمزی» را برای خودم نداشتهام، عکسی از کلاه قرمزی دارم که وقتهایی که دلم برایش تنگ میشود نگاهش میکنم و یادش میکنم. «کلاه قرمزی» به صورت خاص مال یک شخص واحد نیست و برای تمام گروه است. برای همین است که کلاه قرمزی را در خانه ندارم. گرداندن عروسکها همیشه ثابت بود. من «کلاه قرمزی» بودم و خانم محبوب «پسر خاله»؛ فقط در فیلمهای سینمایی گاهی جایمان تغییر میکرد. هیچوقت فرصت نشد به پدرم بگویم که چقدر عروسکگردانی را دوست دارم.گرچه همیشه او میدید که چقدر علاقهام به نمایشهای عروسکی زیاد است...
از «کلاه قرمزی» تیتراژش را بیشتر دوست دارم. بهشدت زنده و پویا است و اما کلاه قرمزی را وقتهایی که لوس میشود و خودش را برای آقای مجری لوس میکند، بیشتر دوست دارم. درواقع کلاهقرمزی وقتهایی که خودش میشود برایم دل چسبتر است...
دوست دارم باز هم این اتفاق تکرار شود، همه منتظر این اتفاقیم. اتفاقی که مدت هاست جدی گرفته نمیشود. این روزها جای یک برنامه تولیدی خوب برای بچهها خیلی خالی است...
ارسال نظر